ادامه پارت ۳
ادامه پارت ۳
دوباره ۱۸سالگی
ادامه ویو کوک:بردم بیمارستانی ک یکی از دوستام دکتر اونجا بود اسمش جین بود
من نگرانش شده بودم ک الان باهاش چکار کردم یعنی چه اتفاقی میوفتههه و عذاب وجدان داشتم میخواستم برم داخل ک نمیذاشتن و از پشت در نگاهش میکردم ولی هنوز چشماش بسته بود
(علامت جین =+)
+:هی کوک بیا اینجا
کوک:چ. چیشدههه؟
+:گفتم سریع بیا اینجااا
کوک:بلهه چیشده؟
+:هی باهاش چی کار کردی ؟چیشده چ ماده ای بهش زدی چرا همه بدنش از سوختگی پره؟
+:هی با توعم بگو چیشده
کوک:خ.خب اون..
+:بگو چ.ییههه اگه میخوای درمان شه
کوک:اون ب حرفم گوش نمکرد و منم تو مدرسه برای قلدری میکردم من نمیخواستم دیگه بهش آسیب بزنم و برای اینکه ب حرفم گوش کنه و آسیب نبینه ماده ای ک مامانم گفت دردناکه و بهش زدم
+:هی اون ماده ،ماده خطرناکی هست هرلحظه میتونه باعث فلج کل بدن بشه اینو براش شکنجه ها توی مافیا انحام میدن
کوک:چ چ.چی..یییییی؟
+:ت باهاش چیکار کردی؟
کوک:م.من
+:حالا چرا انقد نگرانی رنگ صورتت پریده چشات پر اشکه؟ت ک کل جدت مافیا هست این چیزا نباید مهم باشه برات
کوک:آخ.ه من..
+:نکنه.... خبرایی هستتتت؟
کوک:تروخدا الان دهنتو ببند نمیبی حالم خوب نیس
+:باشه بابا واقعیت ک انقد تلخ نیست
کوک:فقد ی کلمه ی دیگه حرف بزن
جین:(پوزخند)حالا برو اتاق عشقت الانا بهوش میاد
ویو کوک:با نگرانی رفتم کنار تخت سوهی واقعا عذاب وجدان داشتم و قلبم هردفعه از قبلی تند تر میزد ک چرا هنوز بهوش نیومده
یهو دیدم چشماشو آروم آروم باز میکنه دور برسو نگا میکنه و ی دفعه منو دید سعی کرد ازم دور ه ولی رو تخت بود
سوهی:تو باز تویی دیگه چی از جونممم میخوایی
ویو کوک:
با این حرفش بغض تمام گلوم و چشام و پر کرده بود خیلی عذاب وجدان داشتم
سوهی:برو بیرون نمیخوام ببینمت
سوهی:گفتم برو بیروننننن
ویو کوک :با این حرفش بغضم ترکیید و سریع از اونجا رفتم بیرون
+:هی چرا گریه میکنی کوک؟؟؟
کوک:فقط بگو چ اتفاقی براش میوفته
+:ببین شانس آورد اتفاق خاصی براش نیوفتاد فقط این داروهارو بده بهش کل سموم از بدنش خارج میشه
کوک:واییی باشههه
(کوک و جین وارد اتاق سوهی شدن)
کوک دور وایستاده بود .... ولی جین نزدیک سوهی شد
+:هی کوک تازه یادم اومد ویلچر هامون کم اومده باید خودت ببریش خونه
کوک:ب .باشه
ویو کوک:..... اومدم سوهی و بقل کنم ببرم خونه ک...
دوباره ۱۸سالگی
ادامه ویو کوک:بردم بیمارستانی ک یکی از دوستام دکتر اونجا بود اسمش جین بود
من نگرانش شده بودم ک الان باهاش چکار کردم یعنی چه اتفاقی میوفتههه و عذاب وجدان داشتم میخواستم برم داخل ک نمیذاشتن و از پشت در نگاهش میکردم ولی هنوز چشماش بسته بود
(علامت جین =+)
+:هی کوک بیا اینجا
کوک:چ. چیشدههه؟
+:گفتم سریع بیا اینجااا
کوک:بلهه چیشده؟
+:هی باهاش چی کار کردی ؟چیشده چ ماده ای بهش زدی چرا همه بدنش از سوختگی پره؟
+:هی با توعم بگو چیشده
کوک:خ.خب اون..
+:بگو چ.ییههه اگه میخوای درمان شه
کوک:اون ب حرفم گوش نمکرد و منم تو مدرسه برای قلدری میکردم من نمیخواستم دیگه بهش آسیب بزنم و برای اینکه ب حرفم گوش کنه و آسیب نبینه ماده ای ک مامانم گفت دردناکه و بهش زدم
+:هی اون ماده ،ماده خطرناکی هست هرلحظه میتونه باعث فلج کل بدن بشه اینو براش شکنجه ها توی مافیا انحام میدن
کوک:چ چ.چی..یییییی؟
+:ت باهاش چیکار کردی؟
کوک:م.من
+:حالا چرا انقد نگرانی رنگ صورتت پریده چشات پر اشکه؟ت ک کل جدت مافیا هست این چیزا نباید مهم باشه برات
کوک:آخ.ه من..
+:نکنه.... خبرایی هستتتت؟
کوک:تروخدا الان دهنتو ببند نمیبی حالم خوب نیس
+:باشه بابا واقعیت ک انقد تلخ نیست
کوک:فقد ی کلمه ی دیگه حرف بزن
جین:(پوزخند)حالا برو اتاق عشقت الانا بهوش میاد
ویو کوک:با نگرانی رفتم کنار تخت سوهی واقعا عذاب وجدان داشتم و قلبم هردفعه از قبلی تند تر میزد ک چرا هنوز بهوش نیومده
یهو دیدم چشماشو آروم آروم باز میکنه دور برسو نگا میکنه و ی دفعه منو دید سعی کرد ازم دور ه ولی رو تخت بود
سوهی:تو باز تویی دیگه چی از جونممم میخوایی
ویو کوک:
با این حرفش بغض تمام گلوم و چشام و پر کرده بود خیلی عذاب وجدان داشتم
سوهی:برو بیرون نمیخوام ببینمت
سوهی:گفتم برو بیروننننن
ویو کوک :با این حرفش بغضم ترکیید و سریع از اونجا رفتم بیرون
+:هی چرا گریه میکنی کوک؟؟؟
کوک:فقط بگو چ اتفاقی براش میوفته
+:ببین شانس آورد اتفاق خاصی براش نیوفتاد فقط این داروهارو بده بهش کل سموم از بدنش خارج میشه
کوک:واییی باشههه
(کوک و جین وارد اتاق سوهی شدن)
کوک دور وایستاده بود .... ولی جین نزدیک سوهی شد
+:هی کوک تازه یادم اومد ویلچر هامون کم اومده باید خودت ببریش خونه
کوک:ب .باشه
ویو کوک:..... اومدم سوهی و بقل کنم ببرم خونه ک...
۱.۷k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.