[پارت هشتم]
[پارت هشتم]
تهیونگ:نمی دونم والا
تهیونگ: ا/ت میگم خواهر یا برادر داری
ا/ت: نه من تک فرزندم
تهیونگ: آها خوشحال شدم
ا/ت: برا چی
تهیونگ: هیچ همین جوری
تهیونگ: من هنوز برام سواله ک چرا من هر موقع میومدم پیش جیمین تورو نمی دیدیم
ا/ت: باز شروع کردی
تهیونگ: خب برام سواله
ا/ت: خب من بگم چی
تهیونگ: خب اوکی غذا تو بخور
ا/ت:باشه راستی من قرارع تا کی اینجا بمونم
تهیونگ: تا هر وقت ک دلت خواست
ا/ت: خب من الان میخوام برم
تهیونگ: عه کجا میری وایسا
ا/ت:خب خودت گفتی تا هر موقع ک دلت خواست
(یکی در زد)
تهیونگ: او یکی داره در میزنه برم ببینم کیه
ا/ت: اوکی
(رفتم ک درو باز کنم)
(درو باز کردم)
تهیونگ: جی هوپ تویی
هوپی: انگار منتظر یکی دیگه بودی
تهیونگ: ن بابا خیال نمی کردم ک امروز بیایی خب بیا داخل
هوپی : اوکی
هوپی: تهیونگ ای دختره کیه
تهیونگ: دوس دخترم
ا/ت: کی چی
هوپی : چی تو دوس دختر داری
تهیونگ: ن بابا من دوس دختر ندارم
هوپی:خودت گفتی دوس دخترم
تهیونگ: بابا من منظورم دوست دخترم بود
(ا/ت در همون حالی ک غذا تو دهنش بود داشت نگاه ما میکرد)
هوپی: بیا خودت داری میگی دوس دخترم
تهیونگ: بابا منظورم دوست معمولی بودددددد
هوپی : آها
تهیونگ: حالا فهمیدی
هوپی : اره
هوپی : میگم ای چرا این جوری داره نگاه می کنه
تهیونگ: کی
هوپی: همین دختره
تهیونگ: ا/ت و میگی
هوپی: اره
تهیونگ: چ جوری نگاه می کنه
تهیونگ: ا/ت چیزی شده ا/ت ا/ت ا/ت
تهیونگ: چرا جواب نمی ده
هوپی : بنظرم تو شوکه
ا/ت:اینجا کجاست من کجام
تهیونگ: تو پیش منی
ا/ت: تهیونگ تو چند دقیقه پیش گفتی من دوس دخترتم
تهیونگ: ن بابا منظورم دوست معمولی بود
ا/ت: اهااااااا
تهیونگ:اره
ا/ت: من دیگه برم
هوپی: کجا وایسا یکم میخوام باهات آشنا شم
ا/ت: ن من باید برم
هوپی: عه😐
تهیونگ: هوپی ی لحظه بیا این ور
هوپی: باشه
هوپی: چیشدع
تهیونگ: نگاه کن جی هوپ نبینم روش کراش مراش بزنی ک می کشمت
هوپی: دیر گفتی
تهیونگ: وات
هوپی: خب چیه دختر جذابیه
هوپی: شاید در آینده دوست دخترم شد
تهیونگ: چی داری میگی نگاه کن میزنم می کشمتا
هوپی: بابا شوخی کردم ن روش کراش نیستم قسط رل زدن باهاشم ندارم
تهیونگ: افرین
هوپی: اما هرچی باشه دختر کیوتیه
تهیونگ: اره خیلی
ا/ت: میگم دارین دو ساعتخها چی پچ پچ می کنین
تهیونگ: هیچی
تهیونگ: بیا بریم
هوپی: اوکی
ا/ت: من دیگه می تونم برم
تهیونگ: اره برو
هوپی : ن نرو من هنوز باهات آشنا نشدم
ا/ت: خب میرم رو اصل مطلب من ا/ت هستم 19 ساله از بوسان اما سئول زندگی می کنم پدر مادرم بوسان زندگی می کنن خوب شد می تونم برم
تهیونگ: وایسا ببینم مگه تو نگفته بودی 22 سالته
ادامه پارتو الان میزارم😐
تهیونگ:نمی دونم والا
