پارت ۵
پارت ۵
الماس سیاه
ویو تهیونگ
به مدرسه رسیده بودیم ، آقا کوکیه ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم ، داخل رفتیم و رفتیم داخل دفتر مدیر ، اول من وارد شدم و وقتی مدیر منو دید عصبی اومد سمتم و من ترسیده بودم ، پدرم بهم اهمیت زیادی نمیداد و این باعث میشد تو مدرسه همه منو اذیت کنن
مدیر : کدوم گوری بودی پسره ی یتیم ، درس و مدرسه برای تو شوخیه؟الان که اخراجت کردم می....
حسابی ترسیده بودم و مدیر هم نتونست ادامه حرفش رو با دیدن آقا کوکی بگه
ویو کوک
با حرفایی که به تهیونگ زد حسابی عصبی شده بودم و میتونستم گلوی اون حرومی رو پاره کنم ، یه مشت تو صورتش خوابوندم و خنثی نگاهش کردم
+ یتیم خاندانته حرومزاده دفعه آخرت باشه با پسر من اینجوری حرف میزنی
تهیونگ و اون یارو حرومی با شوک منو نگاه میکردم
مدیر : آق...آقا منو ببخشید نمیدونستم پسر شماست...غلط کردم دیگه تکرار نمیشه
کوک پوزخند زدو نگاهش رو به مدیره داد و دستشو دور کمر تهیونگ انداخت و توی بغل خودش کشیدش
+سریع باش حرومی پرونده پسرم رو بده زود باش
&چش...چشم قربان
مدیر با عجله نمره های تهیونگ رو همرو بیست کرد و پرونده رو دست کوک داد و ۹۰ درجه خم شد
کوک پرونده رو گرفت و هول آرومی به کمر تهیونگ داد تا همراهش بره
تهیونگ رو سوار ماشین کرد و خودش هم سوار شد
وقتی سوار شد چشماش رو بست و کمی سعی کرد روی اعصابش مسلط باشه
یهو برگشت و چونه تهیونگ رو گرفت و لباش رو روی لبای تهیونگ گذاشت
تهیونگ شوکه نگاهشو به چشم و ابرو اخم کرده جونگکوک داد ولی بعد چند ثانیه اون هم چشماش رو بست
بعد نفس کم آوردنش مشتای کوچیکش رو به عضله هاب سینه کوکی زد و کوکی ازش فاصله گرفت
جونگکوک شروع به حرف زدن کرد
+ خوب گوش کن تهیونگ از این به بعد تو مال منی و حق قرار گذاشتن با کسی رو نداری ، توی خونه من زندگی میکنی و علاقه یی ندارم مخالفتی بشنوم ، مدرست رو ادامه میدی و درست رو میخونی هر نمره بد تنبیه داره ، قراره ببرمت یکی از مدرسه های معروف پس اونجا چیزی به کسی از گذشتت نمیگی و هرکی پرسید نسبتت با من چیه میگی باباتم درست شد؟
- ب..بله با..بابایی
جونگکوک لبخندی زد و به سمت یکی از بزرگ ترین مدرسه های سئول بردش مدرسه ای که میبردش پر خرپول بود و همه عین سگ پولدار بودن و هرکدوم خانوادشون جایگاهی توی کشور داشت
نگران بود قلدری چیزی اذیتش کنه
+ تهیونگ هرکی اونجا اذیتت کرد بهم بگو باشه؟
- با..شه
سلامسلام اینم از این پارت امید وارم دوستش داشته باشین
الماس سیاه
ویو تهیونگ
به مدرسه رسیده بودیم ، آقا کوکیه ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم ، داخل رفتیم و رفتیم داخل دفتر مدیر ، اول من وارد شدم و وقتی مدیر منو دید عصبی اومد سمتم و من ترسیده بودم ، پدرم بهم اهمیت زیادی نمیداد و این باعث میشد تو مدرسه همه منو اذیت کنن
مدیر : کدوم گوری بودی پسره ی یتیم ، درس و مدرسه برای تو شوخیه؟الان که اخراجت کردم می....
حسابی ترسیده بودم و مدیر هم نتونست ادامه حرفش رو با دیدن آقا کوکی بگه
ویو کوک
با حرفایی که به تهیونگ زد حسابی عصبی شده بودم و میتونستم گلوی اون حرومی رو پاره کنم ، یه مشت تو صورتش خوابوندم و خنثی نگاهش کردم
+ یتیم خاندانته حرومزاده دفعه آخرت باشه با پسر من اینجوری حرف میزنی
تهیونگ و اون یارو حرومی با شوک منو نگاه میکردم
مدیر : آق...آقا منو ببخشید نمیدونستم پسر شماست...غلط کردم دیگه تکرار نمیشه
کوک پوزخند زدو نگاهش رو به مدیره داد و دستشو دور کمر تهیونگ انداخت و توی بغل خودش کشیدش
+سریع باش حرومی پرونده پسرم رو بده زود باش
&چش...چشم قربان
مدیر با عجله نمره های تهیونگ رو همرو بیست کرد و پرونده رو دست کوک داد و ۹۰ درجه خم شد
کوک پرونده رو گرفت و هول آرومی به کمر تهیونگ داد تا همراهش بره
تهیونگ رو سوار ماشین کرد و خودش هم سوار شد
وقتی سوار شد چشماش رو بست و کمی سعی کرد روی اعصابش مسلط باشه
یهو برگشت و چونه تهیونگ رو گرفت و لباش رو روی لبای تهیونگ گذاشت
تهیونگ شوکه نگاهشو به چشم و ابرو اخم کرده جونگکوک داد ولی بعد چند ثانیه اون هم چشماش رو بست
بعد نفس کم آوردنش مشتای کوچیکش رو به عضله هاب سینه کوکی زد و کوکی ازش فاصله گرفت
جونگکوک شروع به حرف زدن کرد
+ خوب گوش کن تهیونگ از این به بعد تو مال منی و حق قرار گذاشتن با کسی رو نداری ، توی خونه من زندگی میکنی و علاقه یی ندارم مخالفتی بشنوم ، مدرست رو ادامه میدی و درست رو میخونی هر نمره بد تنبیه داره ، قراره ببرمت یکی از مدرسه های معروف پس اونجا چیزی به کسی از گذشتت نمیگی و هرکی پرسید نسبتت با من چیه میگی باباتم درست شد؟
- ب..بله با..بابایی
جونگکوک لبخندی زد و به سمت یکی از بزرگ ترین مدرسه های سئول بردش مدرسه ای که میبردش پر خرپول بود و همه عین سگ پولدار بودن و هرکدوم خانوادشون جایگاهی توی کشور داشت
نگران بود قلدری چیزی اذیتش کنه
+ تهیونگ هرکی اونجا اذیتت کرد بهم بگو باشه؟
- با..شه
سلامسلام اینم از این پارت امید وارم دوستش داشته باشین
۵.۸k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.