ماه خونین پارت ۱۶
ماه خونین p16
داشتم اروم اروم راه میرفتم که سر راهم یه دختر با بچه کوچیک دستش دیدم انقدر گشنم بود و حوس خون کرده بودم که همونجا خون دختره رو خوردم و اونو کشتم خیلی تشنم بود میخواستم بچه رو هم بکشم ولی دلم نیومد خیلی ناز بود نه سرپناهی داشت نه مادری نه خواری اونو با خودم به خونه بردم
داستان از زبون پسرا
نامجون : پسریه دیوونه ببین چه گندی زدی حالا اگه اتفاقی براش بیوفته چییی
جیمین : میدونم تقصیر منه نباید اونطوری باهاش حرف میزدم
مارلی : اگه رفته باشه تو جنگل چی
یونسو : خیلی دیر کرده
هانا : اگه جادوگر گرفته باشتش چیییی وای نه سونییی😭
جینا : اروم باش هانا اون سالمه
شوگا هوپی : بهتره بری دنبالش
جین : اره ممکنه بلایی سرش بیاد
جیمین : راست میگین بهتره برم
همون موقع سونی از در وارد شد لباس با خون یکی بود خیلی وحشتناک شده بود یه بچه هم دستش بود
دخترا : سونیییییی
پسرا : خوشحالیم که حالت خوبه کجا بودی میدونی چقدر نگردنت شدیم
سونی : میشه این بچه رو پیش خودم نگه دارم
تهیونگ : اون یه بچس سونی اسبابازی نیست میتونی ازش مواظبت کنی ؟
سونی : میرم لباسمو عوض کنم
بعد اینکه لباسمو عوض کردم صدای در شنیدم
تق تق
سونی : کیه
شوگا : سونی میشه بیام داخل
سونی : البته بیا تو
شوگا : حال پیشی کوچولو چطوره 😁
سونی : خوبه ولی نمیدونم اسمشو چی بزارم
شوگا : انا 🙂
سونی : اره اسم قشنگیع راستی جیمین کجاس
شوگا : بعد دعوایی که باهم داشتین خجالت میکشه باهات رو در رو بشه
یهو جیمین تو اتاق اومد
جیمین : هیچم اینطور نیس 😐
سونی : یه اخم کوچیکی کردمو نگاهمو دزدیدم
شوگا : خب من شما دوتارو تنها میزارم
شوگا رفت منو جیمین تنها موندیم
جیمین : که اسم این کوچولو اناعه اره ؟
سونی : .....
جیمین : ببینم موش زبونتو خورده 😂
یه دستی رو لپنم کشید
سونی : عه نکن هنوز از دستت ناراحتم 😐
جیمین : من یه معذرت خواهی بهت بدهکارم ببخشید نبابد اونطوری سرت داد میزدن
سونی : تو میخواستی منو بزنی
جیمین : دیدی که نزدم ولی بازم معذرت میخوام اشتی ؟
سونی : اره اشتی 😂
چند ماه بعد
سونی : انا الان تقریبا میتونه راه بره و یکم حرف بزنه هوپی و جین همش ازش مواظبت میکنن باهاش بازی میکنن تهیونگ اونو بغل میکنه و بوسش میکنه باهاش بازی میکنه نامجون کمک میکنه حرف بزنه شوگا مثل یه بچه گربه میشه اونو میخندونه دخترا هم اونو به گردش میبرن
کوک : سونی
سونی : بله
کوک : من میدونم جسمم کجاست
سونی : چی پیداش کردی این عالیه
کوک : فقط به مشکل هست
سونی : چیه
کوک : اون تو جنگله
سونی : من به پسرا میگم برن دنبال جسمت خوبه ؟
کوک : اره عالیه ممنون
جسم کوک رو اوردن روح کوک توصت گردنبند من تو جسمش قرار گرفت پسرا از خوشحالی داشتن گریه میکردن مخصوصا تهیونگ اونو محکم بغلش کرده بود
کوک : اگه به لطف سونی نبود من الان نبودم ممنون سونی
سونی : خواهش
مارلی : ک کوک خودتی برادر خودتی 😭😭
کوک : اره مارلی من برگشتم
جشن بزرگی داشتیم خیلی خوش گذشت شب با کوک رفتم تو باغ یه قدمی بزنم
سونی : حالا که برگشتی میخوای چیکار کنی
کوک : مثل قبل از خانواده محافظت میکنم
سونی : نه برادر لطفا دلم نمیخواد دوباره از پشمون بری
کوک : من که جایی نمیرم قول میدم
یهو متوجه دود اتیش از اتاقم شد نه نه نههههههه سریع لا سرعت تمام دویدم و با صحنه ترسناک مواجه شدم نه نه این امکان نداره 😭😭😭😭😭
نظر یادتو نره ♡
