۱۰ لایک
- اوخییییییی چه کیوتتتت ولی من اصلا نمیدونستم جنی و هیونگ...باهم ارتباط داشتننن
پسر کوچیکتر خنده ای کرد و گفت: منم....
- جیمین وضعیتش ثابته...ولی چون خون زیادی ازش رفته....خب هنوز بی هوشه...
+ میترسم....جیمین بهترین دوست منه....مهم ترین فرد زندگیم...اگه تنهام بذاره...من..من...
و بغضش شکست و زد زیر گریه....
رفت نزدیکش و بغلش کرد....
- درستش میکنم...قول میدم کوک...
زیر لب گفت طوری که فقط خودش بشنوه.
..................
نگاهی داخل اتاق انداخت....یونگی اون طرف اتاق خواب هفت پادشاه رو میدید و این طرف جیمین بی هوش بود....
دست جیمین رو توی دستش گرفت و بوسه ای روش زد...با صدای آروم گفت:
ببخشید که وارد این بازی شدی....قرار نبود اینطوری بشه....ببخشید جیمین...خودم درستش میکنم..... و واقعیت رو برای همه برملا میکنم.
آروم از کنار تخت بلند شد و پتو رو بیشتر روی پسر کوچیکتر کشید و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت... و رفت سمت یونگی..پتوی کنارش رو برداشت و روش انداخت و از اتاق رفت بیرون .....
......................
Continues...
پسر کوچیکتر خنده ای کرد و گفت: منم....
- جیمین وضعیتش ثابته...ولی چون خون زیادی ازش رفته....خب هنوز بی هوشه...
+ میترسم....جیمین بهترین دوست منه....مهم ترین فرد زندگیم...اگه تنهام بذاره...من..من...
و بغضش شکست و زد زیر گریه....
رفت نزدیکش و بغلش کرد....
- درستش میکنم...قول میدم کوک...
زیر لب گفت طوری که فقط خودش بشنوه.
..................
نگاهی داخل اتاق انداخت....یونگی اون طرف اتاق خواب هفت پادشاه رو میدید و این طرف جیمین بی هوش بود....
دست جیمین رو توی دستش گرفت و بوسه ای روش زد...با صدای آروم گفت:
ببخشید که وارد این بازی شدی....قرار نبود اینطوری بشه....ببخشید جیمین...خودم درستش میکنم..... و واقعیت رو برای همه برملا میکنم.
آروم از کنار تخت بلند شد و پتو رو بیشتر روی پسر کوچیکتر کشید و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت... و رفت سمت یونگی..پتوی کنارش رو برداشت و روش انداخت و از اتاق رفت بیرون .....
......................
Continues...
۲.۴k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.