(گزارش شده)
فیک:black fate
پارت36
فلیکس:خب راستش انیش من برای انتقام تورو اوردم...عمارت تا اذیتت کن و خانواده ی ات زجر بکشن ولی اشتباه فک میکردم...نمیتونستم حتا به تار موت دست بزنم بعد که همیشه با یه بهونه میمودم ببینمت...ولی مطمئن شدم...از احساساتم...
=دختر که شوک بود
انیش: چه احساسی...
=پسر که از استرس دستاش میلرزید...بلاخره جرعتش رو جمع کرد
فلیکس: میدونم ازم متنفری ولی...انیش..من...من...عاشقتم...
=دختر بعد شنیدن اون کلمه چشاش گرد شد و تو شک عجیبی بود که...
پسر جلو رو دستشو پشت سر دختر برد و سرش و گرفت لباشو محکم کوبید روی لبای دختر چشاشو بست شروع به مکیدن کرد بدون اینکه...دختر همکاری بکه...
=انیش که از حرکت پسر تعجب کرده بود و الان داش لباشو مک میزد...
دستاشو روی سینه پسر گذاشت به عقب هلش داد...
و پسر جاش نشست و ماشین روشن کرد و به سمت عمارت راه افتاد...کل راه هیچ حرفی زده نشد...
=بعد ۳۰ مین که رسیدن دختر سریع پیاده شد و به سمت اتاق رفت...
ویو انیش~~~~
انیش: با وادف...چرا اینکارو کرد پسره ی عوضی لعنت بهت...لی..لعنت به لبای کثیفت...
=ولی ایا واقعا از ته دلش اینا روومیگفت!...نه....راستش خودشم خوشش اومده بود ولی نمیخواست به لب بیارتش...
( شب)
ویو فلیکس~~~~
فلیکس: عاییییییی...خداااا این چی بود من کردم لعنت بهت لی فاکینگ فلیکس نمبت نستیرجلوی خودتو بگیری...الان فک میکنه مریض جنسی ام.یا هرزه ام خوداااااعععع
ولی جدی چقد لباش خوشمزه بود...بیشتر عاشقش شدم...یاااااا فاک
=کلمه اخر به داد زد...از صبح توی اتاقش بود و به لباش فک میکرد که ایا میتونه دوباره ببوستش...
فلیکس اینطوری: نمیشه باید برم پیشش...
=از جاش,بلند شد و به سمت اتاقش رفت...
وارد اتاق شد و دختر روی تخت نشسته بود...
فلیکس: انیش...
=بدون گرفتن جوابی..به سمت رفت و روبه روش نشست و خواست دستاشو بگیره ولی عقب کشید
انیش: بهم دست نزن...
فلیکس: معذرت میخوام...دست خودم نبود...
انیش: برو بمیر..
فلیکس: توهم اگه جای من.بودی هنین کار میکردی من نه بخاطر هوس نه هرزگیم یا اینکه لازم داشته باشم...من عاشقت شدم انیش من دنیارو بخاطرت میسوزونم...تو اولین نفری هستی که عاشقش شد و بوسیدمش...من.جز تو به هیچ کس دست نزدم...
انیش: اگه اینکارو نمیکردی شاید عاشقت میشدم حالاهم...لطفا برو بیرون حالم ازت بهم میخوره
فلیکس: انیش...اما من فق-
انیش: برو بیرون عوضی
=با داد گفت پسر بیرون رفت به سمت اتاقش رفت...
ادامه دارد.
حمایت کنید
#فیک
# گزارش شده
پارت36
فلیکس:خب راستش انیش من برای انتقام تورو اوردم...عمارت تا اذیتت کن و خانواده ی ات زجر بکشن ولی اشتباه فک میکردم...نمیتونستم حتا به تار موت دست بزنم بعد که همیشه با یه بهونه میمودم ببینمت...ولی مطمئن شدم...از احساساتم...
=دختر که شوک بود
انیش: چه احساسی...
=پسر که از استرس دستاش میلرزید...بلاخره جرعتش رو جمع کرد
فلیکس: میدونم ازم متنفری ولی...انیش..من...من...عاشقتم...
=دختر بعد شنیدن اون کلمه چشاش گرد شد و تو شک عجیبی بود که...
پسر جلو رو دستشو پشت سر دختر برد و سرش و گرفت لباشو محکم کوبید روی لبای دختر چشاشو بست شروع به مکیدن کرد بدون اینکه...دختر همکاری بکه...
=انیش که از حرکت پسر تعجب کرده بود و الان داش لباشو مک میزد...
دستاشو روی سینه پسر گذاشت به عقب هلش داد...
و پسر جاش نشست و ماشین روشن کرد و به سمت عمارت راه افتاد...کل راه هیچ حرفی زده نشد...
=بعد ۳۰ مین که رسیدن دختر سریع پیاده شد و به سمت اتاق رفت...
ویو انیش~~~~
انیش: با وادف...چرا اینکارو کرد پسره ی عوضی لعنت بهت...لی..لعنت به لبای کثیفت...
=ولی ایا واقعا از ته دلش اینا روومیگفت!...نه....راستش خودشم خوشش اومده بود ولی نمیخواست به لب بیارتش...
( شب)
ویو فلیکس~~~~
فلیکس: عاییییییی...خداااا این چی بود من کردم لعنت بهت لی فاکینگ فلیکس نمبت نستیرجلوی خودتو بگیری...الان فک میکنه مریض جنسی ام.یا هرزه ام خوداااااعععع
ولی جدی چقد لباش خوشمزه بود...بیشتر عاشقش شدم...یاااااا فاک
=کلمه اخر به داد زد...از صبح توی اتاقش بود و به لباش فک میکرد که ایا میتونه دوباره ببوستش...
فلیکس اینطوری: نمیشه باید برم پیشش...
=از جاش,بلند شد و به سمت اتاقش رفت...
وارد اتاق شد و دختر روی تخت نشسته بود...
فلیکس: انیش...
=بدون گرفتن جوابی..به سمت رفت و روبه روش نشست و خواست دستاشو بگیره ولی عقب کشید
انیش: بهم دست نزن...
فلیکس: معذرت میخوام...دست خودم نبود...
انیش: برو بمیر..
فلیکس: توهم اگه جای من.بودی هنین کار میکردی من نه بخاطر هوس نه هرزگیم یا اینکه لازم داشته باشم...من عاشقت شدم انیش من دنیارو بخاطرت میسوزونم...تو اولین نفری هستی که عاشقش شد و بوسیدمش...من.جز تو به هیچ کس دست نزدم...
انیش: اگه اینکارو نمیکردی شاید عاشقت میشدم حالاهم...لطفا برو بیرون حالم ازت بهم میخوره
فلیکس: انیش...اما من فق-
انیش: برو بیرون عوضی
=با داد گفت پسر بیرون رفت به سمت اتاقش رفت...
ادامه دارد.
حمایت کنید
#فیک
# گزارش شده
۱.۹k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.