پارت نوزدهم
پارت۱۹
کوک: چونکه به لطف تو ات عشقشو نسبت بهم اعتراف کرد و دیشب شب خوبی بعد سه سال زندگی مشترک برامون بود و ات الان دیگه دختر نیست اونم به لطف تو
نینا: کوک چی میگی من منظورتو نمیفهمم
کوک: خب مثل اینکه دیروز توی آب من تحریک کننده ریخته بودی و نقشه موزیانه ای داشتی برام مامانم فهمید آب من و اتو عوض کرد و ات اون آب تحریک کننده رو خورد و دیشب شب خوبی بود
نینا: کوک اشتباه برداشت نکن من نمی خوا...
حرف نینا با حرف کوک قطع شد و با جدیت کامل گفت
کوک: نینا ببین دختر خالمی چیزی بهت نمیگم اما فقط این دفه رو فورجه دادم اگر دوباره خطایی ازت ببینم و ببینم به ات صدمه زدی یا حرفی زدی که ناراحت شه رحم نمیکنم فهمیدیییی(با داد)
نینا: باش.. باشه..ه( با ترس)
و کوک رفت نینا هم با عصبانیت رفت خونه که اتو دید
ات: به به خانم بیمار عوضی چه خبر رکب خوردی دیدی چیشد؟ نقشت نگرفت نه الهییی
نینا: ات برو بمیر برو گمشووو
ات: ببین با من در نیوفت واگرنه بد میبینی زنیکه اگر تورو بین خودمو کوک ببینم چنان عذابت میدم که تاحالا توی زندگیت ندیدی حالا برو و گورتو گم کن
نینا: حالا میبینی نشونت میدم دختره ی هرز...ه
هلنا در حالی که موهای نینا رو از پشت گرفت و میکشید گفت
هلنا: با کی بود هاننن با کیی بودی هر..زه اصلی تویی که میخوای خونه خراب کن پسرمم بشی
نینا: خاله ولم کن تو رو خدا درد داره
هلنا: حرف تو پس بگیر بدووو همین الان
نینا: نه نمیخوامممم
هلنا: زود باششش واگرنه به کوک میگممم و بهت رحم نمیکنم
نینا: باشه باشه
هلنا: میشنوم؟
نینا: ات معذرت میخوام
هلنا: نشنیدم؟؟
نینا: معذرت میخواممم
ات: باشه دیگه بسه برو سریع
هلنا: گورتو گم کننن
ات: مامان این چه کاریه اخه
هلنا: دخترم ندیدی چی گفت؟تازه کمش بود
ات: راستی مامان من یه رفیق دارم اسمش بوگومه میشه امروز بیاد باهم ریاضی کار کنیم؟
هلنا: البته دخترم ساعت چند میاد؟
ات: حدودا ۷
هلنا: خوبه کوکم هست
ویو کوک
داشتم میرفتم خونه گفتم برای ات یه دسته گل با یه کیسه خوراکی بگیرم اینا رو گرفتم رفتم خونه دیدم ات یه لباس خوشگل پوشیده داشت توش می درخشید
ات: سلام ددییی
کوک: سلام چاگیا نمیدونی وقتی اینطوری صدام میکنی چقدر خواستنی میشی چه لباس قشنگی مناسبتیه
ات: راستش بوگوم داره میاد تا ریاضی تمرین کنیم
کوک: بوگوم کدوم خریه اخه؟
ات: دوستمه
تا کوک میخواست حرف بزنه صدای در اومد ات رفت درو باز کرد کوک هم پشت سرش رفت
ات: سلامم پرید بغلش
بوگوم: سلام ات
کوک که عصبی شد از اینکه ات بغلش کرد گفت
کوک: ات...
کوک: چونکه به لطف تو ات عشقشو نسبت بهم اعتراف کرد و دیشب شب خوبی بعد سه سال زندگی مشترک برامون بود و ات الان دیگه دختر نیست اونم به لطف تو
نینا: کوک چی میگی من منظورتو نمیفهمم
کوک: خب مثل اینکه دیروز توی آب من تحریک کننده ریخته بودی و نقشه موزیانه ای داشتی برام مامانم فهمید آب من و اتو عوض کرد و ات اون آب تحریک کننده رو خورد و دیشب شب خوبی بود
نینا: کوک اشتباه برداشت نکن من نمی خوا...
حرف نینا با حرف کوک قطع شد و با جدیت کامل گفت
کوک: نینا ببین دختر خالمی چیزی بهت نمیگم اما فقط این دفه رو فورجه دادم اگر دوباره خطایی ازت ببینم و ببینم به ات صدمه زدی یا حرفی زدی که ناراحت شه رحم نمیکنم فهمیدیییی(با داد)
نینا: باش.. باشه..ه( با ترس)
و کوک رفت نینا هم با عصبانیت رفت خونه که اتو دید
ات: به به خانم بیمار عوضی چه خبر رکب خوردی دیدی چیشد؟ نقشت نگرفت نه الهییی
نینا: ات برو بمیر برو گمشووو
ات: ببین با من در نیوفت واگرنه بد میبینی زنیکه اگر تورو بین خودمو کوک ببینم چنان عذابت میدم که تاحالا توی زندگیت ندیدی حالا برو و گورتو گم کن
نینا: حالا میبینی نشونت میدم دختره ی هرز...ه
هلنا در حالی که موهای نینا رو از پشت گرفت و میکشید گفت
هلنا: با کی بود هاننن با کیی بودی هر..زه اصلی تویی که میخوای خونه خراب کن پسرمم بشی
نینا: خاله ولم کن تو رو خدا درد داره
هلنا: حرف تو پس بگیر بدووو همین الان
نینا: نه نمیخوامممم
هلنا: زود باششش واگرنه به کوک میگممم و بهت رحم نمیکنم
نینا: باشه باشه
هلنا: میشنوم؟
نینا: ات معذرت میخوام
هلنا: نشنیدم؟؟
نینا: معذرت میخواممم
ات: باشه دیگه بسه برو سریع
هلنا: گورتو گم کننن
ات: مامان این چه کاریه اخه
هلنا: دخترم ندیدی چی گفت؟تازه کمش بود
ات: راستی مامان من یه رفیق دارم اسمش بوگومه میشه امروز بیاد باهم ریاضی کار کنیم؟
هلنا: البته دخترم ساعت چند میاد؟
ات: حدودا ۷
هلنا: خوبه کوکم هست
ویو کوک
داشتم میرفتم خونه گفتم برای ات یه دسته گل با یه کیسه خوراکی بگیرم اینا رو گرفتم رفتم خونه دیدم ات یه لباس خوشگل پوشیده داشت توش می درخشید
ات: سلام ددییی
کوک: سلام چاگیا نمیدونی وقتی اینطوری صدام میکنی چقدر خواستنی میشی چه لباس قشنگی مناسبتیه
ات: راستش بوگوم داره میاد تا ریاضی تمرین کنیم
کوک: بوگوم کدوم خریه اخه؟
ات: دوستمه
تا کوک میخواست حرف بزنه صدای در اومد ات رفت درو باز کرد کوک هم پشت سرش رفت
ات: سلامم پرید بغلش
بوگوم: سلام ات
کوک که عصبی شد از اینکه ات بغلش کرد گفت
کوک: ات...
۹.۱k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.