برنامه نویس من!
part ⁷
وقتی بیدار شدم روی تخت نبودم.
توی ماشین بودم.
با تعجب بیدار شدم که با نامجون که در حال رانندگی کردن بود مواجه شدم.
خیالم راحت شد و سوالمو ازش پرسیدم:کجا میریم؟
نامی:چشم پزشکی
ایییی خداااا
........
وقتی از چشم پزشکی اومدیم بیرون میدونستم تا ۱ ماه حق ندارم ب هیج دست بزنم.
چشمام از قبل ضعیف تر شده بود.
و نامجون هم سر این قضیه عصبانی بود.
وقتی رسیدیم خونه به سمت لپ تاپ و گوشیم رفت و برشون داشت:دیگه خق نداری دست بزنی.
ات:...اما
نام:اما و اگر نداریمم
با دادی که زد ترسیدم و به سمت اشپزخونه رفتم تا قرصمو بندازم.
سردرد بدی داشتم.
لیوانو برداشتمو به سمت شیر اب بردم که با لرزش دستم لیوان افتادو شکست.
با استرس سریع داشتم جمعش میکردم که نامجون اومد.
دستم زخم شده بود.
بعد از جمع کردن شیشه ها به سمتم اومدو دستمو برام پانسمان و کرد و منو توی بغلش برد.
نامی:بهتر بدونی هر کاری میکنم ب خاطر خودته.
برنامه نویس من.
پایان.
وقتی بیدار شدم روی تخت نبودم.
توی ماشین بودم.
با تعجب بیدار شدم که با نامجون که در حال رانندگی کردن بود مواجه شدم.
خیالم راحت شد و سوالمو ازش پرسیدم:کجا میریم؟
نامی:چشم پزشکی
ایییی خداااا
........
وقتی از چشم پزشکی اومدیم بیرون میدونستم تا ۱ ماه حق ندارم ب هیج دست بزنم.
چشمام از قبل ضعیف تر شده بود.
و نامجون هم سر این قضیه عصبانی بود.
وقتی رسیدیم خونه به سمت لپ تاپ و گوشیم رفت و برشون داشت:دیگه خق نداری دست بزنی.
ات:...اما
نام:اما و اگر نداریمم
با دادی که زد ترسیدم و به سمت اشپزخونه رفتم تا قرصمو بندازم.
سردرد بدی داشتم.
لیوانو برداشتمو به سمت شیر اب بردم که با لرزش دستم لیوان افتادو شکست.
با استرس سریع داشتم جمعش میکردم که نامجون اومد.
دستم زخم شده بود.
بعد از جمع کردن شیشه ها به سمتم اومدو دستمو برام پانسمان و کرد و منو توی بغلش برد.
نامی:بهتر بدونی هر کاری میکنم ب خاطر خودته.
برنامه نویس من.
پایان.
۴۷.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.