set me free🔪 p10
جین:آره
ا.ت: یه غذایی درست کنم انگشتانت رو کوفت کنی همراهشون
جین:ببینیم و تعریف کنیم
ا.ت خوشحال و جدی غذارو درست کرد و آورد سر میز چید
جین:واووووو چه خوبه لعنتی خیلی خوبه
ا.ت:هع دیدی(نیشخند)
همه غذاهارو خوردن و جمع کردن
کوک:بریم جرعت حقیقت
بقیه:اوکییییی
افتاد به ا.ت و تهیونگ
تهیونگ:جرعت با حقیقت؟
ا.ت:جرعت
تهیونگ:با جیمین جلوی جمع لب بگیر
ا.ت:جلوی جمع؟
تهیونگ:آره
جیمین:اوکی
کمر ا.ت رو گرفت وبرد تزدیک و لب گرفتن
هردو از خجالت قرمز شدن
تهیونگ:حال کردی چی گفتم؟
ا.ت:ببند تهیونگ
افتاد به ا.ت و بورام
بورام:جرعت یا حقیقت؟
ا.ت:حقیقت
بورام:قبل جینین با کدوم پسر لب گرفتی یا تو رابطه بودی؟(نیشخند)
ا.ت به جیمین نگاه کرد که خیلی جدی منتظر جواب بود
کوک:نمیشه سوال دیگه بمرسی؟
بورام:نه نکنه تو رابطه بوده؟
کوک:من نمیدونم
ا.ت:میگم با کسی کاری نکردم و تو رابطه نبودم قبل جیمین هم با کسی نبودم چون از بچگی جیمین رو دوست داشتم
جیمین:بیبی منه دیگه
بورام:اها(حرصی)
افتاد به تهیونگ و ا.ت
ا.ت:جرعت یا حقیقت؟
تهیونگ:حقیقت
ا.ت:کراشت کیه؟(نیشخند)
تهیونگ:ا.ت تنها گیرت بیارم فقط
ا.ت:بگو ببینم
تهیونگ:به تو چه آخه
ا.ت:بگو
تهیونگ:باش امم ..جی..جیسو
ا.ت:رفیق من ؟
تهیونگ:اوهوم
ا.ت:زود میگفتی چون نه ول کن
انداختن افتاد به نامجون و جک
جک:حقیقت
نامجون:باش اممم چی بپرسم آها
(نیشخند)
جک:خدا رحم کنه بگو
نامجون:تو هنوزم مینارو دوس داری؟
جک:هاجیزه چیز امم باش باش آره
کلی بازی کردن آخرین نفر افتاد به جیمین و جک
جیمین:جرعت
جک :با بورام لب بگیر
ا.ت: جک خفه شو (بلند)
کوک:ا.ت آروم
بورام:ا.ت جرعت داده
ا.ت: بیخود شوهرم بخواد با حرم *زاده ای مث تو لب بگیره
جیمین:ا.ت بس کن ( یکم بلند)
ا.ت:باش باش هرغلطی میکنی بکن عوضی
پاشد رفت تو اتاقش
جک:ا.ت بیا من شوخی کردم
بورام:بس کنید بیا اوپا
جیمین:باش
ا.ت داشت از اون گوشه نگاه میکرد
(بورام جیمین از لب هم بوسه کوتاه زدن و لب نگرفتن)
ا.ت:کوککککککککککککک(داد)
کوک:بله
ا.ت:منو ببر خونه مامان اینا میخوام برم تا بعضیا کاراشون رو راحت بکنن
جیمین:الان تیکت به من بود؟
ا.ت:نمیدونم شما برو ادامه لب گرفتنت آقای پارک جیمین
جیمین:باشه باش
جیمین دست بورام رو گرفت و رفتن رو تاپ
ا.ت:کوک گمشو بریم
کوک:ا.ت میخوای
ا.ت:نههه بریم
کوک و ا.ت هم رفتن خونه مامانشون وکوک دوباره برگشت
جیمین:ا.ت کو؟
کوک:رفته خونه مامانم اینا(عصبی)
کوک:نمیدونم چه فکری کردم خواهرم رو دادم به تو
جیمین:خفه شو کوک
کوک:نمیشم
جیمین:به درک
بعد چند روز رفتن رفتن خونه
جیمین و ا.ت باهم سرد بودن و مامان جیمین هعی تو گوشش میخوند که ا.ت رو طلاق بده و یروز جیمین گفت
جیمین:
خمارییییییییی
