فیک قاتل من
پارت 66
#قاتل_من
تهیونگ دومین نخ سیگارشو ک لای انگشتاتش گرفته بود دود کرد و کنار جاده روی سکو ایستاده بود و سرمای زمستون با سرمای قلبش یکی شده بود و آروم به دور ترین نقطه خیره شده بود باد شدیدی ک میوزید باعث میشود موهای خرمای رنگش و کتی که روی شونه هاش گذاشته بود به حرکت در بیاد و جذابیت و بی نقص بودنشو نمایان کنه...
با شنیدن صدای اعلان گوشیش به خودش میاد و انگشتای کشیده و خوش فرمشو توی جیب شلوار فرو میکنه و گوشیشو درمیاه با دیدن پیام کوک سریع با چند ضرب روی صفحه ی گوشی پیام کوک و سین میکنه....و متوجه میشه که نقش اولی ثمری نداده ....
تهیونگ از شدت عصبانیت مانند شیری شده بود که برای گرفتن شکارش به غرش در اومده و برای تموم کردن این بازی مسخره و نجات ا/ت باید از جونش میایه میذاشت...
ته مانده ی سیگارش را روی زمین پرت کرد و باحالت اشاره به افرادش و محافظانش فهموند که باید حرکت کنند
تهیونگ نزدیک ماشینش که یکی از محافظا درشو باز کرده بود شد و بی معطلی سوار ماشین شد که افرادش بالافاصله توی ماشین های خود مستقر شدن و حرکت کردنند...
...................
سوهو ک الان از نقشه تهیونگ با خبر شده بود و فهمید تمام اسلحه ها قلابی بوده و تهیونگ میخواسته گولش بزنه با عصبانیتی که وجودشو فرا گرفته بود شروع به ریختن کلبه و پرت کردن وسایل میکنه....که باصدای لوکاس به خودش میاد لوکاس باصدای بریده و در حالی ک نفس نفس میزد گفت جناب سوهو باند سیاه از مقر مخفی ما مطلع شدن و الان کیم و افرادش قصد رفتن به اونجا را دارن...
سوهو بهت زده به لوکاس نگاه کرد وگفت اون لعنتی چطور تونسته مقر پیدا کنه؟!
_لوکاس" تعجبی نداره جناب از مرد با نفوذی وقدرتمندی مثل تهیونگ پیدا کردن یه مقر براش کار خیلی ساده س هرچی باشه هنوز باند سیاه اولین و بزرگترین باند مافیاس و اگ زیاد دور نریم اونا میتسویا رو دارن ک یکی از با تجربه ترین و خطرناکترین هکراس دیر یا زود پیداش میکردن....
سوهو نگاهی سرد به لوکاس میکنه و میگه اگ تهیونگ جنگ انتخاب کرده ما هم چارهای جز جنگیدن نداریم...
به افراد باند عقرب بگو آماده باشن ماهم میرم اونجا....
لوکاس ولی جناب؟!
سوهو : حرف نباشههه لوکاس کاری ک گفتمو انجام بده....
"لوکاس!" چشمم....
#kim
#قاتل_من
تهیونگ دومین نخ سیگارشو ک لای انگشتاتش گرفته بود دود کرد و کنار جاده روی سکو ایستاده بود و سرمای زمستون با سرمای قلبش یکی شده بود و آروم به دور ترین نقطه خیره شده بود باد شدیدی ک میوزید باعث میشود موهای خرمای رنگش و کتی که روی شونه هاش گذاشته بود به حرکت در بیاد و جذابیت و بی نقص بودنشو نمایان کنه...
با شنیدن صدای اعلان گوشیش به خودش میاد و انگشتای کشیده و خوش فرمشو توی جیب شلوار فرو میکنه و گوشیشو درمیاه با دیدن پیام کوک سریع با چند ضرب روی صفحه ی گوشی پیام کوک و سین میکنه....و متوجه میشه که نقش اولی ثمری نداده ....
تهیونگ از شدت عصبانیت مانند شیری شده بود که برای گرفتن شکارش به غرش در اومده و برای تموم کردن این بازی مسخره و نجات ا/ت باید از جونش میایه میذاشت...
ته مانده ی سیگارش را روی زمین پرت کرد و باحالت اشاره به افرادش و محافظانش فهموند که باید حرکت کنند
تهیونگ نزدیک ماشینش که یکی از محافظا درشو باز کرده بود شد و بی معطلی سوار ماشین شد که افرادش بالافاصله توی ماشین های خود مستقر شدن و حرکت کردنند...
...................
سوهو ک الان از نقشه تهیونگ با خبر شده بود و فهمید تمام اسلحه ها قلابی بوده و تهیونگ میخواسته گولش بزنه با عصبانیتی که وجودشو فرا گرفته بود شروع به ریختن کلبه و پرت کردن وسایل میکنه....که باصدای لوکاس به خودش میاد لوکاس باصدای بریده و در حالی ک نفس نفس میزد گفت جناب سوهو باند سیاه از مقر مخفی ما مطلع شدن و الان کیم و افرادش قصد رفتن به اونجا را دارن...
سوهو بهت زده به لوکاس نگاه کرد وگفت اون لعنتی چطور تونسته مقر پیدا کنه؟!
_لوکاس" تعجبی نداره جناب از مرد با نفوذی وقدرتمندی مثل تهیونگ پیدا کردن یه مقر براش کار خیلی ساده س هرچی باشه هنوز باند سیاه اولین و بزرگترین باند مافیاس و اگ زیاد دور نریم اونا میتسویا رو دارن ک یکی از با تجربه ترین و خطرناکترین هکراس دیر یا زود پیداش میکردن....
سوهو نگاهی سرد به لوکاس میکنه و میگه اگ تهیونگ جنگ انتخاب کرده ما هم چارهای جز جنگیدن نداریم...
به افراد باند عقرب بگو آماده باشن ماهم میرم اونجا....
لوکاس ولی جناب؟!
سوهو : حرف نباشههه لوکاس کاری ک گفتمو انجام بده....
"لوکاس!" چشمم....
#kim
۱۲.۵k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.