عشق غافلگیر کننده. p1
در جهان فانی صبح شده بود اما برای شیاطین روشنایی معنا و مفهومی نداشت .
ارباب خسته بود ، از قمار ، بازی های تکراری ، شمردن تعداد جهنمیان که هرروز بیشتر و بیشتر میشد
" شاید بهتر بود سری به جهان فانی میزد ? "
از روی تخت گران قیمت که با پارچه ی ابریشم قرمز و دسته های طلا ساخته شده بود بلند شد ،
گام های سنگینی به طرف دروازه ی کاخ برمیداشت و فاحشه ها و کنیز ها جلویش سر خم میکردند.
چند سالی گذشته بود که انسان ها احضارش نمیکردند ، او به خدای سروتمند شناخته میشد ، اما فقط نزدیکانش اسم حقیقی اورا میدانستنت
"جئون جانگکوک"
/.................../
ارباب خسته بود ، از قمار ، بازی های تکراری ، شمردن تعداد جهنمیان که هرروز بیشتر و بیشتر میشد
" شاید بهتر بود سری به جهان فانی میزد ? "
از روی تخت گران قیمت که با پارچه ی ابریشم قرمز و دسته های طلا ساخته شده بود بلند شد ،
گام های سنگینی به طرف دروازه ی کاخ برمیداشت و فاحشه ها و کنیز ها جلویش سر خم میکردند.
چند سالی گذشته بود که انسان ها احضارش نمیکردند ، او به خدای سروتمند شناخته میشد ، اما فقط نزدیکانش اسم حقیقی اورا میدانستنت
"جئون جانگکوک"
/.................../
۶۶۹
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.