ا.ت: یه غذایی درست کنم انگشتانت رو کوفت کنی همراهشون
جین:ببینیم و تعریف کنیم
ا.ت خوشحال و جدی غذارو درست کرد و آورد سر میز چید
جین:واووووو چه خوبه لعنتی خیلی خوبه
ا.ت:هع دیدی(نیشخند)
همه غذاهارو خوردن و جمع کردن
کوک:بریم جرعت حقیقت
بقیه:اوکییییی
افتاد به ا.ت و تهیونگ
تهیونگ:جرعت با حقیقت؟
ا.ت:جرعت
تهیونگ:با جیمین جلوی جمع لب بگیر
ا.ت:جلوی جمع؟
تهیونگ:آره
جیمین:اوکی
کمر ا.ت رو گرفت وبرد تزدیک و لب گرفتن
هردو از خجالت قرمز شدن
تهیونگ:حال کردی چی گفتم؟
ا.ت:ببند تهیونگ
افتاد به ا.ت و بورام
بورام:جرعت یا حقیقت؟
ا.ت:حقیقت
بورام:قبل جینین با کدوم پسر لب گرفتی یا تو رابطه بودی؟(نیشخند)
ا.ت به جیمین نگاه کرد که خیلی جدی منتظر جواب بود
کوک:نمیشه سوال دیگه بمرسی؟
بورام:نه نکنه تو رابطه بوده؟
کوک:من نمیدونم
ا.ت:میگم با کسی کاری نکردم و تو رابطه نبودم قبل جیمین هم با کسی نبودم چون از بچگی جیمین رو دوست داشتم
جیمین:بیبی منه دیگه
بورام:اها(حرصی)
افتاد به تهیونگ و ا.ت
ا.ت:جرعت یا حقیقت؟
تهیونگ:حقیقت
ا.ت:کراشت کیه؟(نیشخند)
تهیونگ:ا.ت تنها گیرت بیارم فقط
ا.ت:بگو ببینم
تهیونگ:به تو چه آخه
ا.ت:بگو
تهیونگ:باش امم ..جی..جیسو
ا.ت:رفیق من ؟
تهیونگ:اوهوم
ا.ت:زود میگفتی چون نه ول کن
انداختن افتاد به نامجون و جک
جک:حقیقت
نامجون:باش اممم چی بپرسم آها
(نیشخند)
جک:خدا رحم کنه بگو
نامجون:تو هنوزم مینارو دوس داری؟
جک:هاجیزه چیز امم باش باش آره
کلی بازی کردن آخرین نفر افتاد به جیمین و جک
جیمین:جرعت
جک :با بورام لب بگیر
ا.ت: جک خفه شو (بلند)
کوک:ا.ت آروم
بورام:ا.ت جرعت داده
ا.ت: بیخود شوهرم بخواد با حرم *زاده ای مث تو لب بگیره
جیمین:ا.ت بس کن ( یکم بلند)
ا.ت:باش باش هرغلطی میکنی بکن عوضی
پاشد رفت تو اتاقش
جک:ا.ت بیا من شوخی کردم
بورام:بس کنید بیا اوپا
جیمین:باش
ا.ت داشت از اون گوشه نگاه میکرد
(بورام جیمین از لب هم بوسه کوتاه زدن و لب نگرفتن)
ا.ت:کوککککککککککککک(داد)
کوک:بله
ا.ت:منو ببر خونه مامان اینا میخوام برم تا بعضیا کاراشون رو راحت بکنن
جیمین:الان تیکت به من بود؟
ا.ت:نمیدونم شما برو ادامه لب گرفتنت آقای پارک جیمین
جیمین:باشه باش
جیمین دست بورام رو گرفت و رفتن رو تاپ
ا.ت:کوک گمشو بریم
کوک:ا.ت میخوای
ا.ت:نههه بریم
کوک و ا.ت هم رفتن خونه مامانشون وکوک دوباره برگشت
جیمین:ا.ت کو؟
کوک:رفته خونه مامانم اینا(عصبی)
کوک:نمیدونم چه فکری کردم خواهرم رو دادم به تو
جیمین:خفه شو کوک
کوک:نمیشم
جیمین:به درک
بعد چند روز رفتن رفتن خونه
جیمین و ا.ت باهم سرد بودن و مامان جیمین هعی تو گوشش میخوند که ا.ت رو طلاق بده و یروز جیمین گفت
جیمین:
خمارییییییییی
۱۰.۱k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.