باران خونp 50
ویو نامجون
از اینکه بله رو شنیدم بال دراوردم فکرشم نمیکردم موفق بشم به دستش بیارم بغلش کردم و حلقه رو دستش کردم و اونم همینطور { اسلاید 2}
موهاشو نوازش کردم و سرش رو روی شونم گزاشتم که متوجه شدم داره گریه میکنه
نامجون:ا/ت!!! خوبی؟
ا/ت: من ...حتی ف...فکرشم نمیکردم ...که.. عرررررررر
نامجون: بسه دیگه ا/ت{کنترل خنده}
ویو تهته
ما اشنایی زیادی از هم داشتیم ولی اینو به بقیه نشون نمیدادیم
خیلی اروم حلقه رو دستش کردم که نوبت اون شد و گفت
هانا: قول میدی تنهام نزاری و بهم خیانت نکنی؟
تهته: خیانت؟ چی هست؟ من اصلا نمیشناسمش
هانا: باشه مسخره
اون حسی که حلقه توی انگشتم میرفت رو دوست داشتم احساس استرسم و به ارامش تغیر میداد { اسلاید3}
بغلش کردم و یه بوسه به پیشونیش زدم
بعد شام هرکی سوار ماشینش شد و به سمت خونه ها رفتیم که قرار شد پس فردا باهام دیگه4 نفری بریم برای خرید عروسی
پرش به فردا
...
از اینکه بله رو شنیدم بال دراوردم فکرشم نمیکردم موفق بشم به دستش بیارم بغلش کردم و حلقه رو دستش کردم و اونم همینطور { اسلاید 2}
موهاشو نوازش کردم و سرش رو روی شونم گزاشتم که متوجه شدم داره گریه میکنه
نامجون:ا/ت!!! خوبی؟
ا/ت: من ...حتی ف...فکرشم نمیکردم ...که.. عرررررررر
نامجون: بسه دیگه ا/ت{کنترل خنده}
ویو تهته
ما اشنایی زیادی از هم داشتیم ولی اینو به بقیه نشون نمیدادیم
خیلی اروم حلقه رو دستش کردم که نوبت اون شد و گفت
هانا: قول میدی تنهام نزاری و بهم خیانت نکنی؟
تهته: خیانت؟ چی هست؟ من اصلا نمیشناسمش
هانا: باشه مسخره
اون حسی که حلقه توی انگشتم میرفت رو دوست داشتم احساس استرسم و به ارامش تغیر میداد { اسلاید3}
بغلش کردم و یه بوسه به پیشونیش زدم
بعد شام هرکی سوار ماشینش شد و به سمت خونه ها رفتیم که قرار شد پس فردا باهام دیگه4 نفری بریم برای خرید عروسی
پرش به فردا
...
۶.۲k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.