27
اسلاید 2 و3 رو ببینید
+خفه بابا
_هوی درست صحبت کنا
+اگه نکنم
_خودت میدونی
+مثلا چیکار میتونی بکنی
_امشب حالیت میکنم،هرچی باشه تو به من مدیونی
+نمیخوایم بریم من حاضرم
ویو مراسم
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
یکی:واییییییییی خدایااااااا دختره چه شانسی داره
یکی دیگه:اره میبینی دلم نمیخواد کنار تهیونگم بایسته
دیگری:من میخواستم جای اون دختره باشم
ویو ات
همه برای من و ته دست زدن و من میفهمیدم که چقدر شبیه ملکه ها شدم از طرفی هم حالیم میشد که تهیونگ یه جوری بهم نگاه میکرد
مثلا اینجوری که «من چقدر خوشبختم که همچین همسری دارم»ولی اینا همه فکر و خیاله و ته اصلا منو دوس نداره......خلاصه رفتیم و نشستیم و کلی با مهمونا حرف زدیم و رقصیدیم وم بلاخره شام خوریدم
ساعت 12 شب که همه چیز تمیز شده بود بابای ته اومد سمتمون
ب/ت:بچه ها یه لحظه صبر کنید
+_:بله پدر جان
ب/ت:میخواستم بگم من از یه نفر خوشم اومده و میخوام باهاش ازدواج کنم
+_چیچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچییییی؟
_بابا چطور میتونی اینقدر به فکر خودت باشی ات بیا بریم
دست منو اینقدر محکم گرفت که جاش موند(موهای ات هم شینیون هست از ایناییه که بافته بعد می پیچنش با چتری کم حجم کره ای)
ته منو برد خونه و خودش خیلی عصبانی بود منم نگاهش میکردم و جرعت نداشتم چیزی بگم پس رفتم توی اتاقم و کفشام رو در اوردم و رفتم جلوی ایینهکه از خودم عکس بگیرم
_اتتتتتتتتتتتتت
+بله...کاری داشتی؟
_الکل رو کجا گذاشتی؟
+ما اصلا الکل نداشتیم من که نمیخورم توهم ک
_من میرم بیرون
+میری الکل بگیری
_بله مشکلیه؟؟؟؟؟؟؟؟
+خب میدونستی اگه عصبانی باشی و مست کنی حالت بدتر میشه؟
_برو اونور بابا
+تهیونگ(جیغ بنفش)
_چرا جیغ میکشی هرزه
+من هرزه نیستم تهیونگ درست حرف بزن
_اگه نزنم؟
+اونوقت منم بچه رو سقط میکنم
_مگه تو حامله ای
+نه ولی اگه بشم چی؟
_اگه جرعتشو داری میتونی امتحان کنی
+تهیونگ خیلی پستی اصلا ازت بدم میاد(با گریه) رفتم توی اتاقم
7 لایک
+خفه بابا
_هوی درست صحبت کنا
+اگه نکنم
_خودت میدونی
+مثلا چیکار میتونی بکنی
_امشب حالیت میکنم،هرچی باشه تو به من مدیونی
+نمیخوایم بریم من حاضرم
ویو مراسم
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
یکی:واییییییییی خدایااااااا دختره چه شانسی داره
یکی دیگه:اره میبینی دلم نمیخواد کنار تهیونگم بایسته
دیگری:من میخواستم جای اون دختره باشم
ویو ات
همه برای من و ته دست زدن و من میفهمیدم که چقدر شبیه ملکه ها شدم از طرفی هم حالیم میشد که تهیونگ یه جوری بهم نگاه میکرد
مثلا اینجوری که «من چقدر خوشبختم که همچین همسری دارم»ولی اینا همه فکر و خیاله و ته اصلا منو دوس نداره......خلاصه رفتیم و نشستیم و کلی با مهمونا حرف زدیم و رقصیدیم وم بلاخره شام خوریدم
ساعت 12 شب که همه چیز تمیز شده بود بابای ته اومد سمتمون
ب/ت:بچه ها یه لحظه صبر کنید
+_:بله پدر جان
ب/ت:میخواستم بگم من از یه نفر خوشم اومده و میخوام باهاش ازدواج کنم
+_چیچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچییییی؟
_بابا چطور میتونی اینقدر به فکر خودت باشی ات بیا بریم
دست منو اینقدر محکم گرفت که جاش موند(موهای ات هم شینیون هست از ایناییه که بافته بعد می پیچنش با چتری کم حجم کره ای)
ته منو برد خونه و خودش خیلی عصبانی بود منم نگاهش میکردم و جرعت نداشتم چیزی بگم پس رفتم توی اتاقم و کفشام رو در اوردم و رفتم جلوی ایینهکه از خودم عکس بگیرم
_اتتتتتتتتتتتتت
+بله...کاری داشتی؟
_الکل رو کجا گذاشتی؟
+ما اصلا الکل نداشتیم من که نمیخورم توهم ک
_من میرم بیرون
+میری الکل بگیری
_بله مشکلیه؟؟؟؟؟؟؟؟
+خب میدونستی اگه عصبانی باشی و مست کنی حالت بدتر میشه؟
_برو اونور بابا
+تهیونگ(جیغ بنفش)
_چرا جیغ میکشی هرزه
+من هرزه نیستم تهیونگ درست حرف بزن
_اگه نزنم؟
+اونوقت منم بچه رو سقط میکنم
_مگه تو حامله ای
+نه ولی اگه بشم چی؟
_اگه جرعتشو داری میتونی امتحان کنی
+تهیونگ خیلی پستی اصلا ازت بدم میاد(با گریه) رفتم توی اتاقم
7 لایک
۵.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.