vampire🩸🥀
vampire🩸🥀
part:⁶
سرمو برگردوندم ولی هیچکس نبود البته این اتفاق خیلی وقته برای من داره میوفته پس برام چیزه عجیب یا ترسناکی نیس........
پرش زمانی به دو هفته بعد ویو ا/ت🥀
عام الان دوهفته گذشته و سانا گفته که یه هفته نمیاد خونه میره پیش جیهوپ و الان خودم هستم و خودم البته!من یه گربه دارم که متاسفانه این دوهفته عین جن زده ها شده فقط به پنجره و به یه نقطه زل میزنه کمکم دارم نگرانش میشم ولی ولش کن مهم نیس ساعت ۳ بعد از ظهر بود از سره جام بلند شدم و رفتم آشپزخونه رفتم سمت کابینت و درش باز کردم و یه نودل برداشتم و گاز روشن کردم و شروع کردم به درست کردن نودل بعد از اینکه درست شد شروع کردم به خوردن و همین تموم کردم ظرفم رو گذاشتم تو سینک و شستمش و گذاشتمش کنار از آشپزخونه اومدم بیرون عا راستی یادم رفت اینو بگم من یه اوتاکو هستم و همین الان از روی بیکاری میخوام برم فصل دوم انیمه.......*خدتون یچی بگید*رو دیدم تقریبا تموم قسمتاش دیدم که دیه نتونستم ادامه بدم چون خستم شده بود پس تمومش کردم از جام بلند شدم به یاعت نگاه کردم هااا؟! چقد زود ساعت گذشت ساعت شده بود ۷ ولی به چپم😐 رفتم اتاقم شروع کردم به کندن لباس هام رفتم دستگیره در حموم رو پایین کشیدم و وارد حموم حموم شدم وان رو پر آب گرم کردم و واردش شدم بعد از کمی تو وان بودن شروع کردم به شستن بدنم بعد از اون رفتم شامپو رو برداشتم کمی از اون رو داخل دستم ریختم و زدم به سرم و آروم اما با دقت روی موهای بلند و مشکی رنگم میمالوندم اینکار رو سه بار و هر سه بار پنج دقیقه تکرار کردم رفتم برای آخرین بار موهام رو شستم و حولم رو برداشتم و از حموم خارج شدم بدنم خشک کردم و لوسیون شیرموزم رو زه بدنم زدم لباس دارک مانندی پوشیدم و رفتم روی صندلی میز آرایش نشستم و موهام رو خشک کردم و شونه زدم و بعد روتین پوستیم رو انجام دادم و یه میکاپ ساده کردم و کارم رو با پوشیدن کلاه مشکی رنگم تموم کردم گوشیم و برداشتم و از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم و رفتم به کافه از ماشین پیاده شدم و قفلش کردم سوییچ رو گذاشتم تو جیبم و به سمت ورودی کافه رفتم دستگیره درو چرخوندم و رفتم داخل رفتم رو یه میز که گارسون اومد و ازم سفارشم رو گرفت من به هات چاکلت سفارش دادم که یه پسر توجه من رو جلب کرد یکم بهش توجه کردم که فهمیدم کیه اون یونگی بود که دیدم گوشیم زنگ خورد جواب دادم سانا بود گفت بیام به کافه..... که گفتم توی همون کافم ازم پرسید سره کدوم میز هستم که بهش گفتم و بعد چند ثانیه اومد پیشم نشست ازش پرسیدم که جیهوپ کجاس که به میز یونگی اشاره کرد.....
عام ساری میدونم خیلی دیر گذاشتم.
part:⁶
سرمو برگردوندم ولی هیچکس نبود البته این اتفاق خیلی وقته برای من داره میوفته پس برام چیزه عجیب یا ترسناکی نیس........
پرش زمانی به دو هفته بعد ویو ا/ت🥀
عام الان دوهفته گذشته و سانا گفته که یه هفته نمیاد خونه میره پیش جیهوپ و الان خودم هستم و خودم البته!من یه گربه دارم که متاسفانه این دوهفته عین جن زده ها شده فقط به پنجره و به یه نقطه زل میزنه کمکم دارم نگرانش میشم ولی ولش کن مهم نیس ساعت ۳ بعد از ظهر بود از سره جام بلند شدم و رفتم آشپزخونه رفتم سمت کابینت و درش باز کردم و یه نودل برداشتم و گاز روشن کردم و شروع کردم به درست کردن نودل بعد از اینکه درست شد شروع کردم به خوردن و همین تموم کردم ظرفم رو گذاشتم تو سینک و شستمش و گذاشتمش کنار از آشپزخونه اومدم بیرون عا راستی یادم رفت اینو بگم من یه اوتاکو هستم و همین الان از روی بیکاری میخوام برم فصل دوم انیمه.......*خدتون یچی بگید*رو دیدم تقریبا تموم قسمتاش دیدم که دیه نتونستم ادامه بدم چون خستم شده بود پس تمومش کردم از جام بلند شدم به یاعت نگاه کردم هااا؟! چقد زود ساعت گذشت ساعت شده بود ۷ ولی به چپم😐 رفتم اتاقم شروع کردم به کندن لباس هام رفتم دستگیره در حموم رو پایین کشیدم و وارد حموم حموم شدم وان رو پر آب گرم کردم و واردش شدم بعد از کمی تو وان بودن شروع کردم به شستن بدنم بعد از اون رفتم شامپو رو برداشتم کمی از اون رو داخل دستم ریختم و زدم به سرم و آروم اما با دقت روی موهای بلند و مشکی رنگم میمالوندم اینکار رو سه بار و هر سه بار پنج دقیقه تکرار کردم رفتم برای آخرین بار موهام رو شستم و حولم رو برداشتم و از حموم خارج شدم بدنم خشک کردم و لوسیون شیرموزم رو زه بدنم زدم لباس دارک مانندی پوشیدم و رفتم روی صندلی میز آرایش نشستم و موهام رو خشک کردم و شونه زدم و بعد روتین پوستیم رو انجام دادم و یه میکاپ ساده کردم و کارم رو با پوشیدن کلاه مشکی رنگم تموم کردم گوشیم و برداشتم و از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم و رفتم به کافه از ماشین پیاده شدم و قفلش کردم سوییچ رو گذاشتم تو جیبم و به سمت ورودی کافه رفتم دستگیره درو چرخوندم و رفتم داخل رفتم رو یه میز که گارسون اومد و ازم سفارشم رو گرفت من به هات چاکلت سفارش دادم که یه پسر توجه من رو جلب کرد یکم بهش توجه کردم که فهمیدم کیه اون یونگی بود که دیدم گوشیم زنگ خورد جواب دادم سانا بود گفت بیام به کافه..... که گفتم توی همون کافم ازم پرسید سره کدوم میز هستم که بهش گفتم و بعد چند ثانیه اومد پیشم نشست ازش پرسیدم که جیهوپ کجاس که به میز یونگی اشاره کرد.....
عام ساری میدونم خیلی دیر گذاشتم.
۸.۶k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.