بیبی نازنین من پارت ۱۱ فصل دو

چویااااا
بیدار شووو
بیدار شو
من میدونم تو نمردی
من میدونم
نویسنده:فیودور چویا رو بلند کرد
و برد بیرون از زیر زمین
چویا رو روی تخت گذاشت
که همون موقع دازای از راه رسید
در رو هی میکوبید و میگفت
"باز کن فیودور
باز کنننن
میخوام پسرمو ببینم
باز کنن
فیودور آروم و دستپاچه رفت سمت در
در رو باز کرد و گفت
×د.دازای ازت میخوام آروم باشی
"من آرومم بگوو
×خیله خوب
د.دازای چویا
"چویا چی بگوووو
×چویاا
چویا
"دِ بگو دیگه
×(نفس عمیق) چویا مرده
"بگو که داری سر به سرم میزاری(اشک)
فیودور سر دازای رو به سمت چویا هدایت کرد
دازای با فریاد رفت سمت چویا
"چویا چویا چویاااااااا
دازای روبه فیودور:زنگ بزن به دکترررررررر
زنگ بزننن
وای به حالت فیودور
وای به حالت
پسرکم اگه خوب نشه
اول تورو بعد
خودمو میکشم
همینجا خاکت میکنمم
تیکه تیکت میکنممم(عربده)
(دکتر رسید)
دکتر:وضعیتش وخیمه آقا
ولی هنوز نبضش میزنه
باید سریع به بیمارستان انتقال داده بشه
در غیر اینصورت
میمیره.....

این پارت شرط نمیزارم
ولی حمایت کنید دیگه
بوس
با اینکه به شرط قبلی هنوز نرسیدم
ولی به چهل نفر که رسیدیم
مرسی قشنگای من
دوستون دارم
ماچ به کله ی تک تکتون