read my ill luck(پارت ۶)
بعد سعی میکنم با آروم خزیدن بیام بیرون اما بازم جوابش میدل فینگر دیگه ای از طرف
کارماست.
با غژ غژی که درمیکنه،خیالم راحت میشه چون با اینکه نمیتونم ببینمش،مطمئن آپا جینه
که اومده حرف بزنیم.
-پارک؟!
چه بوقلمون دیگه ای جز جئون منو اینطوری صدا میکنه؟
همونطور که صدام به خاطر گیر کردن بین میز و تخت نامفهومه میگم:
-یه کاری بکن!
جونگ کوک با ذوق میگه:
-بوتی خوشگلی داری!
...
....
......
درحدی که بخوام تخم بذارم ناامیدم...!
و مثل فاکککک خجالت کشیدم.
-خفه شو و کمکم کن!
با لحن دیوثی میپرسه:
-تو چه کاری؟
چشام گرد میشه و شرط میبندم صور تم کج و معوج شده.
-کمکم کن بیام بیرون و من میکشمت!
انتظار نداشتم کمکم کنه.
حداقل انتظار اینکه بدون اسپنک زدن به بوتی سوییت هارتم کمکم کنه نداشتم.
ولی فقط دستشو گذاشت دور کمرم و کمکم کرد بشینم.موهامو که به هم ریخته مرتب
میکنم و بهش چشم غره میرم:
-حاال برو بیرون.
-هیوونگ اومدم باهات حرف بزنمم.
-من نمیخوام باهات حرف بزنم.
پلک میزنه و چندثانیه خیره نگام میکنه:
-واقعا؟
-واقعا.
شونه باال میندازه:
-ولی من نجاتت دادم پس تو گوش میکنی.بابات گفت بهت بگم اگه نیای تا سه ماه از
موبایل خبری نیست.
بلند میشم و با چشمای پر از حرص بهش زل میزنم:
-خیله خب ولی بهش بگو دوستمم میارم.حاالم گمشو بیرون!
جونگ کوک بدون اینکه نگام کنه میره بیرون.این بارو شانس آوردم!
این بار بدون هیچ آکروبات بازی ای،موبایلمو بر می دارم و شماره تهیونگو می گیرم.
بعد از دوتا بوق صداش رو میشنوم:
-سالم چیمی!
-منظورت هیونگه؟
میخنده:
-نه!
خودمو میندازم رو تختم و لبخندمو کنترل میکنم:
-بچه پررو!
تهیونگ میگه:
-چی میخوای جیمینی؟وقتی ازم یه چیزی میخوای سر هیونگ نگفتن جدی نمیشی.
موبایلو از گوشم فاصله میدم و چندثانیه پوکر بهش زل میزنم.
-تهیونگ!یادته گفتم بابام مشکوک میز نه؟
-خب.
-هیچی..رفته همسر آیندشو آورده خونه!
-وات...؟نامادری؟
-نا پدری!
-وای...وای...وای...
پوکر میشم:
-وای و کوفت.
با حالت متفکر میپرسه:
-حاال کدوم تاپه؟
با تردید میگم:
-فکر کنم این یاروهه.
-وای...وای...وای.....خیلی لاس میزنن؟
کارماست.
با غژ غژی که درمیکنه،خیالم راحت میشه چون با اینکه نمیتونم ببینمش،مطمئن آپا جینه
که اومده حرف بزنیم.
-پارک؟!
چه بوقلمون دیگه ای جز جئون منو اینطوری صدا میکنه؟
همونطور که صدام به خاطر گیر کردن بین میز و تخت نامفهومه میگم:
-یه کاری بکن!
جونگ کوک با ذوق میگه:
-بوتی خوشگلی داری!
...
....
......
درحدی که بخوام تخم بذارم ناامیدم...!
و مثل فاکککک خجالت کشیدم.
-خفه شو و کمکم کن!
با لحن دیوثی میپرسه:
-تو چه کاری؟
چشام گرد میشه و شرط میبندم صور تم کج و معوج شده.
-کمکم کن بیام بیرون و من میکشمت!
انتظار نداشتم کمکم کنه.
حداقل انتظار اینکه بدون اسپنک زدن به بوتی سوییت هارتم کمکم کنه نداشتم.
ولی فقط دستشو گذاشت دور کمرم و کمکم کرد بشینم.موهامو که به هم ریخته مرتب
میکنم و بهش چشم غره میرم:
-حاال برو بیرون.
-هیوونگ اومدم باهات حرف بزنمم.
-من نمیخوام باهات حرف بزنم.
پلک میزنه و چندثانیه خیره نگام میکنه:
-واقعا؟
-واقعا.
شونه باال میندازه:
-ولی من نجاتت دادم پس تو گوش میکنی.بابات گفت بهت بگم اگه نیای تا سه ماه از
موبایل خبری نیست.
بلند میشم و با چشمای پر از حرص بهش زل میزنم:
-خیله خب ولی بهش بگو دوستمم میارم.حاالم گمشو بیرون!
جونگ کوک بدون اینکه نگام کنه میره بیرون.این بارو شانس آوردم!
این بار بدون هیچ آکروبات بازی ای،موبایلمو بر می دارم و شماره تهیونگو می گیرم.
بعد از دوتا بوق صداش رو میشنوم:
-سالم چیمی!
-منظورت هیونگه؟
میخنده:
-نه!
خودمو میندازم رو تختم و لبخندمو کنترل میکنم:
-بچه پررو!
تهیونگ میگه:
-چی میخوای جیمینی؟وقتی ازم یه چیزی میخوای سر هیونگ نگفتن جدی نمیشی.
موبایلو از گوشم فاصله میدم و چندثانیه پوکر بهش زل میزنم.
-تهیونگ!یادته گفتم بابام مشکوک میز نه؟
-خب.
-هیچی..رفته همسر آیندشو آورده خونه!
-وات...؟نامادری؟
-نا پدری!
-وای...وای...وای...
پوکر میشم:
-وای و کوفت.
با حالت متفکر میپرسه:
-حاال کدوم تاپه؟
با تردید میگم:
-فکر کنم این یاروهه.
-وای...وای...وای.....خیلی لاس میزنن؟
۴۱.۶k
۰۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.