دیگه میخوام فیک جدید بنویسم
طبق یک کتاب
پارت²⁷
ات: شبت خوش بای بای
ویو ات ( البته کوتاه )
بعد از رفتن جیمین رفتم لباس خوابمو پوشیدم و گرفتم خوابیدم صبح با الارم بی خود گوشیم از خواب بلند شدم رفتم لباس پوشیدم و رفتم پایین از اونجایی که اجوما نبود من باید غذا درست میکردم رفتم غذا درست کردم و میزو چیندم رفتم تو اتاق جیمین رو صدا زدم بلند بشه
ات; جناب پارک جیمین صبحت بخیر بلند شو(با لا سر جیمین)
جیمین: باشه الان بلند میشم تو برو پایین(خوابالود)
ات: اوکی
.....ات رفت پایین.....
ات: سریع بیا پایین"داد"
درین درین درین
ات: ای تف موقع صبحونه کی زنگ میزنه
-شروع مکالمه-
ات:کیه
رزی:سلام منم رزی چه خبر
ات: سلام رزی چی کار داشتی زنگ زدی
رزی: هیچی خبری نیست فقط میخواستم بگم امشب میخوایم با دخترا پارتی بگیریم خونه ما بچه ها هم رفتن خونه مادر یونا تو میای
ات:خب شوهرمونو چیکار کنیم؟
رزی: میخواستم ببینم اگر تو راضی هستی بیان اونجا
ات:اوکی بیان
رزی: بای بای
ات:بای بای
-پایان مکالمه-
جیمین:کی بود
ات:رزی بود گفت امشب پسرا بیان اینجا خودمونم خونه رزی و تهیونگ پارتی دخترونه راه بندازیم
جیمین: اوهوم حالا که حرفت با رزی تمام شد بیا سر غذا
ات: باشه'خنده'
"بعد از غذا"
جیمین: ات داری چیکار میکنی
ات: خب من شب خونه نیستم پس باید یه چیزی برای شما پسرا درست کنم
جیمین: لازم نیست ته اشپزی میکنه
ات:چرا تهیونگ تو و جونگکوک چیکار میکنین
جیمین: چون من اشپزی بلد نیستم کوکم با جاذبه مشکل داره یونگی هم همیشه خوابه
ات:چه مشکلی
جیمین: یه دفعه برامون غذا درست کرد از بشقاب کنده نمیشد'خنده'
زین زین زین
ات: سلام پسرا
رزی: ات اماده نشدی
ات: تو گفتی شب الان تازه ظهره
رزی: بقیه شب میان بدو اماده شو تو اشپزیت خوبه تورو میبریم
ات:پس بزار لباس بپوشم و گوشیمو اینارو بردارم
رزی: فقط گوشیتو اینا رو بردار عمارت ما لباس هست
ات: باشه......خب بریم
رزی: بریم
ات: جیمین حواست باشه براتون تو یخچال موچی گذاشتم شیر موز و توتفرنگی هم داریم نارنگی هم داریم
رزی: بای بای
"تو ماشین"
رزی:ات چی بپزیم
ات: هیچی غذا سفارش میدیم منم شاید یه چیزی درست کردم
"شب موقع پارتی"
-شروع مکالمه-
جیمین: سلام رزی چیکار میکنین
رزی:هیچی ما داریم خوش میگذرانیم اتم داره رامیون درست میکنه نگا
؛توجه تماس تصوریه؛
رزی: ات نگا کن شوهرته
ات: سلام جیمین چه خبر'داد'
جیمین: داد نزن میشنوم
رزی: خب دیگه خچبر
جیمین: چرا حالا دارین رامیون درست میکنین
رزی: داداش یعنی تو نمیدونی که ات
یونا: رزی نگو إإإ
جیمین: چیرو نگه رزی ببخشید داشتی حرف میزدی حواسم رفت پیش ته
رزی: ته چی شده
جیمین: داریم فیلم میبینم نشسته گریه میکنه
ته: خب دختره بخاطر پسره میخواد خودشو بکشه غم انگیزه تازه ملکه هم مرد
تینا:
پارت²⁷
ات: شبت خوش بای بای
ویو ات ( البته کوتاه )
بعد از رفتن جیمین رفتم لباس خوابمو پوشیدم و گرفتم خوابیدم صبح با الارم بی خود گوشیم از خواب بلند شدم رفتم لباس پوشیدم و رفتم پایین از اونجایی که اجوما نبود من باید غذا درست میکردم رفتم غذا درست کردم و میزو چیندم رفتم تو اتاق جیمین رو صدا زدم بلند بشه
ات; جناب پارک جیمین صبحت بخیر بلند شو(با لا سر جیمین)
جیمین: باشه الان بلند میشم تو برو پایین(خوابالود)
ات: اوکی
.....ات رفت پایین.....
