میافیای خشن من
#میافیای_خشن_من
Part7
|ویوات|
ات:ار...با...ببب...
کوک:ارباب?
ات:اون..ک..اا.کار...یی نکرده...
ارباب موهای یونا رو ول کرد
یونا:دیدید ارباب من کاری نکردم خودش دستاپاچلفتیه
افتاده
کوک:گمشوو
دختره|یونا|رفت
ارباب دستمو گرفت کشون کشون برد تو یه اتاق
ات:ببخشید ارباب من کاری نکردم لطفا ولم کنیدد|باگریه|
کوک:من کاریت ندارم اروم باش بیا بشین رو تخت
نشستم رو تخت و ارباب رفت از کمد یه جعبه اورد
کوک:نترس فقط میخوام به زخمات کرم بزنم همین
•••
•••
•••
بعد از اینکه ارباب کرم زد پاشد رفت منم اروم پاشدم
رفتم بیرون
که یهو اون دوتا دختر اومدن جلوم
هانا:اینسری نیومدیم اذیتت کنیم
یونا:هع چرا اومدیم اذیتت کنیم
هانا:امم چیکار کنیم
یونا:به نظر من اول کرمی که ارباب بهش زدرو پاک کنیم
نه
هانا:چه فکره خوبی باشه بیا من دستمال دارم
اجوما:هیی همتون بییایید اینجا میخوام یچیزی بهتون
بگم
یونا:ایی گندش بزنن
رفتم پیش اجوما
اجوما:امروز ارباب به پارتی گرفته سریع باید خونه رو تمیز کنیدو
دسرو..... درست کنید فهمیدید
یونا:بله
•••
•••
•••
شب شده بود و خونه داشت همینجوری پر ادم میشد
من نوشیدنی میبردم به همه
رفتم اشپزخونه که نوشیدنیارو بردارم
یونا:هی هی تو دختره
ات:چیه
هانا:چه عجب زبون باز کردی بسا اینجا بدو
رفتم پیششون
یونا:به نظرت اون پسره خیلیی خوشگل نیس
ات:از شما خوشگل تره
هانا:چیهه باز زبون وا کردی احمق گمشو برو
ات:خودم داشتم میرفتم
هانا:ایی حرصمو درمییاره همش
یونا:ولش کن بببن چه خوشگله
رفتم سینیه نوشیدنیو برداشتم و رفتم سمت یه میز که به نظر تازه
اومده بودن ادماش
سه تا پسر بودن ولی چهرشون معلوم نبود
صداشون زدم که نوشیدنی بردارن دیدم همون سه تا پسرن
|جیمین_شوگا_جین|
یهو ترسیدم سینیو ول کردم افتاد زمین و دوییدم سمت
اتاقم یهو خوردم به ارباب و افتادم روش
و لبام خورد به لباش °•پایان•°
Part7
|ویوات|
ات:ار...با...ببب...
کوک:ارباب?
ات:اون..ک..اا.کار...یی نکرده...
ارباب موهای یونا رو ول کرد
یونا:دیدید ارباب من کاری نکردم خودش دستاپاچلفتیه
افتاده
کوک:گمشوو
دختره|یونا|رفت
ارباب دستمو گرفت کشون کشون برد تو یه اتاق
ات:ببخشید ارباب من کاری نکردم لطفا ولم کنیدد|باگریه|
کوک:من کاریت ندارم اروم باش بیا بشین رو تخت
نشستم رو تخت و ارباب رفت از کمد یه جعبه اورد
کوک:نترس فقط میخوام به زخمات کرم بزنم همین
•••
•••
•••
بعد از اینکه ارباب کرم زد پاشد رفت منم اروم پاشدم
رفتم بیرون
که یهو اون دوتا دختر اومدن جلوم
هانا:اینسری نیومدیم اذیتت کنیم
یونا:هع چرا اومدیم اذیتت کنیم
هانا:امم چیکار کنیم
یونا:به نظر من اول کرمی که ارباب بهش زدرو پاک کنیم
نه
هانا:چه فکره خوبی باشه بیا من دستمال دارم
اجوما:هیی همتون بییایید اینجا میخوام یچیزی بهتون
بگم
یونا:ایی گندش بزنن
رفتم پیش اجوما
اجوما:امروز ارباب به پارتی گرفته سریع باید خونه رو تمیز کنیدو
دسرو..... درست کنید فهمیدید
یونا:بله
•••
•••
•••
شب شده بود و خونه داشت همینجوری پر ادم میشد
من نوشیدنی میبردم به همه
رفتم اشپزخونه که نوشیدنیارو بردارم
یونا:هی هی تو دختره
ات:چیه
هانا:چه عجب زبون باز کردی بسا اینجا بدو
رفتم پیششون
یونا:به نظرت اون پسره خیلیی خوشگل نیس
ات:از شما خوشگل تره
هانا:چیهه باز زبون وا کردی احمق گمشو برو
ات:خودم داشتم میرفتم
هانا:ایی حرصمو درمییاره همش
یونا:ولش کن بببن چه خوشگله
رفتم سینیه نوشیدنیو برداشتم و رفتم سمت یه میز که به نظر تازه
اومده بودن ادماش
سه تا پسر بودن ولی چهرشون معلوم نبود
صداشون زدم که نوشیدنی بردارن دیدم همون سه تا پسرن
|جیمین_شوگا_جین|
یهو ترسیدم سینیو ول کردم افتاد زمین و دوییدم سمت
اتاقم یهو خوردم به ارباب و افتادم روش
و لبام خورد به لباش °•پایان•°
۸۸۲
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.