فیک کور پارت۶۲(اخر)
مکانی که وی ازاد شد پر میشه از مامور پلیس ولی متاسفانه وی فرار میکنه و تا حد ممکن دور میشه و مامور هام دنبالش میرن تا میرسه به اسکله ی بلندی که دم دریا بود و تا اسمان کشیده شده بود.ازش بالا میره و خودشو برای همیشه از دست دنیا و پلیسا راحت میکنه و به پایین میپره و میره پیش جونگ کوک.
داخل ماشین.
بی سیم:م.پ:خانم ا/ت وی خودکشی کرد.
ا/ت:چی؟
جیمین:چی شده؟
ا/ت:وی خودکشی کرده.
جیمین گریه میکنه و شروع میکنه به داد زدن گفتن نه و جیغ زدن و زدن خودش.
ا/ت ماشینو نگه میداره و سرشو به نشانه ی متاسف بودن به فرمون تکیه میده و پایین میندازه جیمین بعد از فریاد های طولانی بالاخره اروم میشه و خودشو بغل میکنه و ناز میکنه.
ا/ت:اروم شدی؟
جیمین جوابی نمیده.
ا/ت:واقعا متاسفم اما باید به اداره بریم.
جیمین باز چیزی نمیگه و ا/ت ماشینو روشن میکنه و به سما اداره میرن.
چند ماه پس از رفت امدن های دادگاه.
قاضی:حکم ابد.
ا/ت که به نشسته بود مگیه:اخ بد شد. و لباشو جمع میکنه و سرشو با اندوهی زیاد پایین میندازه.
قاضی:پایان دادگاه.
جیمین بدون حرکت وبا چشمانی قرمز،مبهوت وایساده.
چندسال بعد.
روان خانه ی جانگ جان.
ا/ت:جیمین.
جیمین روی تختی سفید دراز کشیده و از پنجره به بیرون نگاه میکنه.
ا/ت:میدونم نمی تونی چیزی بگی یا حتی حرکت کنی.ببخشید ولی اینو بدون که واقعا دوست داشتم.اما به اسرار مادرم با یه مردیکه ی پولدار ازدواج کردم،دوسش ندارم اما مجبور بخاطر بچم جیمین که شده پاش وایسم.
اسم تورو روش گذاشتم تا هیچ وقت فراموشت نکنم اما دیگه نمی تونم بیام پیشت دارم میرم امریکا ولی بدون هنوز دوست دارم.نمیخوام اذیتت کنم فقط اومدم برای خداحافظی...خدافظ.
ا/ت پامیشه و از اتاق میره بیرون و از چشم های جیمین یک قطره اشک به پایین میرزه و با خودش غم و اندوه دل جیمینو میشوره و میبره.جیمین چشماشو مینده و با ارامش و اندوه خاصی به بهشت راه پیدا میکنه.
چند روز بعد از مرگ جیمین خبر اتش سوزی مخفیگاه شوگا پخش میشه و شوگا هم نیز همراه با جیمین به بهشت میره.
بالاخره تموم شد.😂
ادیتشو فردا براتون میزارم.
لایک♡
#فیک_بی_تی_اس#فیک
melina_rz7_2
داخل ماشین.
بی سیم:م.پ:خانم ا/ت وی خودکشی کرد.
ا/ت:چی؟
جیمین:چی شده؟
ا/ت:وی خودکشی کرده.
جیمین گریه میکنه و شروع میکنه به داد زدن گفتن نه و جیغ زدن و زدن خودش.
ا/ت ماشینو نگه میداره و سرشو به نشانه ی متاسف بودن به فرمون تکیه میده و پایین میندازه جیمین بعد از فریاد های طولانی بالاخره اروم میشه و خودشو بغل میکنه و ناز میکنه.
ا/ت:اروم شدی؟
جیمین جوابی نمیده.
ا/ت:واقعا متاسفم اما باید به اداره بریم.
جیمین باز چیزی نمیگه و ا/ت ماشینو روشن میکنه و به سما اداره میرن.
چند ماه پس از رفت امدن های دادگاه.
قاضی:حکم ابد.
ا/ت که به نشسته بود مگیه:اخ بد شد. و لباشو جمع میکنه و سرشو با اندوهی زیاد پایین میندازه.
قاضی:پایان دادگاه.
جیمین بدون حرکت وبا چشمانی قرمز،مبهوت وایساده.
چندسال بعد.
روان خانه ی جانگ جان.
ا/ت:جیمین.
جیمین روی تختی سفید دراز کشیده و از پنجره به بیرون نگاه میکنه.
ا/ت:میدونم نمی تونی چیزی بگی یا حتی حرکت کنی.ببخشید ولی اینو بدون که واقعا دوست داشتم.اما به اسرار مادرم با یه مردیکه ی پولدار ازدواج کردم،دوسش ندارم اما مجبور بخاطر بچم جیمین که شده پاش وایسم.
اسم تورو روش گذاشتم تا هیچ وقت فراموشت نکنم اما دیگه نمی تونم بیام پیشت دارم میرم امریکا ولی بدون هنوز دوست دارم.نمیخوام اذیتت کنم فقط اومدم برای خداحافظی...خدافظ.
ا/ت پامیشه و از اتاق میره بیرون و از چشم های جیمین یک قطره اشک به پایین میرزه و با خودش غم و اندوه دل جیمینو میشوره و میبره.جیمین چشماشو مینده و با ارامش و اندوه خاصی به بهشت راه پیدا میکنه.
چند روز بعد از مرگ جیمین خبر اتش سوزی مخفیگاه شوگا پخش میشه و شوگا هم نیز همراه با جیمین به بهشت میره.
بالاخره تموم شد.😂
ادیتشو فردا براتون میزارم.
لایک♡
#فیک_بی_تی_اس#فیک
melina_rz7_2
۳.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.