راکون کچولو مو صورتی pیادم نی
جک:ا تو هم اینجایی
رو کرد به دامیان
فکر نمیکردم این قدر ترسو باشی
که آنیا رو هم با خودت بیاری
دامیان:اسمشو به زبون نیار الانم
اگه به آنیا قول نداده بودم
مرده بودی
جک:وای ترسیدم
من:من خودم خواستم بیام
دامیان: اصلحه ی دیگه ای هم داری؟
جک:آره که چی
دامیان:بدش به من
جک:چرا اون وقت
من:جک لطفا بدش
جک:چرا باید بدم واسش مجوز هم دارم
من:چون من نمیخوام کس دیگه ای کشته بشه
و قطره اشکی از گونم سر خورد پایین
جک بلند شد و اومد طرفم تا اشکمو پاک کنه که
دامیان انداختنش اون ور
دامیان:حق نداری لمس ش کنی
جک:عوضی/زیر لب
دامیان:چی گفتی
جک:عوضی
دامیان نفس امیقی کشید
وخم شدو اشکمو پاک
کرد
دامیان:دیگه گریه نکن باشه
سری تکون دادم
دامیان بلند شد و نگاهی به جک انداخت
دامیان:فکر نمیکردم اینقدر عوضی باشی
که حتی بعد کشتن پرستار
بشینی یه گوشه و قهوه هاشو بخوری
ادمین:پرستار یه بسته قهوه داشت که
وقتی آزاد بود بخورع
جک:حرفتو پس بگیر
دامیان:اگه نگیرم چی
جک:این
چیه سمت دامیان شلیک کرد
وای دامیان تلپورتش کرد به یه
جای دیگه اشتباه فکر میکنید به تشک
ادمین:میخواستم به جک شلیک بشه وای دیدم خیلی قابل پیش بینی میشه)
دامیان:خیلی قابل پیش بینی بود
/پوزخند
جک:چطوری انجامش میدی
دامیان:،یه قدرته
من:اشکال نداره بهش میگی
دامیان: متوجهش شده بود
پس اشکالی نداره
جک:تو خیلی عوضی هستی
نمیتونستم دوباره بزارم دعوا کند
من:بس کنید دیگه
و اصلحه ی جک رو ازش قاپیدم
اگه من نباشم این اتفاقا تموم میشه درسته
ولوله ی تفنگ رو به سمت سرم بردم
جک و دامیان:نه آنیا بزارش کنار
جک:اگرم کسی قرار باشه بمیره اون منم
دامیان:درس میگه آنیا بزارش کنار
ادمین:(تو کلا حرف نزن دامیان باشه)
نمیتونستم تحمل کنم پس
اصلحه رو به سمت سرم فشوردم
و آمادی شلیک بودم که
دوتا دست ازم گرفتش
و جک بهم سیلی زد
جک:احمق دیونه
اما یه هو پرت شد عقب
دامیان بود
دامیان:گفتم حق نداری
لمسش کنی اون وقت
روش دست بلند میکنی
و حمله ور شد سمتش
و داشتن دعوا میکردن
نمی تونستم تحمل کنم
من:بس کنید دیگه ببینید
پرستار بخواطر من جونش
و از دست داده
نمی تونستم جلو گریمو بگیرم
جک:نه تقصیر من بود همه چی
تقصیر من بود
و اشکی چکید رو گونش
دامیان بلند شد و
دستشو به سمت جک دراز کرد
ولی روش اون ور بود
دامیان:آنیا دوست نداره کسی گریه کنه
و جک دست دامیانو گرفتو بلند شد
بعدشم دامیان اومد سمتم و بلند م کرد
دامیان:تو قول دادی
من:تو هم قول دادی
منو دامیان:ببخشید
از بغل دامیان
اومدم بیرون
و رفتم سمت جک
من:جک
جک:بله
من:ببین چی میگم
تو نازی خوشگلی
و مدل موهاتم خیلی بهت میاد
جک:ممنون
من:امااماامااااا
خیلی زودعصبی میشی
میزنی به سیم آخر
و این که خیلی نونوری
