دوست پسر فیک من:)《P21》
زود قرصو گذاشتم رو میز و بدو بدو رفتم پذیرای که فلیکس زود امد طرفم
♡چیشده بیب حالت خوبه؟
☆فلیکس قرصو تف کن بیرون
♡چی؟چرا بیب؟
☆من من اشتباهی قرص...
♡خو بیبی اشکالی نداره قرصه دیگه چیزیم نمیشه نترس
امد جلو بغلم کرد ولی یهو حالش بد شد و سرش کیچ رفت
☆فلیکسسسس حالتتتت خوبهههه؟بیا بشین
رو مبل نشوندمش که گفت:ثورا دارو چی بود؟
☆با خجالت سرنو انداختم پایین و گفتم قرص....تحریک کننده
فلیکس یه هوفی بلندی کشید و گفت:ثورآ تو بلدی ماشین برونی؟
☆آر..ه
♡پاشو برو خونت تا فردا هم نیا پیشم خوب بیب من حالم خوب شد بهت زنگ میزنم
بغضی کردم که به چشمام زل زد:لطفا گریه نکن بیبی
☆من هیچا نمیرم
دستشو گذاشت رو موهام و نوازشم کرد:بیب لطفا برو من...حالم داره بدتر میشه ممکنه بت آسیب برسونم
☆گفتم هیجا نمیرم
از رو مبل پاشدم و رفتم آشپزخونه چند تا فش بلندی به خودم دادم آب سردو با دستمال رفتم پذیرای فلیکس بدجوری تحریک شده بود میتونستم ببینم... رفتم جلو لباسشو درآوردم که خمار لب زد:خواهش میکنم برو ثورآ نمیخوام اذیتت کن...
☆با داد نسبتا بلندی گفتم خفههه شو
دستمالو آب کردم و یواش زدم به بدنش که صدای نالش بلند شد
♡ثورآ نکن...
☆ببخشید فلیکس من نباید اینکارو میکردم من باید با دقت بیشتری به قرصا نگاه میکردم
♡گریه نکن(با داد)گریه نکن روانی میشم
زود دستامو گذاشتم رو چشام و اشکامو پاکیدم
♡آییی
☆فلیکسسس چی شدهههه؟
♡در...د دارم ازم دور شووو
کاسه آبو گذاشتم کنار رفتم نشستم و پاش دستمو وارد موهای لخت سفیدش کردم و سرمو نزدیک لبش..
♡بیب این کارات عاقبت خوبی نداره...
☆نداشته باشه من میخوام ماله تو باشم...
♡خودت خواستی...(وووووو خو دیگه نمیتونم اسماتو بذارم چون خیلی هاتون از اسمات بدتون میاد پس نمیدارم)
ویو ثورآ
صبح با درد فجیحی تو کمرم رو تخت خزیدم فلیکس نبود با استرس نشستم رو تخت و با درد لباسامو پوشیدم بدو بدو رفتم پایین که دیدم فلیکس بازم نیست اینبار واقعا استرس گرفتم پی این کجاست درد شکمم بدتر شد که باعث شد بیوفتم که فلیکس زود از کمرم گرفت
♡بیب چرا از تخت امدی پایین اونم با این درد بیا بشین برات قرص مسکن میارم
منو براید استایل بغلم گرفت (میخواست منو بذاره رو مبل که دستامو دور کمرش قفل کردم)
☆نرو از پیشم خوبب؟
فلیکس با خنده ادامه داد(چشم)
فلیکس منو گداشت رو مبل رو زانوش نشست و جعبه ای از جیبش در آورد
♡بیب به خاطر دیروز متاسفم و ممنونم که گذاشتی مال خودم کنمت ولی خوب نمیخوام احساس پشیمونی کنی پس(در جعبه رو باز کرد)باهام ازدواج میکنی؟
♡چیشده بیب حالت خوبه؟
☆فلیکس قرصو تف کن بیرون
♡چی؟چرا بیب؟
☆من من اشتباهی قرص...
♡خو بیبی اشکالی نداره قرصه دیگه چیزیم نمیشه نترس
امد جلو بغلم کرد ولی یهو حالش بد شد و سرش کیچ رفت
☆فلیکسسسس حالتتتت خوبهههه؟بیا بشین
رو مبل نشوندمش که گفت:ثورا دارو چی بود؟
☆با خجالت سرنو انداختم پایین و گفتم قرص....تحریک کننده
فلیکس یه هوفی بلندی کشید و گفت:ثورآ تو بلدی ماشین برونی؟
☆آر..ه
♡پاشو برو خونت تا فردا هم نیا پیشم خوب بیب من حالم خوب شد بهت زنگ میزنم
بغضی کردم که به چشمام زل زد:لطفا گریه نکن بیبی
☆من هیچا نمیرم
دستشو گذاشت رو موهام و نوازشم کرد:بیب لطفا برو من...حالم داره بدتر میشه ممکنه بت آسیب برسونم
☆گفتم هیجا نمیرم
از رو مبل پاشدم و رفتم آشپزخونه چند تا فش بلندی به خودم دادم آب سردو با دستمال رفتم پذیرای فلیکس بدجوری تحریک شده بود میتونستم ببینم... رفتم جلو لباسشو درآوردم که خمار لب زد:خواهش میکنم برو ثورآ نمیخوام اذیتت کن...
☆با داد نسبتا بلندی گفتم خفههه شو
دستمالو آب کردم و یواش زدم به بدنش که صدای نالش بلند شد
♡ثورآ نکن...
☆ببخشید فلیکس من نباید اینکارو میکردم من باید با دقت بیشتری به قرصا نگاه میکردم
♡گریه نکن(با داد)گریه نکن روانی میشم
زود دستامو گذاشتم رو چشام و اشکامو پاکیدم
♡آییی
☆فلیکسسس چی شدهههه؟
♡در...د دارم ازم دور شووو
کاسه آبو گذاشتم کنار رفتم نشستم و پاش دستمو وارد موهای لخت سفیدش کردم و سرمو نزدیک لبش..
♡بیب این کارات عاقبت خوبی نداره...
☆نداشته باشه من میخوام ماله تو باشم...
♡خودت خواستی...(وووووو خو دیگه نمیتونم اسماتو بذارم چون خیلی هاتون از اسمات بدتون میاد پس نمیدارم)
ویو ثورآ
صبح با درد فجیحی تو کمرم رو تخت خزیدم فلیکس نبود با استرس نشستم رو تخت و با درد لباسامو پوشیدم بدو بدو رفتم پایین که دیدم فلیکس بازم نیست اینبار واقعا استرس گرفتم پی این کجاست درد شکمم بدتر شد که باعث شد بیوفتم که فلیکس زود از کمرم گرفت
♡بیب چرا از تخت امدی پایین اونم با این درد بیا بشین برات قرص مسکن میارم
منو براید استایل بغلم گرفت (میخواست منو بذاره رو مبل که دستامو دور کمرش قفل کردم)
☆نرو از پیشم خوبب؟
فلیکس با خنده ادامه داد(چشم)
فلیکس منو گداشت رو مبل رو زانوش نشست و جعبه ای از جیبش در آورد
♡بیب به خاطر دیروز متاسفم و ممنونم که گذاشتی مال خودم کنمت ولی خوب نمیخوام احساس پشیمونی کنی پس(در جعبه رو باز کرد)باهام ازدواج میکنی؟
۹.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.