black dream p11
اخم روی پیشونی سفیدش نشست
" متوجه منظورتون نمیشم آقای جئون ، برید سر اصل مطلب " a,t
خنده ی توی گلویی کرد و آستین هاش رو مرتب کرد
" دوست دارم باهاتون بیشتر آشنا بشم ، البته اگر شما بخواید" jk
لبخندی گوشه لبش نشست و جئون این رو مثبت در نظر گرفت
" شرمنده آقای جئون ، من تمایلی ندارم این آشنایی ادامه پیدا کنه دلم میخواد روی زندگی و درسم تمرکز داشته باشم" a,t
دست روی رانش مشت شد و از بین قفل دندان هاش به زور لبخند زد و گفت:
" درس؟ دانشگاه میرید؟"jk
نگاه سردی به چهره اش انداخت
" بله ، سال آخرم هست و خیلی تکان دهنده اس و دلم نمیخواد موقعیت الانم و آینده درخشانی که واسه اش تلاش کردم به خطر بیوفته پس محترمانه درخواست شما رو رد میکنم "a,t
خندید و مشروب رو از روی میز برداشت و برای خودش ریخت
" البته درک میکنم ، چه رشته ای میخونید ؟" jk
" روانشناسی " a,t
خواست برای اون بریزه که دستش رو روی لبه جام گذاشت
" ممنون ، من مشروب نمیخورم " a,t
لبخند زد و گفت :
" چرا روانشناسی؟ مطمئنم موقعیت بهتری واستون هست " jk
کمی کیمچی برداشت و توی بشقابش گذاشت
" تا حالا شده واستون اتفاقی بیوفته که نتونید فراموش کنید و بخواید برای دیگران پیش نیاد؟" a,t
پوزخندی زد
" فکر نکنم" jk
"پس درک نمیکنید ، هدفم کمکه و بله شاید موقعیت های بهتری واسم بود اما از تصمیمی که گرفتم راضیم" a,t
"پس به افتخار شما بنوشم که انقدر توی زندگی تون سر بلند و با اقتدار هستید" jk
جام رو یک نفس خورد و روی میز گذاشت
" متوجه منظورتون نمیشم آقای جئون ، برید سر اصل مطلب " a,t
خنده ی توی گلویی کرد و آستین هاش رو مرتب کرد
" دوست دارم باهاتون بیشتر آشنا بشم ، البته اگر شما بخواید" jk
لبخندی گوشه لبش نشست و جئون این رو مثبت در نظر گرفت
" شرمنده آقای جئون ، من تمایلی ندارم این آشنایی ادامه پیدا کنه دلم میخواد روی زندگی و درسم تمرکز داشته باشم" a,t
دست روی رانش مشت شد و از بین قفل دندان هاش به زور لبخند زد و گفت:
" درس؟ دانشگاه میرید؟"jk
نگاه سردی به چهره اش انداخت
" بله ، سال آخرم هست و خیلی تکان دهنده اس و دلم نمیخواد موقعیت الانم و آینده درخشانی که واسه اش تلاش کردم به خطر بیوفته پس محترمانه درخواست شما رو رد میکنم "a,t
خندید و مشروب رو از روی میز برداشت و برای خودش ریخت
" البته درک میکنم ، چه رشته ای میخونید ؟" jk
" روانشناسی " a,t
خواست برای اون بریزه که دستش رو روی لبه جام گذاشت
" ممنون ، من مشروب نمیخورم " a,t
لبخند زد و گفت :
" چرا روانشناسی؟ مطمئنم موقعیت بهتری واستون هست " jk
کمی کیمچی برداشت و توی بشقابش گذاشت
" تا حالا شده واستون اتفاقی بیوفته که نتونید فراموش کنید و بخواید برای دیگران پیش نیاد؟" a,t
پوزخندی زد
" فکر نکنم" jk
"پس درک نمیکنید ، هدفم کمکه و بله شاید موقعیت های بهتری واسم بود اما از تصمیمی که گرفتم راضیم" a,t
"پس به افتخار شما بنوشم که انقدر توی زندگی تون سر بلند و با اقتدار هستید" jk
جام رو یک نفس خورد و روی میز گذاشت
۴۱.۵k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.