۲پارتی جونگین🦊 P1
موقعيت: میخواد تو رو با هیونگ هاش آشنا کنه:)
ویو ا/ت:
۶ماه بود که منو جونگین باهم قرار میزاشتیم، من با خوانواده جونگین آشنا شده بودم و چندین بار به دیدنشون رفته بودم ولی تا حالا وقت نشده بود به دیدن هم گروهی های جونگین برم، یا به قول خود جونگین داداش هاش، این قرار واسم مهم بود آخه اونا هیونگ های جونگین بودن و نظر اونا مهم بود پس تصمیم گرفتم یه استایل خوب بزنم آخه طرز لباس پوشیدن آدم نشون دهنده شخصیت اونه، پس یه لباس سبز ساده کوتاه با گل های ریز پوشیدم، پاهامم که لخت بود ولی خب اوکی بود چون لباسم اونقدرام کوتاه نبود، موهامم باز گذاشتم و آرایش خیلی کمی کردم و اکسسوری هامو انداختم، ادکلن زدم و رفتم کفش هامو پوشیدم، حالا که این کفش ها رو انتخاب کردم کیف ست این کفش رو هم برداشتم تا ست باشه، توش گوشیم، آینه، تینت، و یه سری چیز هایه دیگه که لازم بود رو گذاشتم، من آماده شده بودم که گوشیم زنگ خورد...
(جونگین)
ا/ت با ذوق گوشی رو برداشت و گذاشت رو گوشش: سلام چطوری؟
جونگین: خوبم فرشته، آماده ای؟
ا/ت: آره...تو کجایی؟
جونگین: من دم در منتظر توعم
ا/ت که تعجب کرده و در عین حال خوشحال با لبخند گفت:جدی؟
(دویید سمت پنجره) دارم میبینمت(ذوق)
جونگین: اوهوم منم دیدمت...بیا پایین تا بریم
ا/ت: اومدم
(پایان مکالمه)
◇تویه ماشین تو راه◇
ا/ت: واای جونگینی نمیدونی چقد استرس دارم
جونگین که متمرکز به جاده بود نیم نگاهی به ا ت کرد: استرس برایه چی؟
ا/ت: میترسم هیونگات ازم خوششون نیاد(و نگاهش رو از جونگین میگیره و به زمین نگاه میکنه)
جونگین لبخند میزنه: تو سر دیدن خوانواده ام هم استرس داشتی ولی الان میبینی که اونا تو و دوست داشتن، بعدشم کی آخه از دختر به این زیبایی خوشش نمیاد؟
ا/ت: از دیشب کلی درباره اخلاق هیونگ هات تو اینترنت خوندم، چان کلا پدر گروهه ، لینو آشپزیش خوبه و...
حرفش با حرف جونگین نصفه موند: ا/ت.. فقط خودت باش، اونا(هیونگاش) آدمای سخت گیری نیستن مطمئنم اونا ازت خوششون میاد..خب؟
ا/ت لبخند محوی میکنه و سرشو به نشونه مثبت تکون میده
ممنون میشم حمایتم کنی♡🦊✨️
ویو ا/ت:
۶ماه بود که منو جونگین باهم قرار میزاشتیم، من با خوانواده جونگین آشنا شده بودم و چندین بار به دیدنشون رفته بودم ولی تا حالا وقت نشده بود به دیدن هم گروهی های جونگین برم، یا به قول خود جونگین داداش هاش، این قرار واسم مهم بود آخه اونا هیونگ های جونگین بودن و نظر اونا مهم بود پس تصمیم گرفتم یه استایل خوب بزنم آخه طرز لباس پوشیدن آدم نشون دهنده شخصیت اونه، پس یه لباس سبز ساده کوتاه با گل های ریز پوشیدم، پاهامم که لخت بود ولی خب اوکی بود چون لباسم اونقدرام کوتاه نبود، موهامم باز گذاشتم و آرایش خیلی کمی کردم و اکسسوری هامو انداختم، ادکلن زدم و رفتم کفش هامو پوشیدم، حالا که این کفش ها رو انتخاب کردم کیف ست این کفش رو هم برداشتم تا ست باشه، توش گوشیم، آینه، تینت، و یه سری چیز هایه دیگه که لازم بود رو گذاشتم، من آماده شده بودم که گوشیم زنگ خورد...
(جونگین)
ا/ت با ذوق گوشی رو برداشت و گذاشت رو گوشش: سلام چطوری؟
جونگین: خوبم فرشته، آماده ای؟
ا/ت: آره...تو کجایی؟
جونگین: من دم در منتظر توعم
ا/ت که تعجب کرده و در عین حال خوشحال با لبخند گفت:جدی؟
(دویید سمت پنجره) دارم میبینمت(ذوق)
جونگین: اوهوم منم دیدمت...بیا پایین تا بریم
ا/ت: اومدم
(پایان مکالمه)
◇تویه ماشین تو راه◇
ا/ت: واای جونگینی نمیدونی چقد استرس دارم
جونگین که متمرکز به جاده بود نیم نگاهی به ا ت کرد: استرس برایه چی؟
ا/ت: میترسم هیونگات ازم خوششون نیاد(و نگاهش رو از جونگین میگیره و به زمین نگاه میکنه)
جونگین لبخند میزنه: تو سر دیدن خوانواده ام هم استرس داشتی ولی الان میبینی که اونا تو و دوست داشتن، بعدشم کی آخه از دختر به این زیبایی خوشش نمیاد؟
ا/ت: از دیشب کلی درباره اخلاق هیونگ هات تو اینترنت خوندم، چان کلا پدر گروهه ، لینو آشپزیش خوبه و...
حرفش با حرف جونگین نصفه موند: ا/ت.. فقط خودت باش، اونا(هیونگاش) آدمای سخت گیری نیستن مطمئنم اونا ازت خوششون میاد..خب؟
ا/ت لبخند محوی میکنه و سرشو به نشونه مثبت تکون میده
ممنون میشم حمایتم کنی♡🦊✨️
۵.۹k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.