ازدواج اجباری پارت23و22
خ.جئون:پسرم بیا غذا تو بخور ا.ت کجاست
جونگکوک: ما بعدن میایم شما ادامه بدید
رفتم حیاط دیدم تهیونگ نشسته داره سی*گار می کشه رفتم پیشش نشستم
تهیونگ:چیه چرا حرفی نمیزنی
جونگکوک:همون بحثیه که صبح بهتون گفتم
تهیونگ: جونگکوک تو باید یاد بگیری با زن چطور رفتار کنی این دختر بیچاره با رضایت خودش نیومد با تو ازدواج کنه اونم مجبور بود پس باهاش مهربون باش
جونگکوک:به خدا چند بار ازش معذرت خواهی کردم ولی نمیدونم چشه باهام حرف نمیزنه و جوابم رو نمیده نزدیکه دیونه بشم
تهیونگ:یعنی از چیز دیگه ای دلخوره
جونگکوک:نمیدونم ای چرا اینقدر دل نازکه من صبح رفتم چیزیش نبود حتی همو بغ*لم کردیم
تهیونگ یکم فکر کرد
تهیونگ: شاید برا چیز دیگه ای باشه امروز کسی نیومده پیشش
کلافه گفتم
جونگکوک:نمیدونم اما وقتی برگشتم دیدم عمه کیم و سونا درمورد یه چیزایی حرف میزدن
کلافه گفت
تهیونگ:اه خدای من پس بدون شک باید زیر سر مادرم باشه
حتما یه چیزی گفته ناراحتش کرده
جونگکوک:ای خدا نمیدونم عمه چه خوشی ازین کاراش بهش میرسه میشه تو از هاری بپرسی چی شده
تهیونگ:اه البته البته الان میرم و میام
جونگکوک:پس منم میرم پیش مادرم ببینم اون چیزی میدونه
هرکدوم یه طرف رفتیم من رفتم پیش مادرم و در اتاقش رو زدم
جونگکوک:مادر میتونم بیام تو
خ.جئون: بفرما پسرم
رفتم داخل مادرم مشغول لباس بود برگشت طرفم
خ.جئون:چیزی شده پسرم
جونگکوک:مادر راستش میخواستم بدونم امروز بعد رفتنم کسی اومد ا.ت رو ببینه
خ.جئون:چیزیش شده ا.ت خوبه
جونگکوک:اه بله مادر فقط یکم دل تنگه
خ.جئون: مریضی چیزی نیست پسرم
جونگکوک: نه مادر اون خوبه نگران نباش من دیگه میرم
اومدم بیرون و دوباره رفتم تو حیاط دیدم تهیونگ داره قدم میزنه و بر میگرده رفتم سمتش
جونگکوک:چی شده
تهیونگ: همونطور که گفتم کار مادرم بوده لارا گفت که مادرم به ا.ت در مورد تاریانگ گفته که تو همسر قبلی تو خیلی دوست داشتی و الان ا.ت اهمیتی برات نداره و اونم ناراحت شده رفته تو اتاقش و دیگه بیرون نیومده
عصبی دستامو رو سرم گزاشتم وچشمام رو بستم
جونگکوک:مادرت چرا این کار رو میکنه تهیونگ واقعا خستم کرده من کی به تاریانگ اهمیت دادم
تهیونگ شرمنده سرشو پایین انداخته بود و چیزی نمیگفت اونو ول کردم و رفتم داخل همه تو هال نشسته بودن عمه کیم دیدم رفتم سمتش و عصبی داد زدم
جونگکوک:عمه از چی کم داری چی میخوای به خاطر خدا چند بار بگم تو زندگی من دخالت نکن خجالت نمیکشی با این سنت تو زندگی بقیه دخالت میکنی
جئون:اروم پسرم چی شده
جونگکوک:از خواهرت بپرس
عمه ترسیده بهم نگاه کرد و بعد به تهیونگ و بعد به لارا خ.کیم: پسرم با من درست حرف بزن من ازت بزرگترم چی شده
جونگکوک: خدااا هنوزم میگه چی شده نه با ا.ت حرف بزن نه حقشو داری تو به چه حقی میری درمورد تاریانگ بهش میگی اون حتی استخوان هاشم نمونده پس به تو ربتی نداره من چیکار میکنم و چیکار نمیکنم
خ.کیم:باور کن چیزی بهش نگفتم فقط گفتم خودشو باهات ساز گار کنه و گفتم تاریانگ مهربون بود و تودوستش داشتی من فقط راهنمایش کردم اشتباه من نگران تو بودم
عصبی داد زدم
جونگکوک:بله اشتباهه قسم میخورم یه بار دیگه درمورد همچین چیزای باهاش حرف بزنی این عمارت و رو سرت خراب میکنم
اونم عصبی گفت
خ.کیم:چرا اون دختر بی *شرم خیلی برات مهمه
جین:بسه مادر لطفاً مراقب حرفات باش
خ.کیم:چرا ما اونو برا پاک کردن ابرو ریزی اوردیم باید اونو خانم خونم بکنیم
از کوره در رفتم و رفتم جلو تر و دادزدم
جونگکوک: اگه جرعت داری یه بار دیگه اینطوری اسمش رو بیار اون جئون ا.ت زن جئون جونگکوکه و قطعا خانم این عمارته تو کی هستی که برا افراد اینجا مقام و پایه بزاری این اخرین باریه که بهت هشدار میدم نه فقط به تو به شما هاهم همینطور
وقتی به سونا و لارا و سویون نگاه کردم همه ساکت شدن و دیگه رفتم بالا تو اتاق دیدم ا.ت تو اتاق نیست
پارت22 تو کامنت هاست لطفاً کامنت نزارید تا بقیه زود ببینن
* پارت 20 و 21 حذف شده در برگزیده ها ببینید*
