|My sweet dream|
|My sweet dream|
p²
*ا.ت ویو*
اوفف امشب خسته کننده بود با چندین نفر مسابقه داده بودیم خیلی خسته شده بودیم از کارینا خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه دیدم ماشین تهیونگ داخل حیاطه ذوق زده شدم اما سریع خودمو جمع کردم در و با کلید باز کردم و رفتم داخل...
م ا.ت:اوه دخترم اومدی خاله اشون اومدن
____________________________
رفتم داخل با خاله و سوهیون دست دادم و بغلشون کردم به تهیونگ که رسیدم فقط دست دادیم که دیدم دستم و کشید و بغلم کرد منم بغلش کردم ضربان قلبم بالا رفته بود و تا مرز سکته رفته بودم از هم فاصله گرفتیم که خاله ام گفت...
م ته:دخترم همونجا پیش تهیونگ و سوهیون بشین
{دقیقا وسط تهیونگ و سوهیون نشستم ، سوهیون بهم چشمک زد منم لبخند زدم ولی سریع جمعش کردم تا کسی متوجه نشه}
*تهیونگ ویو*
(وقتی به خونه خاله رسیده بودیم ا.ت نبود و من ناامید شده بودم اما بعد از نیم ساعت صدای موتور اومد فهمیدم ا.ت بعد از چند دقیقه اومد داخل همه و بغل کرد اما فقط به من دست داد منم کشیدمش تا بغلش کنم...وقتی کنارم نشست پوزخند زدم ولی جمعش کردم ، خیلی دلم میخواست کمرش و بگیرم و بکشمش سمت خودم اما نمیشد.....)
*ویو کل*
ا.ت رفته بود تو اتاقش لباس عوض کرد و اومد پایین روی میز نشست برای شام تهیونگ کنارش نشست و به ا.ت خیره شده بود ، ا.ت به تهیونگ میخواست نگاه کنه اما وقتی اونم بهش خیره شده نگاهش و دزدید و هردو سرخ شدن سوهیون بهشون نیشخند میزد
{تقریبا دو ساعتی میگذشت همه تو اتاق نشیمن مشغول صحبت بودن}
تهیونگ:خب ا.ت چخبر از دانشگاه؟!
_____
ا.ت:هیچی فقط بگا....(یکدفعه متوجه حرفش شد و سریع جمعش کرد)هیچی (با خجالت سرش و پایین آورد)
_____
*تهیونگ که متوجه خجالت ا.ت شد نیشخند زد و آروم زمزمه کرد«نیاز نیست از من خجالت بکشی کوچولو»
_____
ا.ت:من کوچولو نیستم (با لحن کیوتی گفت که تهیونگ دلش ضعف رفت اما به روی خودش نیاورد)
_____
تهیونگ:برای من کوچولویی پرنسس(با نیشخند گفت)
_____
ا.ت:بله شما راست میگید پیرمرد
{تهیونگ و ا.ت همینطور مشغول صحبت کردن بودن و گاهی به همدیگه تیکه هم مینداختن،گوشی تهیونگ زنگ خورد تهیونگ با دیدن اسم کمی جدی شد از جاش بلند شد و رفت سمت حیاط تا راحت جواب تماسش و بده}
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
با اینکه حکایت از پارت اول خیلی کم بود ولی من بازم پارت دوم و گذاشتم اما اگه از این حمایت نشه مجبورم این فیک و پاک کنم و بیخیالش بشم 🙂👐
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک
p²
*ا.ت ویو*
اوفف امشب خسته کننده بود با چندین نفر مسابقه داده بودیم خیلی خسته شده بودیم از کارینا خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه دیدم ماشین تهیونگ داخل حیاطه ذوق زده شدم اما سریع خودمو جمع کردم در و با کلید باز کردم و رفتم داخل...
م ا.ت:اوه دخترم اومدی خاله اشون اومدن
____________________________
رفتم داخل با خاله و سوهیون دست دادم و بغلشون کردم به تهیونگ که رسیدم فقط دست دادیم که دیدم دستم و کشید و بغلم کرد منم بغلش کردم ضربان قلبم بالا رفته بود و تا مرز سکته رفته بودم از هم فاصله گرفتیم که خاله ام گفت...
م ته:دخترم همونجا پیش تهیونگ و سوهیون بشین
{دقیقا وسط تهیونگ و سوهیون نشستم ، سوهیون بهم چشمک زد منم لبخند زدم ولی سریع جمعش کردم تا کسی متوجه نشه}
*تهیونگ ویو*
(وقتی به خونه خاله رسیده بودیم ا.ت نبود و من ناامید شده بودم اما بعد از نیم ساعت صدای موتور اومد فهمیدم ا.ت بعد از چند دقیقه اومد داخل همه و بغل کرد اما فقط به من دست داد منم کشیدمش تا بغلش کنم...وقتی کنارم نشست پوزخند زدم ولی جمعش کردم ، خیلی دلم میخواست کمرش و بگیرم و بکشمش سمت خودم اما نمیشد.....)
*ویو کل*
ا.ت رفته بود تو اتاقش لباس عوض کرد و اومد پایین روی میز نشست برای شام تهیونگ کنارش نشست و به ا.ت خیره شده بود ، ا.ت به تهیونگ میخواست نگاه کنه اما وقتی اونم بهش خیره شده نگاهش و دزدید و هردو سرخ شدن سوهیون بهشون نیشخند میزد
{تقریبا دو ساعتی میگذشت همه تو اتاق نشیمن مشغول صحبت بودن}
تهیونگ:خب ا.ت چخبر از دانشگاه؟!
_____
ا.ت:هیچی فقط بگا....(یکدفعه متوجه حرفش شد و سریع جمعش کرد)هیچی (با خجالت سرش و پایین آورد)
_____
*تهیونگ که متوجه خجالت ا.ت شد نیشخند زد و آروم زمزمه کرد«نیاز نیست از من خجالت بکشی کوچولو»
_____
ا.ت:من کوچولو نیستم (با لحن کیوتی گفت که تهیونگ دلش ضعف رفت اما به روی خودش نیاورد)
_____
تهیونگ:برای من کوچولویی پرنسس(با نیشخند گفت)
_____
ا.ت:بله شما راست میگید پیرمرد
{تهیونگ و ا.ت همینطور مشغول صحبت کردن بودن و گاهی به همدیگه تیکه هم مینداختن،گوشی تهیونگ زنگ خورد تهیونگ با دیدن اسم کمی جدی شد از جاش بلند شد و رفت سمت حیاط تا راحت جواب تماسش و بده}
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
با اینکه حکایت از پارت اول خیلی کم بود ولی من بازم پارت دوم و گذاشتم اما اگه از این حمایت نشه مجبورم این فیک و پاک کنم و بیخیالش بشم 🙂👐
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک
۸.۷k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.