آن روزه بارانی💦🖤
آن روزه بارانی💦🖤
★ 🎀 پارت 𝟣 🎀 ★
رزی: تو دفترم بودم داشتم پرونده هارو چک می کردم چهار شنبه هفته ی آینده بار می یومد که یهو یکی در زد در رو باز کردم دیدم لیساست
لیسا :سلام رزی جون چطوری
رزی :سلامم ممنون تو خوبی کاری داشتی ؟
لیسا:آرع ام میای فردا با جنی بریم بیرون حال کنیم
رزی :_ام راستش باشه
لیسا:واقعااا مرسیی رزی بلخره بعد این همه سال
راوی:
لیسا رفت بیرون بعد چند ساعت رزی دید شب بود ساعتش نگا کرد ساعت ۱۰شب بود
پایان صحبت راوی
رزی: رفتم پارکینگ سوار ماشین شدم
پووف بازم خراب شد ماشین
رزی: مجبور شدم پیاده برم حواسم اصلا نبود حالم بد بود نگاه دور و رم نمی کردم بارون شروع شد داشتم می رفتم که یهوو خوردم به یه یارو
کیفم اوفتاد هرچی کاغد بود اوفتاد یکم حول شدم اونم همین طور اسمش جیمین بود
جیمین :ببخشید خانم حواسم نبود
رزی : شماهم ببخشید منم حواسم نبود
پایان پارت اول💜
★ 🎀 پارت 𝟣 🎀 ★
رزی: تو دفترم بودم داشتم پرونده هارو چک می کردم چهار شنبه هفته ی آینده بار می یومد که یهو یکی در زد در رو باز کردم دیدم لیساست
لیسا :سلام رزی جون چطوری
رزی :سلامم ممنون تو خوبی کاری داشتی ؟
لیسا:آرع ام میای فردا با جنی بریم بیرون حال کنیم
رزی :_ام راستش باشه
لیسا:واقعااا مرسیی رزی بلخره بعد این همه سال
راوی:
لیسا رفت بیرون بعد چند ساعت رزی دید شب بود ساعتش نگا کرد ساعت ۱۰شب بود
پایان صحبت راوی
رزی: رفتم پارکینگ سوار ماشین شدم
پووف بازم خراب شد ماشین
رزی: مجبور شدم پیاده برم حواسم اصلا نبود حالم بد بود نگاه دور و رم نمی کردم بارون شروع شد داشتم می رفتم که یهوو خوردم به یه یارو
کیفم اوفتاد هرچی کاغد بود اوفتاد یکم حول شدم اونم همین طور اسمش جیمین بود
جیمین :ببخشید خانم حواسم نبود
رزی : شماهم ببخشید منم حواسم نبود
پایان پارت اول💜
۸.۱k
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.