تهیونگ: ا/ت میگم خواهر یا برادر داری
ا/ت: نه من تک فرزندم
تهیونگ: آها خوشحال شدم
ا/ت: برا چی
تهیونگ: هیچ همین جوری
تهیونگ: من هنوز برام سواله ک چرا من هر موقع میومدم پیش جیمین تورو نمی دیدیم
ا/ت: باز شروع کردی
تهیونگ: خب برام سواله
ا/ت: خب من بگم چی
تهیونگ: خب اوکی غذا تو بخور
ا/ت:باشه راستی من قرارع تا کی اینجا بمونم
تهیونگ: تا هر وقت ک دلت خواست
ا/ت: خب من الان میخوام برم
تهیونگ: عه کجا میری وایسا
ا/ت:خب خودت گفتی تا هر موقع ک دلت خواست
(یکی در زد)
تهیونگ: او یکی داره در میزنه برم ببینم کیه
ا/ت: اوکی
(رفتم ک درو باز کنم)
(درو باز کردم)
تهیونگ: جی هوپ تویی
هوپی: انگار منتظر یکی دیگه بودی
تهیونگ: ن بابا خیال نمی کردم ک امروز بیایی خب بیا داخل
هوپی : اوکی
هوپی: تهیونگ ای دختره کیه
تهیونگ: دوس دخترم
ا/ت: کی چی
هوپی : چی تو دوس دختر داری
تهیونگ: ن بابا من دوس دختر ندارم
هوپی:خودت گفتی دوس دخترم
تهیونگ: بابا من منظورم دوست دخترم بود
(ا/ت در همون حالی ک غذا تو دهنش بود داشت نگاه ما میکرد)
هوپی: بیا خودت داری میگی دوس دخترم
تهیونگ: بابا منظورم دوست معمولی بودددددد
هوپی : آها
تهیونگ: حالا فهمیدی
هوپی : اره
هوپی : میگم ای چرا این جوری داره نگاه می کنه
تهیونگ: کی
هوپی: همین دختره
تهیونگ: ا/ت و میگی
هوپی: اره
تهیونگ: چ جوری نگاه می کنه
تهیونگ: ا/ت چیزی شده ا/ت ا/ت ا/ت
تهیونگ: چرا جواب نمی ده
هوپی : بنظرم تو شوکه
ا/ت:اینجا کجاست من کجام
تهیونگ: تو پیش منی
ا/ت: تهیونگ تو چند دقیقه پیش گفتی من دوس دخترتم
تهیونگ: ن بابا منظورم دوست معمولی بود
ا/ت: اهااااااا
تهیونگ:اره
ا/ت: من دیگه برم
هوپی: کجا وایسا یکم میخوام باهات آشنا شم
ا/ت: ن من باید برم
هوپی: عه😐
تهیونگ: هوپی ی لحظه بیا این ور
هوپی: باشه
هوپی: چیشدع
تهیونگ: نگاه کن جی هوپ نبینم روش کراش مراش بزنی ک می کشمت
هوپی: دیر گفتی
تهیونگ: وات
هوپی: خب چیه دختر جذابیه
هوپی: شاید در آینده دوست دخترم شد
تهیونگ: چی داری میگی نگاه کن میزنم می کشمتا
هوپی: بابا شوخی کردم ن روش کراش نیستم قسط رل زدن باهاشم ندارم
تهیونگ: افرین
هوپی: اما هرچی باشه دختر کیوتیه
تهیونگ: اره خیلی
ا/ت: میگم دارین دو ساعتخها چی پچ پچ می کنین
تهیونگ: هیچی
تهیونگ: بیا بریم
هوپی: اوکی
ا/ت: من دیگه می تونم برم
تهیونگ: اره برو
هوپی : ن نرو من هنوز باهات آشنا نشدم
ا/ت: خب میرم رو اصل مطلب من ا/ت هستم 19 ساله از بوسان اما سئول زندگی می کنم پدر مادرم بوسان زندگی می کنن خوب شد می تونم برم
تهیونگ: وایسا ببینم مگه تو نگفته بودی 22 سالته
ادامه پارتو الان میزارم😐
۲۰۴.۴k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.