استری کیدز
#استری کیدز
#فلیکس
از زبان هیون سو:رفتم خونه ی دوش گرفتم و ی لباس خوشگل پوشیدم چون قرار بود مهمون بیاد خونمون و دوستای مامانم و خاله ام بودن (عکس لباس رو براتون میذارم)رفتم بیرون و دیدم فلیکس داره به مامان و خاله کمک میکنه که وسایل هارو بچینن برای شام و فلیکس خیلی با اون لباس ها جذاب شده بود(عکس لباس رو میذارم)
از زبان فلیکس:داشتم به مامان و خاله کمک میکردم میز رو برای شام بچینن و دیدم هیون سو به من خیره شده و من خیلی خوشحال شدم و ی لبخند دختر کش زدم و هیون سو متوجه شد و نگاهش رو از من دزدید
از زبان هیون سو:دیدم که فلیکس ی لبخند دختر کش زد و فکر کنم متوجه شد که من بهش خیره شدم و سریع نگاهم رو ازش دزدیدم
پرش زمانی به دو ساعت بعد:
از زبان هیون سو: مامانم و خالم با دوستاشون رفتن خرید و خواهرام خونه ی دوست هاسون بودن و توی خونه فقط من و فلیکس بودیم و همین من رو نگران کرد و من داشتم ظرف میشستم که یهو
#فلیکس
از زبان هیون سو:رفتم خونه ی دوش گرفتم و ی لباس خوشگل پوشیدم چون قرار بود مهمون بیاد خونمون و دوستای مامانم و خاله ام بودن (عکس لباس رو براتون میذارم)رفتم بیرون و دیدم فلیکس داره به مامان و خاله کمک میکنه که وسایل هارو بچینن برای شام و فلیکس خیلی با اون لباس ها جذاب شده بود(عکس لباس رو میذارم)
از زبان فلیکس:داشتم به مامان و خاله کمک میکردم میز رو برای شام بچینن و دیدم هیون سو به من خیره شده و من خیلی خوشحال شدم و ی لبخند دختر کش زدم و هیون سو متوجه شد و نگاهش رو از من دزدید
از زبان هیون سو:دیدم که فلیکس ی لبخند دختر کش زد و فکر کنم متوجه شد که من بهش خیره شدم و سریع نگاهم رو ازش دزدیدم
پرش زمانی به دو ساعت بعد:
از زبان هیون سو: مامانم و خالم با دوستاشون رفتن خرید و خواهرام خونه ی دوست هاسون بودن و توی خونه فقط من و فلیکس بودیم و همین من رو نگران کرد و من داشتم ظرف میشستم که یهو
۴.۰k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.