فیک مرگ آروم p9
برای شادمانی تعطیلی مدارس گذاشتماP9
نامی:ا/ت بریم کار زیاد دارم
ا/ت:باشه بریم
مادرنامی:(با نگاه وحشتناکی روبه ا/ت و بالحن مهربون)شما برای ناهار می مونید من میخام با عروس آینده ام بیشتر آشنا بشم
(ذهن ا/ت:کلک و پرم ریخت ناخداگاه محکم دست نامجون و فشار دادم)
ا/ت:به نامجون نگاه کردمو گفتم اوپا واسه ناهار بمونیم لطفاااا
نامی:(بدنش یخ کرده و بود و محکم دستم رو فشار میاد با چشاش ملتمسانه بهم نگاه میکرد با طرز نگاش حس کردم چیزی درونم فرو ریخت)
نامی:اگه آنقدر دوست داری بمونیم میمونیم .
مادر نامی:منو عروسمو تنها بزار .
نامی:..... پاشد رفت زنگ بزنه کاراشو عقب بندازه😂
مادر نامی:خب چندسالته؟
ا/ت:۱۹ سالمه
مادرنامی:چند بار با نامجون رابطه داشتی؟(😐)
ا/ت:(اینور اونور و نگاه میکرد)
مادرنامی:بیخیال مهم نیست چطوری آشنا شدید؟
ا/ت:خب ما تو یه کافه آشنا شدیم
مادر نامی:خندید و گفت غیر ممکنه نامجون از جاهای شلوغ خوشش نمیاد
ا/ت:آما ما همو چندین بار تو کافه دیدیم
مادر نامی:اوه دختر من پسرمون بزرگ کردم امکان نداره جاهای شلوغ بره
ا/ت:با عصبانیت اون بخاطر من می اومد کافه مادر جاان
مادر نامی:بهم ثابت کن که بخاطرت هرکاری میکنه
ا/ت:چ چیکار کنم؟
مادرنامی:امشب یه پارتی تو جکسونه اگه بتونی بیاریش اونجا من حرفت و قبول میکنم و با رابطتتون مشکلی ندارم
ا/ت:باشه شب میبینمتون
شرط پارت بعد ۱۸دنبال کننده ۱۵لایک حداقل۵تا کامنت در مورد خوب یا بد بودن فیک
نامی:ا/ت بریم کار زیاد دارم
ا/ت:باشه بریم
مادرنامی:(با نگاه وحشتناکی روبه ا/ت و بالحن مهربون)شما برای ناهار می مونید من میخام با عروس آینده ام بیشتر آشنا بشم
(ذهن ا/ت:کلک و پرم ریخت ناخداگاه محکم دست نامجون و فشار دادم)
ا/ت:به نامجون نگاه کردمو گفتم اوپا واسه ناهار بمونیم لطفاااا
نامی:(بدنش یخ کرده و بود و محکم دستم رو فشار میاد با چشاش ملتمسانه بهم نگاه میکرد با طرز نگاش حس کردم چیزی درونم فرو ریخت)
نامی:اگه آنقدر دوست داری بمونیم میمونیم .
مادر نامی:منو عروسمو تنها بزار .
نامی:..... پاشد رفت زنگ بزنه کاراشو عقب بندازه😂
مادر نامی:خب چندسالته؟
ا/ت:۱۹ سالمه
مادرنامی:چند بار با نامجون رابطه داشتی؟(😐)
ا/ت:(اینور اونور و نگاه میکرد)
مادرنامی:بیخیال مهم نیست چطوری آشنا شدید؟
ا/ت:خب ما تو یه کافه آشنا شدیم
مادر نامی:خندید و گفت غیر ممکنه نامجون از جاهای شلوغ خوشش نمیاد
ا/ت:آما ما همو چندین بار تو کافه دیدیم
مادر نامی:اوه دختر من پسرمون بزرگ کردم امکان نداره جاهای شلوغ بره
ا/ت:با عصبانیت اون بخاطر من می اومد کافه مادر جاان
مادر نامی:بهم ثابت کن که بخاطرت هرکاری میکنه
ا/ت:چ چیکار کنم؟
مادرنامی:امشب یه پارتی تو جکسونه اگه بتونی بیاریش اونجا من حرفت و قبول میکنم و با رابطتتون مشکلی ندارم
ا/ت:باشه شب میبینمتون
شرط پارت بعد ۱۸دنبال کننده ۱۵لایک حداقل۵تا کامنت در مورد خوب یا بد بودن فیک
۸.۸k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.