تک پارتی از تهیونگ **one Shot teahyung**
پسری که هم اتاقی خطابش میکردی همراه با ژاکت قرمز رنگش که دستش گرفته بود وارد اتاقتون شد
قدم قدم به تو که پشت میز کامپیوتر نشسته بودی و کتاب قطور ریاضی رو دستت گرفته بودی نزدیک شد
-دوست؟ هم اتاقی؟؟ فقط همینم؟ مطمئنی درست. معرفیم کردی؟
سرتو از توی کتاب بیرون آوردی و به چشم های قرمزش خیره شدی: اره خب..دوستیم..هم اتاقی هستیم... درست معرفیت کردم دیگه..
تو باره برای اینکه ریاضیِ فا/کی رو بفهمی شروع به خوندن کتابت کردی
بعد از چند دقیقه گذشت از حرف هاتون هنوز پشتت ایستاده بود و بهت خیره نگاه میکرد
بی هوا کتاب رو از دستت کشید و توی چند سانتیِ صورتت متوقف شد
نفس گرمشو روی گونه هات به راحتی حس میکردی که ادامه داد: اره..دوست تا زمانی که احساس دوستی داشته باشیم! دوست فقط الان! اره اما دوست ها به هم کلمه ها و جمله هایی نمیگن که حس دوستی بیشتر شه!
متعجب به چشم هاش که از حدقه بیرون زده بود خیره شدی: نمیفهمم تهیونگا!
چونتو با حرص توی دستش گرفت و به چشم هات خیره شد: اره و من الان خیلی خسته تر از اون چیزیه که فکر کنی بیا این دوستی رو تموم کنیم..!!
+از دوست پایین تر!؟
از حرفت که حرصش گرفته بود چشماش رو ۱۸۰ درجه چرخوند و دوباره بهت خیره شد: نه..بالاتر.. میدونی؟؟ بیا کسی که عاشقش شدم رو بهت نشون بدم
«باشه» ریزی گفتی و بهش خیره شدی
ازت فاصله گرفت و گوشیش رو از جیبش بیرون آورد
صفحه گوشیش که روی دوربین سلفی بود رو جلوی صورتت گرفت و ادامه داد: دیدی؟
دستی به صورتت کشیدی و جواب دادی: چیزی روی صورتمه!؟
از خنگیِ بی از حدت بین خنده و گریه گیر کرده بود
هوف عمیقی از طرفش شنیدی و پرسیدی: نشون نمیدیدی طرفو؟
جلوی پات زانو زد و دستشو روی رون پات گذاشت: میخوام ببو/سمش! تا بفهمه چقدر دوسش دارم!
با ذوق بهش نگاه کردی: این عالیه..بیام دنبالت تا بری ببو/سیش؟؟
-نیازی نیست! کیم تهیونگ کارش رو خوب بلده!
کم کم نزدیکت شد و چونتو با انگشت هاش به صورت خودش نزدیک کرد
لب هاش رو بین لب هات گذاشت و عمیق بو//سیدت.
طوری که انگار بعد از چندین روز تشنگی به آب رسید..شاید هم همینطور بود
تهیونگ بین عطر رز گردن ا.ت و طعم شکلاتی لب هاش محو و غرق شد
بعد. از چند دقیقه ازت فاصله گرفت و به لب های سرخ شدت خیره شد: حالا هم برگرد به جمع و منو دوست پسرت اعلام کن رز کوچولو!
قدم قدم به تو که پشت میز کامپیوتر نشسته بودی و کتاب قطور ریاضی رو دستت گرفته بودی نزدیک شد
-دوست؟ هم اتاقی؟؟ فقط همینم؟ مطمئنی درست. معرفیم کردی؟
سرتو از توی کتاب بیرون آوردی و به چشم های قرمزش خیره شدی: اره خب..دوستیم..هم اتاقی هستیم... درست معرفیت کردم دیگه..
تو باره برای اینکه ریاضیِ فا/کی رو بفهمی شروع به خوندن کتابت کردی
بعد از چند دقیقه گذشت از حرف هاتون هنوز پشتت ایستاده بود و بهت خیره نگاه میکرد
بی هوا کتاب رو از دستت کشید و توی چند سانتیِ صورتت متوقف شد
نفس گرمشو روی گونه هات به راحتی حس میکردی که ادامه داد: اره..دوست تا زمانی که احساس دوستی داشته باشیم! دوست فقط الان! اره اما دوست ها به هم کلمه ها و جمله هایی نمیگن که حس دوستی بیشتر شه!
متعجب به چشم هاش که از حدقه بیرون زده بود خیره شدی: نمیفهمم تهیونگا!
چونتو با حرص توی دستش گرفت و به چشم هات خیره شد: اره و من الان خیلی خسته تر از اون چیزیه که فکر کنی بیا این دوستی رو تموم کنیم..!!
+از دوست پایین تر!؟
از حرفت که حرصش گرفته بود چشماش رو ۱۸۰ درجه چرخوند و دوباره بهت خیره شد: نه..بالاتر.. میدونی؟؟ بیا کسی که عاشقش شدم رو بهت نشون بدم
«باشه» ریزی گفتی و بهش خیره شدی
ازت فاصله گرفت و گوشیش رو از جیبش بیرون آورد
صفحه گوشیش که روی دوربین سلفی بود رو جلوی صورتت گرفت و ادامه داد: دیدی؟
دستی به صورتت کشیدی و جواب دادی: چیزی روی صورتمه!؟
از خنگیِ بی از حدت بین خنده و گریه گیر کرده بود
هوف عمیقی از طرفش شنیدی و پرسیدی: نشون نمیدیدی طرفو؟
جلوی پات زانو زد و دستشو روی رون پات گذاشت: میخوام ببو/سمش! تا بفهمه چقدر دوسش دارم!
با ذوق بهش نگاه کردی: این عالیه..بیام دنبالت تا بری ببو/سیش؟؟
-نیازی نیست! کیم تهیونگ کارش رو خوب بلده!
کم کم نزدیکت شد و چونتو با انگشت هاش به صورت خودش نزدیک کرد
لب هاش رو بین لب هات گذاشت و عمیق بو//سیدت.
طوری که انگار بعد از چندین روز تشنگی به آب رسید..شاید هم همینطور بود
تهیونگ بین عطر رز گردن ا.ت و طعم شکلاتی لب هاش محو و غرق شد
بعد. از چند دقیقه ازت فاصله گرفت و به لب های سرخ شدت خیره شد: حالا هم برگرد به جمع و منو دوست پسرت اعلام کن رز کوچولو!
۲۶.۱k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.