ات: سریع بیا پایین"داد"
درین درین درین
ات: ای تف موقع صبحونه کی زنگ میزنه
-شروع مکالمه-
ات:کیه
رزی:سلام منم رزی چه خبر
ات: سلام رزی چی کار داشتی زنگ زدی
رزی: هیچی خبری نیست فقط میخواستم بگم امشب میخوایم با دخترا پارتی بگیریم خونه ما بچه ها هم رفتن خونه مادر یونا تو میای
ات:خب شوهرمونو چیکار کنیم؟
رزی: میخواستم ببینم اگر تو راضی هستی بیان اونجا
ات:اوکی بیان
رزی: بای بای
ات:بای بای
-پایان مکالمه-
جیمین:کی بود
ات:رزی بود گفت امشب پسرا بیان اینجا خودمونم خونه رزی و تهیونگ پارتی دخترونه راه بندازیم
جیمین: اوهوم حالا که حرفت با رزی تمام شد بیا سر غذا
ات: باشه'خنده'
"بعد از غذا"
جیمین: ات داری چیکار میکنی
ات: خب من شب خونه نیستم پس باید یه چیزی برای شما پسرا درست کنم
جیمین: لازم نیست ته اشپزی میکنه
ات:چرا تهیونگ تو و جونگکوک چیکار میکنین
جیمین: چون من اشپزی بلد نیستم کوکم با جاذبه مشکل داره یونگی هم همیشه خوابه
ات:چه مشکلی
جیمین: یه دفعه برامون غذا درست کرد از بشقاب کنده نمیشد'خنده'
زین زین زین
ات: سلام پسرا
رزی: ات اماده نشدی
ات: تو گفتی شب الان تازه ظهره
رزی: بقیه شب میان بدو اماده شو تو اشپزیت خوبه تورو میبریم
ات:پس بزار لباس بپوشم و گوشیمو اینارو بردارم
رزی: فقط گوشیتو اینا رو بردار عمارت ما لباس هست
ات: باشه......خب بریم
رزی: بریم
ات: جیمین حواست باشه براتون تو یخچال موچی گذاشتم شیر موز و توتفرنگی هم داریم نارنگی هم داریم
رزی: بای بای
"تو ماشین"
رزی:ات چی بپزیم
ات: هیچی غذا سفارش میدیم منم شاید یه چیزی درست کردم
"شب موقع پارتی"
-شروع مکالمه-
جیمین: سلام رزی چیکار میکنین
رزی:هیچی ما داریم خوش میگذرانیم اتم داره رامیون درست میکنه نگا
؛توجه تماس تصوریه؛
رزی: ات نگا کن شوهرته
ات: سلام جیمین چه خبر'داد'
جیمین: داد نزن میشنوم
رزی: خب دیگه خچبر
جیمین: چرا حالا دارین رامیون درست میکنین
رزی: داداش یعنی تو نمیدونی که ات
یونا: رزی نگو إإإ
جیمین: چیرو نگه رزی ببخشید داشتی حرف میزدی حواسم رفت پیش ته
رزی: ته چی شده
جیمین: داریم فیلم میبینم نشسته گریه میکنه
ته: خب دختره بخاطر پسره میخواد خودشو بکشه غم انگیزه تازه ملکه هم مرد
تینا:
۵.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.