معمای شب پارت ۱
خب سلام من پارک ا.ت هستم و سه ساله یه مافیای حرفه ای هستم و ۲۵ سالمه و همکار مخفیم هم تهیونگه و روش کراشم
........
سلام من کیم تهیونگ هستم و ۳ ساله یه مافیا ی حرفه ایم و ۲۶ سالمه و همکار مخفیم هم پارک ا.ت هستش و یه چند ماهی میشه یه حس هایی بهش دارم و خب ... میخوام بهش بگم ولی نمیدونم چجوری و میترسم که قبول نکنه...
^^^^^^^^^^^^_____^^^^^^^^^^^
خب بریم سراغ داستان
ا.ت ویو
صبح با نوری که به چشمام از لای پنجره ی اتاقم بهم میخورد بیدار شدم و پاشدم رفتم دشویی و کارای مربوطه رو کردم دست و صورتمو شستم و اومدم بیرون
و یه لباس پوشیدم و رفتم صبحونه درست کردم و خوردم و میخواستم اماده شم برم کمپانی مافیا (محل کارش)
بعد جولیا بهم زنگ زد جواب دادم (جولیا بهترین دوست ا.ت)
مکالمه ا.ت و جولیا
ا.ت ، سلام جولیا خوبی ؟
جولیا ، سلام خوبم مرسی
امروز رییس گفت یه کاری براش پیش اومده و به هممون مرخصی داد و گفت به تو و تهیونگ بگم چون هنوز نیومدین (جولیا چون کارش تقسیم بندی پرونده هاست صبح ها زود تر میره تا پرونده های جدید رو تقسیم بندی کنه)
ا.ت ، اها مرسی
جولیا ، میگم تو شماره ی تهیونگو داری ؟
ا.ت ، اره دارم ...
جولیا ، پس تو میتونی بهش بگی چون من شمارشو ندارم
ا.ت ، اوکی
جولیا، بای
ا.ت ، بای بای
پایان مکالمه
[ در حال زنگ زدن به تهیونگ ]
تهیونگ ، الو ؟
ا.ت ، سلام تهیونگ خوبی ؟
تهیونگ ، س سلام ا.ت خوبم مرسی تو خوبی ؟ *
اومدن قلبش تو حلقش چون عاشق ا.ت بود و ا.ت بهش زنگ زده بود*
ا.ت ، منم خوبم مرسی جولیا زنگ زد و گفت که بهت بگم امروز رییس گفت یه کاری براش پیش اومده و به هممون مرخصی دادو گفت لازم نیست بیایم
تهیونگ ، اوه چ چه خوب م م مرسی که گفتی میگم امروز کار خاصی نداری ؟
ا.ت ، نه چطور ؟
تهیونگ ، خب اخه ... گفتم اگه کار خاصی نداری باهم الان بریم ب بیرون اگه اشکال نداره الان میتونی بیای باهام بریم بیرون ؟
ا.ت ، *تعجب* ب باشه کجا بریم؟
تهیونگ ، پارک خوبه ؟ پارک چوسان ؟ *کمبود اسم بود 😂از خودم در اوردم*
ا.ت ، باشه حتما میام
تهیونگ، میبینمت بای
ا.ت ، بای
پایان مکالمه
برای پارت بعد منتظر بمونین
پارت بعد خیلی هیجان انگیزه 🤭😂😘
شرط :
۱۰ لایک
۵ کامنت
لاو یو برو بچ 😂💝
شرطارو برسونیداااا تا شرطا کامل نشه پارت بعدو نمیزارماااا
........
سلام من کیم تهیونگ هستم و ۳ ساله یه مافیا ی حرفه ایم و ۲۶ سالمه و همکار مخفیم هم پارک ا.ت هستش و یه چند ماهی میشه یه حس هایی بهش دارم و خب ... میخوام بهش بگم ولی نمیدونم چجوری و میترسم که قبول نکنه...
^^^^^^^^^^^^_____^^^^^^^^^^^
خب بریم سراغ داستان
ا.ت ویو
صبح با نوری که به چشمام از لای پنجره ی اتاقم بهم میخورد بیدار شدم و پاشدم رفتم دشویی و کارای مربوطه رو کردم دست و صورتمو شستم و اومدم بیرون
و یه لباس پوشیدم و رفتم صبحونه درست کردم و خوردم و میخواستم اماده شم برم کمپانی مافیا (محل کارش)
بعد جولیا بهم زنگ زد جواب دادم (جولیا بهترین دوست ا.ت)
مکالمه ا.ت و جولیا
ا.ت ، سلام جولیا خوبی ؟
جولیا ، سلام خوبم مرسی
امروز رییس گفت یه کاری براش پیش اومده و به هممون مرخصی داد و گفت به تو و تهیونگ بگم چون هنوز نیومدین (جولیا چون کارش تقسیم بندی پرونده هاست صبح ها زود تر میره تا پرونده های جدید رو تقسیم بندی کنه)
ا.ت ، اها مرسی
جولیا ، میگم تو شماره ی تهیونگو داری ؟
ا.ت ، اره دارم ...
جولیا ، پس تو میتونی بهش بگی چون من شمارشو ندارم
ا.ت ، اوکی
جولیا، بای
ا.ت ، بای بای
پایان مکالمه
[ در حال زنگ زدن به تهیونگ ]
تهیونگ ، الو ؟
ا.ت ، سلام تهیونگ خوبی ؟
تهیونگ ، س سلام ا.ت خوبم مرسی تو خوبی ؟ *
اومدن قلبش تو حلقش چون عاشق ا.ت بود و ا.ت بهش زنگ زده بود*
ا.ت ، منم خوبم مرسی جولیا زنگ زد و گفت که بهت بگم امروز رییس گفت یه کاری براش پیش اومده و به هممون مرخصی دادو گفت لازم نیست بیایم
تهیونگ ، اوه چ چه خوب م م مرسی که گفتی میگم امروز کار خاصی نداری ؟
ا.ت ، نه چطور ؟
تهیونگ ، خب اخه ... گفتم اگه کار خاصی نداری باهم الان بریم ب بیرون اگه اشکال نداره الان میتونی بیای باهام بریم بیرون ؟
ا.ت ، *تعجب* ب باشه کجا بریم؟
تهیونگ ، پارک خوبه ؟ پارک چوسان ؟ *کمبود اسم بود 😂از خودم در اوردم*
ا.ت ، باشه حتما میام
تهیونگ، میبینمت بای
ا.ت ، بای
پایان مکالمه
برای پارت بعد منتظر بمونین
پارت بعد خیلی هیجان انگیزه 🤭😂😘
شرط :
۱۰ لایک
۵ کامنت
لاو یو برو بچ 😂💝
شرطارو برسونیداااا تا شرطا کامل نشه پارت بعدو نمیزارماااا
۳.۱k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.