داشتم اروم اروم راه میرفتم که سر راهم یه دختر با بچه کوچیک دستش دیدم انقدر گشنم بود و حوس خون کرده بودم که همونجا خون دختره رو خوردم و اونو کشتم خیلی تشنم بود میخواستم بچه رو هم بکشم ولی دلم نیومد خیلی ناز بود نه سرپناهی داشت نه مادری نه خواری اونو با خودم به خونه بردم
داستان از زبون پسرا
نامجون : پسریه دیوونه ببین چه گندی زدی حالا اگه اتفاقی براش بیوفته چییی
جیمین : میدونم تقصیر منه نباید اونطوری باهاش حرف میزدم
مارلی : اگه رفته باشه تو جنگل چی
یونسو : خیلی دیر کرده
هانا : اگه جادوگر گرفته باشتش چیییی وای نه سونییی😭
جینا : اروم باش هانا اون سالمه
شوگا هوپی : بهتره بری دنبالش
جین : اره ممکنه بلایی سرش بیاد
جیمین : راست میگین بهتره برم
همون موقع سونی از در وارد شد لباس با خون یکی بود خیلی وحشتناک شده بود یه بچه هم دستش بود
دخترا : سونیییییی
پسرا : خوشحالیم که حالت خوبه کجا بودی میدونی چقدر نگردنت شدیم
سونی : میشه این بچه رو پیش خودم نگه دارم
تهیونگ : اون یه بچس سونی اسبابازی نیست میتونی ازش مواظبت کنی ؟
سونی : میرم لباسمو عوض کنم
بعد اینکه لباسمو عوض کردم صدای در شنیدم
تق تق
سونی : کیه
شوگا : سونی میشه بیام داخل
سونی : البته بیا تو
شوگا : حال پیشی کوچولو چطوره 😁
سونی : خوبه ولی نمیدونم اسمشو چی بزارم
شوگا : انا 🙂
سونی : اره اسم قشنگیع راستی جیمین کجاس
شوگا : بعد دعوایی که باهم داشتین خجالت میکشه باهات رو در رو بشه
یهو جیمین تو اتاق اومد
جیمین : هیچم اینطور نیس 😐
سونی : یه اخم کوچیکی کردمو نگاهمو دزدیدم
شوگا : خب من شما دوتارو تنها میزارم
شوگا رفت منو جیمین تنها موندیم
جیمین : که اسم این کوچولو اناعه اره ؟
سونی : .....
جیمین : ببینم موش زبونتو خورده 😂
یه دستی رو لپنم کشید
سونی : عه نکن هنوز از دستت ناراحتم 😐
جیمین : من یه معذرت خواهی بهت بدهکارم ببخشید نبابد اونطوری سرت داد میزدن
سونی : تو میخواستی منو بزنی
جیمین : دیدی که نزدم ولی بازم معذرت میخوام اشتی ؟
سونی : اره اشتی 😂
چند ماه بعد
سونی : انا الان تقریبا میتونه راه بره و یکم حرف بزنه هوپی و جین همش ازش مواظبت میکنن باهاش بازی میکنن تهیونگ اونو بغل میکنه و بوسش میکنه باهاش بازی میکنه نامجون کمک میکنه حرف بزنه شوگا مثل یه بچه گربه میشه اونو میخندونه دخترا هم اونو به گردش میبرن
کوک : سونی
سونی : بله
کوک : من میدونم جسمم کجاست
سونی : چی پیداش کردی این عالیه
کوک : فقط به مشکل هست
سونی : چیه
کوک : اون تو جنگله
سونی : من به پسرا میگم برن دنبال جسمت خوبه ؟
کوک : اره عالیه ممنون
جسم کوک رو اوردن روح کوک توصت گردنبند من تو جسمش قرار گرفت پسرا از خوشحالی داشتن گریه میکردن مخصوصا تهیونگ اونو محکم بغلش کرده بود
کوک : اگه به لطف سونی نبود من الان نبودم ممنون سونی
سونی : خواهش
مارلی : ک کوک خودتی برادر خودتی 😭😭
کوک : اره مارلی من برگشتم
جشن بزرگی داشتیم خیلی خوش گذشت شب با کوک رفتم تو باغ یه قدمی بزنم
سونی : حالا که برگشتی میخوای چیکار کنی
کوک : مثل قبل از خانواده محافظت میکنم
سونی : نه برادر لطفا دلم نمیخواد دوباره از پشمون بری
کوک : من که جایی نمیرم قول میدم
یهو متوجه دود اتیش از اتاقم شد نه نه نههههههه سریع لا سرعت تمام دویدم و با صحنه ترسناک مواجه شدم نه نه این امکان نداره 😭😭😭😭😭
نظر یادتو نره ♡
۸۷.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.