〔جوجوتسو مافیاPT1〕
【سوکونا ¹⁷ساله باقد ²¹⁶】
به مرد سی ساله ی مست روی تخت نگاه کرد. پوزخندی از روی تمسخر لب او نشست. چـک را برداشت و به ورق های او خیره شــــــــــد. 10 میلیون ین به دست آورده بود! کت چرمی و مشکی رنگش را برداشت و روی سر شونه های خوش تراشش انداخت. با خنده اتاق هتل را ترک کرد. اسانسور نزدیک اتاق بود و با چند قدم راه رفتن به آسانسور رسید. دکمه آسانسور را فشار داد تا آسانسور به طبقه ای که او انجا بود برسد. زیر لب با خودش زمزمه کرد:«احمق بیچاره! پول هاشو باخته ولی از ترس زنش نمیتونه پیگرش بشه!»
سوار آسانسور شد. دستی به لباس سرخ و کوتاهش کشید، به خودش تو آیینه نگاه کرد، مثل همیشه جذاب و دلربا بود، و بلند خندید. بعد از خنده اش چک را تا زد و داخل کیف مشکی رنگش گذاشت.
از آسانسور بیرون زد و به سمت بیرون هتل قدم برداشت. هوای سرد شب پوستش را نوازش میکرد. به دختر مو صورتی روبه روش که به ماشین صورتی اش تکیه کرده بود، نگاه کرد. دستی براش تکون داد و رفت به سمتش. در ماشین رو باز کرد و سوار ماشین شد. دختر همراهش در نگه داشت و مانع بسته شدن در شد. لب هاشو تکون داد:«ایتسومی¹! کار رو تموم کردی؟!»
ایتسومی کیف رو به طرف دختر پرت کرد و با لبخند کجی جواب داد:« معلومه ! من رو که دست کم نگرفتی، مگارا*؟»
مگارا با ذوق کیف را برداشت و چک رو از داخلش بیرون کشید. با دیدن امضای پای چک،چشم هایش برق زد. به سمت صندلی راننده رفت و خودش را روی صندلی پرت کرد. چک رو به دست ایتسومی داد، استارت زد، پایش را روی پدال گاز فشار داد و با سرعت از حیاط هتل بیرون رفت. سوکونا جرعه ای از ویسکی را نوشید و به دوتا از بهترین آدم هاش خیره شد. ایتسومی سیگاری را از پاکت خارج کرد و به کمک فندک، روشنش کرد، توی دهانش گذاشت، مکید و کمی بعد دود داخلش را بیرون داد. مگارا از مزه آبنبات لیمویی لذت میبرد و با گوشی اش ور میرفت. سوکونا با کوبیدن لیوان ویسکی به روی میز طلایی رنگ، توجه اون دوتا رو به خودش جلب کرد. لب هاش رو به حرکت در آورد:« یه ماموریت براتون دارم!»
بعد از خروج این حرف از بین لب های سوکونا، پوزخندی روی لب های اون دوتا نقش بست. یه بازی جدید تو راه بود! و این ماجرا اونها رو هیجان زده کرد.
امیدوارم تا اینجا لذت برده باشید😍😍
شرایط گذاشتن پارت بعدی ²⁵ تایی مون یا ²⁰ لایک 👍
به مرد سی ساله ی مست روی تخت نگاه کرد. پوزخندی از روی تمسخر لب او نشست. چـک را برداشت و به ورق های او خیره شــــــــــد. 10 میلیون ین به دست آورده بود! کت چرمی و مشکی رنگش را برداشت و روی سر شونه های خوش تراشش انداخت. با خنده اتاق هتل را ترک کرد. اسانسور نزدیک اتاق بود و با چند قدم راه رفتن به آسانسور رسید. دکمه آسانسور را فشار داد تا آسانسور به طبقه ای که او انجا بود برسد. زیر لب با خودش زمزمه کرد:«احمق بیچاره! پول هاشو باخته ولی از ترس زنش نمیتونه پیگرش بشه!»
سوار آسانسور شد. دستی به لباس سرخ و کوتاهش کشید، به خودش تو آیینه نگاه کرد، مثل همیشه جذاب و دلربا بود، و بلند خندید. بعد از خنده اش چک را تا زد و داخل کیف مشکی رنگش گذاشت.
از آسانسور بیرون زد و به سمت بیرون هتل قدم برداشت. هوای سرد شب پوستش را نوازش میکرد. به دختر مو صورتی روبه روش که به ماشین صورتی اش تکیه کرده بود، نگاه کرد. دستی براش تکون داد و رفت به سمتش. در ماشین رو باز کرد و سوار ماشین شد. دختر همراهش در نگه داشت و مانع بسته شدن در شد. لب هاشو تکون داد:«ایتسومی¹! کار رو تموم کردی؟!»
ایتسومی کیف رو به طرف دختر پرت کرد و با لبخند کجی جواب داد:« معلومه ! من رو که دست کم نگرفتی، مگارا*؟»
مگارا با ذوق کیف را برداشت و چک رو از داخلش بیرون کشید. با دیدن امضای پای چک،چشم هایش برق زد. به سمت صندلی راننده رفت و خودش را روی صندلی پرت کرد. چک رو به دست ایتسومی داد، استارت زد، پایش را روی پدال گاز فشار داد و با سرعت از حیاط هتل بیرون رفت. سوکونا جرعه ای از ویسکی را نوشید و به دوتا از بهترین آدم هاش خیره شد. ایتسومی سیگاری را از پاکت خارج کرد و به کمک فندک، روشنش کرد، توی دهانش گذاشت، مکید و کمی بعد دود داخلش را بیرون داد. مگارا از مزه آبنبات لیمویی لذت میبرد و با گوشی اش ور میرفت. سوکونا با کوبیدن لیوان ویسکی به روی میز طلایی رنگ، توجه اون دوتا رو به خودش جلب کرد. لب هاش رو به حرکت در آورد:« یه ماموریت براتون دارم!»
بعد از خروج این حرف از بین لب های سوکونا، پوزخندی روی لب های اون دوتا نقش بست. یه بازی جدید تو راه بود! و این ماجرا اونها رو هیجان زده کرد.
امیدوارم تا اینجا لذت برده باشید😍😍
شرایط گذاشتن پارت بعدی ²⁵ تایی مون یا ²⁰ لایک 👍
۴.۰k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.