𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟗
کوک: (خندید)
کوک: حوصله این حرفا رو ندارم .... بریم سر اصل مطلب .... می دونم ات پیش تهیونگه ..... کجاست؟
پ.ت :واقعا فکر کردی بهت میگم ؟
کوک :مطمئنی که نمیگی؟ چون همین الان میتونم کاری کنم که کل شریکهات سهام هاشون رو ازت پس بخوان .... اون وقت پول اون همه سهام رو داری که پس بدی والا من که ندارم
پ.ت: دست از سر زندگی این دو تا بردار ...........
کوک :اون به تو بستگی داره ...... که میخوای به خاطر ات کل عمرت رو تو و زندان باشی یا جاشون رو بهم بگی
پ.ت: من بهت هیچی نمیگم تو هم هیچ غلطی نمیکنی
کوک: خودت خواستی بابا با یک عمر زحمتت
خدا حافظی کن ...... گوشی رو قطع کرد
بلافاصله اس ام اسی از بانک برای گوشی پدر تهیونگ اومد که وقتی نگاه کرد چشماش علاوه بر حلقه اشک سه برابر بزرگ شد اونقدر رقم صفرها زیاد بود که قابل شمردن نبود ...... بدون اینکه حتی فکر کنه دوباره با شماره ای که جانگ کوک باهاش تماس گرفته بود.........زنگ زد
کوک :بله
پ.ت: توی عمارتن
کوک: کدوم ؟
پ.ت: عمارتی که یک زمانی تو بهش میگفتی خونه
کوک :شوخی میکنی ؟
پ.ت :شاید تو از تهیونگ قدرت بیشتری داشته باشی اما اون هوشش از تو بالاتره .......
کوک: خوب گوش کن پیر مرد نمی دونم چجوری اما فردا ساعت ۱۱ صبح هر سه تاشون یعنی هم تهیونگ هم ات هم اون پسرشون رو میاری به آدرسی که براتومیفرستم ..... آوردی که اون پیام از طرف بانک منقضی میشه اما اگه نه ساعت بشه ۱۱:۰۱ دقیقه پلیس دم در خونس...... فهمیدی ؟
پ.ت :میارمشون ... اما حق نداری بهشون اسیبی بزنی
کوک: من فقط زنم رو میخوام اما اگر پسرت بخواد کاری کنه قول نمیدم آسیبی بهش نزنم
و دوباره گوشی رو قطع کرد
پدر تهیونگ دستش روی قلبش گذاشت که به شدت درد میکرد و برگشت سمت میز غذاخوری با یه خانواده کامل و قشنگ همه داشتن میخندیدن مواجه شد ..... تازه فهمید چی کار کرده .... اصلا چجوری دلش میاد این خانواده رو از هم بپاچونه .... اما مگه راه دیگه داشت....
شب توی اتاق مشترک ات و تهیونگ
ات: تائه هیونگ خوابید؟
ته :اره بالاخره ..... مگه میخوایید این بچه ..... البته حقم داشت .... به آرزوش رسیده بود همون خانواده ای کههمیشه میخواست امشب دورش بود . .........
ات: (خندیدم )من دارم از خستگی میمیرم ..... بخوابیم؟
ته: واقعا میخوای فقط بخوابیم؟
ات: وای تو باز منحرف شدی...
ته :باشه باشه فقط بخوابیم اما قبلش من هم بوس می خوام هم بغل ...........
ات: خب بیا
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟗
کوک: (خندید)
کوک: حوصله این حرفا رو ندارم .... بریم سر اصل مطلب .... می دونم ات پیش تهیونگه ..... کجاست؟
پ.ت :واقعا فکر کردی بهت میگم ؟
کوک :مطمئنی که نمیگی؟ چون همین الان میتونم کاری کنم که کل شریکهات سهام هاشون رو ازت پس بخوان .... اون وقت پول اون همه سهام رو داری که پس بدی والا من که ندارم
پ.ت: دست از سر زندگی این دو تا بردار ...........
کوک :اون به تو بستگی داره ...... که میخوای به خاطر ات کل عمرت رو تو و زندان باشی یا جاشون رو بهم بگی
پ.ت: من بهت هیچی نمیگم تو هم هیچ غلطی نمیکنی
کوک: خودت خواستی بابا با یک عمر زحمتت
خدا حافظی کن ...... گوشی رو قطع کرد
بلافاصله اس ام اسی از بانک برای گوشی پدر تهیونگ اومد که وقتی نگاه کرد چشماش علاوه بر حلقه اشک سه برابر بزرگ شد اونقدر رقم صفرها زیاد بود که قابل شمردن نبود ...... بدون اینکه حتی فکر کنه دوباره با شماره ای که جانگ کوک باهاش تماس گرفته بود.........زنگ زد
کوک :بله
پ.ت: توی عمارتن
کوک: کدوم ؟
پ.ت: عمارتی که یک زمانی تو بهش میگفتی خونه
کوک :شوخی میکنی ؟
پ.ت :شاید تو از تهیونگ قدرت بیشتری داشته باشی اما اون هوشش از تو بالاتره .......
کوک: خوب گوش کن پیر مرد نمی دونم چجوری اما فردا ساعت ۱۱ صبح هر سه تاشون یعنی هم تهیونگ هم ات هم اون پسرشون رو میاری به آدرسی که براتومیفرستم ..... آوردی که اون پیام از طرف بانک منقضی میشه اما اگه نه ساعت بشه ۱۱:۰۱ دقیقه پلیس دم در خونس...... فهمیدی ؟
پ.ت :میارمشون ... اما حق نداری بهشون اسیبی بزنی
کوک: من فقط زنم رو میخوام اما اگر پسرت بخواد کاری کنه قول نمیدم آسیبی بهش نزنم
و دوباره گوشی رو قطع کرد
پدر تهیونگ دستش روی قلبش گذاشت که به شدت درد میکرد و برگشت سمت میز غذاخوری با یه خانواده کامل و قشنگ همه داشتن میخندیدن مواجه شد ..... تازه فهمید چی کار کرده .... اصلا چجوری دلش میاد این خانواده رو از هم بپاچونه .... اما مگه راه دیگه داشت....
شب توی اتاق مشترک ات و تهیونگ
ات: تائه هیونگ خوابید؟
ته :اره بالاخره ..... مگه میخوایید این بچه ..... البته حقم داشت .... به آرزوش رسیده بود همون خانواده ای کههمیشه میخواست امشب دورش بود . .........
ات: (خندیدم )من دارم از خستگی میمیرم ..... بخوابیم؟
ته: واقعا میخوای فقط بخوابیم؟
ات: وای تو باز منحرف شدی...
ته :باشه باشه فقط بخوابیم اما قبلش من هم بوس می خوام هم بغل ...........
ات: خب بیا
۱۹.۹k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.