ای دل گر از آن چاهِ زَنَخدان به درآیی □ □ □
ای دل گر از آن چاهِ زَنَخدان به درآیی □ □ □
هر جا که روی زود پشیمان به درآئی
○ هُش دارّْ ● کِگَر وسوسهٔ عقل کنی گوش ■ ■ ■
آدمصفت از روضهٔ رضوان به درآیی
شاید که به آبی فَلَکَت دست نگیرد
گر تشنهلب از چشمهٔ حیوان به درآئی
جان میدهم از حسرتِ دیدارِ تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان بدر آیی
چندان چو صبا بر تو گمارم دَمُ همّت
کرْ غنچِچُگُلي خرّم و خندان بدرآيی
بارَخشُ همرآه درفش ، در تیره شبِ هجرِ تو جانم به لب آمد 📜
وقت است که همچون مَهِ تابانه ونورش به درآئيد
رُحْ بر رهگذرت بستهام از دیده دو صد بوی
تا گوی که چُ سَروانه خرامان به درآیی
حافظ مکن اندیشه که آن یوسفِ مَهرو
بازآید و از کلبهٔ أحزان به درآئی ْْ
هر جا که روی زود پشیمان به درآئی
○ هُش دارّْ ● کِگَر وسوسهٔ عقل کنی گوش ■ ■ ■
آدمصفت از روضهٔ رضوان به درآیی
شاید که به آبی فَلَکَت دست نگیرد
گر تشنهلب از چشمهٔ حیوان به درآئی
جان میدهم از حسرتِ دیدارِ تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان بدر آیی
چندان چو صبا بر تو گمارم دَمُ همّت
کرْ غنچِچُگُلي خرّم و خندان بدرآيی
بارَخشُ همرآه درفش ، در تیره شبِ هجرِ تو جانم به لب آمد 📜
وقت است که همچون مَهِ تابانه ونورش به درآئيد
رُحْ بر رهگذرت بستهام از دیده دو صد بوی
تا گوی که چُ سَروانه خرامان به درآیی
حافظ مکن اندیشه که آن یوسفِ مَهرو
بازآید و از کلبهٔ أحزان به درآئی ْْ
۱۳۲
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.