رو کرد به دامیان
فکر نمیکردم این قدر ترسو باشی
که آنیا رو هم با خودت بیاری
دامیان:اسمشو به زبون نیار الانم
اگه به آنیا قول نداده بودم
مرده بودی
جک:وای ترسیدم
من:من خودم خواستم بیام
دامیان: اصلحه ی دیگه ای هم داری؟
جک:آره که چی
دامیان:بدش به من
جک:چرا اون وقت
من:جک لطفا بدش
جک:چرا باید بدم واسش مجوز هم دارم
من:چون من نمیخوام کس دیگه ای کشته بشه
و قطره اشکی از گونم سر خورد پایین
جک بلند شد و اومد طرفم تا اشکمو پاک کنه که
دامیان انداختنش اون ور
دامیان:حق نداری لمس ش کنی
جک:عوضی/زیر لب
دامیان:چی گفتی
جک:عوضی
دامیان نفس امیقی کشید
وخم شدو اشکمو پاک
کرد
دامیان:دیگه گریه نکن باشه
سری تکون دادم
دامیان بلند شد و نگاهی به جک انداخت
دامیان:فکر نمیکردم اینقدر عوضی باشی
که حتی بعد کشتن پرستار
بشینی یه گوشه و قهوه هاشو بخوری
ادمین:پرستار یه بسته قهوه داشت که
وقتی آزاد بود بخورع
جک:حرفتو پس بگیر
دامیان:اگه نگیرم چی
جک:این
چیه سمت دامیان شلیک کرد
وای دامیان تلپورتش کرد به یه
جای دیگه اشتباه فکر میکنید به تشک
ادمین:میخواستم به جک شلیک بشه وای دیدم خیلی قابل پیش بینی میشه)
دامیان:خیلی قابل پیش بینی بود
/پوزخند
جک:چطوری انجامش میدی
دامیان:،یه قدرته
من:اشکال نداره بهش میگی
دامیان: متوجهش شده بود
پس اشکالی نداره
جک:تو خیلی عوضی هستی
نمیتونستم دوباره بزارم دعوا کند
من:بس کنید دیگه
و اصلحه ی جک رو ازش قاپیدم
اگه من نباشم این اتفاقا تموم میشه درسته
ولوله ی تفنگ رو به سمت سرم بردم
جک و دامیان:نه آنیا بزارش کنار
جک:اگرم کسی قرار باشه بمیره اون منم
دامیان:درس میگه آنیا بزارش کنار
ادمین:(تو کلا حرف نزن دامیان باشه)
نمیتونستم تحمل کنم پس
اصلحه رو به سمت سرم فشوردم
و آمادی شلیک بودم که
دوتا دست ازم گرفتش
و جک بهم سیلی زد
جک:احمق دیونه
اما یه هو پرت شد عقب
دامیان بود
دامیان:گفتم حق نداری
لمسش کنی اون وقت
روش دست بلند میکنی
و حمله ور شد سمتش
و داشتن دعوا میکردن
نمی تونستم تحمل کنم
من:بس کنید دیگه ببینید
پرستار بخواطر من جونش
و از دست داده
نمی تونستم جلو گریمو بگیرم
جک:نه تقصیر من بود همه چی
تقصیر من بود
و اشکی چکید رو گونش
دامیان بلند شد و
دستشو به سمت جک دراز کرد
ولی روش اون ور بود
دامیان:آنیا دوست نداره کسی گریه کنه
و جک دست دامیانو گرفتو بلند شد
بعدشم دامیان اومد سمتم و بلند م کرد
دامیان:تو قول دادی
من:تو هم قول دادی
منو دامیان:ببخشید
از بغل دامیان
اومدم بیرون
و رفتم سمت جک
من:جک
جک:بله
من:ببین چی میگم
تو نازی خوشگلی
و مدل موهاتم خیلی بهت میاد
جک:ممنون
من:امااماامااااا
خیلی زودعصبی میشی
میزنی به سیم آخر
و این که خیلی نونوری
۲.۹k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.