گفت: به نظرت رها کردن سخت تره یا نگه داشتن؟
گفت: به نظرت رها کردن سخت تره یا نگه داشتن؟
به همه ی لحظاتی فکر کردم که مجبور بودم رها کنم، درحالی که درد و جای خالیش تا مغز استخونم رو پر کرده بود. به زمان هایی فکر کردم که مجبور بودم نگه دارم، در حالی که سنگینی این بار، شونه هام رو خرد کرده بود. گفتم: "چه قرار باشه رها کنی و چه نگه داری، وقتی از روی اجبار انجامش بدی قلبت رو مچاله میکنه." اجبار وقتی کنارِ هر فعلی قرار بگیره باعث میشه ازش خون بچکه. مثل اجبار برای پرواز کردنِ یه پرنده، وقتی هنوز نمیتونه بال هاش رو تکون بده و از دست گلوله های شکارچی جاخالی بده. و زندگی پر از اجباره، به خاطر همینه که قلب های ما خونیه.
به همه ی لحظاتی فکر کردم که مجبور بودم رها کنم، درحالی که درد و جای خالیش تا مغز استخونم رو پر کرده بود. به زمان هایی فکر کردم که مجبور بودم نگه دارم، در حالی که سنگینی این بار، شونه هام رو خرد کرده بود. گفتم: "چه قرار باشه رها کنی و چه نگه داری، وقتی از روی اجبار انجامش بدی قلبت رو مچاله میکنه." اجبار وقتی کنارِ هر فعلی قرار بگیره باعث میشه ازش خون بچکه. مثل اجبار برای پرواز کردنِ یه پرنده، وقتی هنوز نمیتونه بال هاش رو تکون بده و از دست گلوله های شکارچی جاخالی بده. و زندگی پر از اجباره، به خاطر همینه که قلب های ما خونیه.
۲.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۳