جونگکوک: ما بعدن میایم شما ادامه بدید
رفتم حیاط دیدم تهیونگ نشسته داره سی*گار می کشه رفتم پیشش نشستم
تهیونگ:چیه چرا حرفی نمیزنی
جونگکوک:همون بحثیه که صبح بهتون گفتم
تهیونگ: جونگکوک تو باید یاد بگیری با زن چطور رفتار کنی این دختر بیچاره با رضایت خودش نیومد با تو ازدواج کنه اونم مجبور بود پس باهاش مهربون باش
جونگکوک:به خدا چند بار ازش معذرت خواهی کردم ولی نمیدونم چشه باهام حرف نمیزنه و جوابم رو نمیده نزدیکه دیونه بشم
تهیونگ:یعنی از چیز دیگه ای دلخوره
جونگکوک:نمیدونم ای چرا اینقدر دل نازکه من صبح رفتم چیزیش نبود حتی همو بغ*لم کردیم
تهیونگ یکم فکر کرد
تهیونگ: شاید برا چیز دیگه ای باشه امروز کسی نیومده پیشش
کلافه گفتم
جونگکوک:نمیدونم اما وقتی برگشتم دیدم عمه کیم و سونا درمورد یه چیزایی حرف میزدن
کلافه گفت
تهیونگ:اه خدای من پس بدون شک باید زیر سر مادرم باشه
حتما یه چیزی گفته ناراحتش کرده
جونگکوک:ای خدا نمیدونم عمه چه خوشی ازین کاراش بهش میرسه میشه تو از هاری بپرسی چی شده
تهیونگ:اه البته البته الان میرم و میام
جونگکوک:پس منم میرم پیش مادرم ببینم اون چیزی میدونه
هرکدوم یه طرف رفتیم من رفتم پیش مادرم و در اتاقش رو زدم
جونگکوک:مادر میتونم بیام تو
خ.جئون: بفرما پسرم
رفتم داخل مادرم مشغول لباس بود برگشت طرفم
خ.جئون:چیزی شده پسرم
جونگکوک:مادر راستش میخواستم بدونم امروز بعد رفتنم کسی اومد ا.ت رو ببینه
خ.جئون:چیزیش شده ا.ت خوبه
جونگکوک:اه بله مادر فقط یکم دل تنگه
خ.جئون: مریضی چیزی نیست پسرم
جونگکوک: نه مادر اون خوبه نگران نباش من دیگه میرم
اومدم بیرون و دوباره رفتم تو حیاط دیدم تهیونگ داره قدم میزنه و بر میگرده رفتم سمتش
جونگکوک:چی شده
تهیونگ: همونطور که گفتم کار مادرم بوده لارا گفت که مادرم به ا.ت در مورد تاریانگ گفته که تو همسر قبلی تو خیلی دوست داشتی و الان ا.ت اهمیتی برات نداره و اونم ناراحت شده رفته تو اتاقش و دیگه بیرون نیومده
عصبی دستامو رو سرم گزاشتم وچشمام رو بستم
جونگکوک:مادرت چرا این کار رو میکنه تهیونگ واقعا خستم کرده من کی به تاریانگ اهمیت دادم
تهیونگ شرمنده سرشو پایین انداخته بود و چیزی نمیگفت اونو ول کردم و رفتم داخل همه تو هال نشسته بودن عمه کیم دیدم رفتم سمتش و عصبی داد زدم
جونگکوک:عمه از چی کم داری چی میخوای به خاطر خدا چند بار بگم تو زندگی من دخالت نکن خجالت نمیکشی با این سنت تو زندگی بقیه دخالت میکنی
جئون:اروم پسرم چی شده
جونگکوک:از خواهرت بپرس
عمه ترسیده بهم نگاه کرد و بعد به تهیونگ و بعد به لارا خ.کیم: پسرم با من درست حرف بزن من ازت بزرگترم چی شده
جونگکوک: خدااا هنوزم میگه چی شده نه با ا.ت حرف بزن نه حقشو داری تو به چه حقی میری درمورد تاریانگ بهش میگی اون حتی استخوان هاشم نمونده پس به تو ربتی نداره من چیکار میکنم و چیکار نمیکنم
خ.کیم:باور کن چیزی بهش نگفتم فقط گفتم خودشو باهات ساز گار کنه و گفتم تاریانگ مهربون بود و تودوستش داشتی من فقط راهنمایش کردم اشتباه من نگران تو بودم
عصبی داد زدم
جونگکوک:بله اشتباهه قسم میخورم یه بار دیگه درمورد همچین چیزای باهاش حرف بزنی این عمارت و رو سرت خراب میکنم
اونم عصبی گفت
خ.کیم:چرا اون دختر بی *شرم خیلی برات مهمه
جین:بسه مادر لطفاً مراقب حرفات باش
خ.کیم:چرا ما اونو برا پاک کردن ابرو ریزی اوردیم باید اونو خانم خونم بکنیم
از کوره در رفتم و رفتم جلو تر و دادزدم
جونگکوک: اگه جرعت داری یه بار دیگه اینطوری اسمش رو بیار اون جئون ا.ت زن جئون جونگکوکه و قطعا خانم این عمارته تو کی هستی که برا افراد اینجا مقام و پایه بزاری این اخرین باریه که بهت هشدار میدم نه فقط به تو به شما هاهم همینطور
وقتی به سونا و لارا و سویون نگاه کردم همه ساکت شدن و دیگه رفتم بالا تو اتاق دیدم ا.ت تو اتاق نیست
پارت22 تو کامنت هاست لطفاً کامنت نزارید تا بقیه زود ببینن
* پارت 20 و 21 حذف شده در برگزیده ها ببینید*
۵۲.۴k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.