تانگو
ساتورو و سوگورو **** در حال طی کشیدن زمین
# یکم اونور سوگورو
◇ خب خودت بیا تمیز کن
# من دارم اینور و تمیز میکنم
◇ الله اکبر
# قرقر نکن
# زود تمیز کن باید غذا هم درست کنیم
◇ ساتورو تو واقعا میری با دخترا لاس میزنی ؟
# به نظر تو به وجنات من میاد این کار رو بکنم ؟
◇ اره میاد
# پوفففففف
◇ با ۳۸ سال سن باید زمینو طی بکشم
# قرقر نکن
◇ تچچچچچ
اونور داستان ساکورا
_ همه متوجه شدن ؟
=.÷.×.@.☆.~.اره
_ خوبه
+ دوستان گیج نشید .... امروز تولد ساتورو هستش و ساکورا می خواد برای باباش تولد بگیره
برش زمانی ۱۰ شب
# ای خداااا
◇ ساتورو به خدا مرض قند میگیریا
◇ از ظهر تا الان ۱۷۸ تا آب قند خوردی به خدا کمرم شکست
# یعنی به درد آب قند درست کردن هم نمی خوری
*زنگ خوردن موبایل *
# چیه مگومی؟
@ کمککککککککککککککک .... ساکوراااااا
# الو ... ساکورا خوبه؟؟؟؟
◇ آب قند می خوای ؟
# ولم کن بابا منو کشتی با این آب قند اسحال گرفتم
◇ بی لیاقت خودم می خورم
برش زمانی **** ساتورو و گتو در ماشین
◇ ساتورو یکم آروم تر برو من بخدا قلبم ضعيفه
# ای خدا چرا نمی رسیم
# رسیدیم
◇ ساتورو نگاه کن این رد خون نیست
# چرا خونه
# رد خون رو دنبال کردیم تا حالا تو زندگیم اینقدر تپش قلب نگرفته بود
# رد خون جلوی دفتر من تموم میشه
◇ دور باز کن
# ساکوراااااا ... نه نه منو تنها نزار خواهش____
# یه دفعه برقا روشن شدن
# برف شادی رو کله من چی میگه
×.÷.=._.@.☆.~. تولدتتتتتتت مبارککککککککک
_ پریدم بغل بابا .... تولدت مبارک بابااااا جوننننن
# حالت خوبه ساکورا ؟جاییت اسیب ندیده؟
_ من خوبم بابا اینا همش رنگه
# آخ بچه منو خیلی ترسوندی
_ توی سالن اصلی جوجوتسو یه پارتی راه انداخته بودیم چراغ های قرمز هی روشن و خاموش میشدن .... همچی پارتی عالی بود
# ساکورا دوست داری با هم تانگو برقصیم؟
_ یسسسسسسس
# پس بلند شو
_ همه داشتن با صورتی خندون ما رو نگاه میکردن
= ساتورو همیشه دلش می خواست دخترش رقصیدن بلد باشه و باهاش تانگو برقصه
☆ منم یادمه .. یکی از بزرگترین آرزو هاش بود
~ اره
_ عمو سوگورو داشت با دوربین فیلم میگرفت
_ عمو مگومی هم داشت آبمیوه می خورد و ما رو نگاه میکرد
# خیلی خوشحالم دختری مثل تو دارم ساکورا
_ لبخند آرومی زدم
_ بابا رو بردم جلوی کیک و همه از ۱۰ تا ۱ شمردیم و بابا کیک رو برید
_ همه کادو هاشون رو دادن من برای بابا ساعت مچی گرفته بودم
_ همه سرشون گرم بود رفتم رو مبل نشستم
_ کاش میشد تو زندگی آدم همیشه اینطوری خوشحال باشه
_ من واقعا دلم نمی خواد دوباره درد بکشم .... از اینکه دوباره احساس درد کنم می ترسم
_ رفتم بیرون از پارتی و تو سالن تمرین نشستم و گریه کردم
_ چرا .... اینو میدونم دوباره درد میکشم.... می ترسم ... دلم نمی خواد دوباره درد بکشم
# یکم اونور سوگورو
◇ خب خودت بیا تمیز کن
# من دارم اینور و تمیز میکنم
◇ الله اکبر
# قرقر نکن
# زود تمیز کن باید غذا هم درست کنیم
◇ ساتورو تو واقعا میری با دخترا لاس میزنی ؟
# به نظر تو به وجنات من میاد این کار رو بکنم ؟
◇ اره میاد
# پوفففففف
◇ با ۳۸ سال سن باید زمینو طی بکشم
# قرقر نکن
◇ تچچچچچ
اونور داستان ساکورا
_ همه متوجه شدن ؟
=.÷.×.@.☆.~.اره
_ خوبه
+ دوستان گیج نشید .... امروز تولد ساتورو هستش و ساکورا می خواد برای باباش تولد بگیره
برش زمانی ۱۰ شب
# ای خداااا
◇ ساتورو به خدا مرض قند میگیریا
◇ از ظهر تا الان ۱۷۸ تا آب قند خوردی به خدا کمرم شکست
# یعنی به درد آب قند درست کردن هم نمی خوری
*زنگ خوردن موبایل *
# چیه مگومی؟
@ کمککککککککککککککک .... ساکوراااااا
# الو ... ساکورا خوبه؟؟؟؟
◇ آب قند می خوای ؟
# ولم کن بابا منو کشتی با این آب قند اسحال گرفتم
◇ بی لیاقت خودم می خورم
برش زمانی **** ساتورو و گتو در ماشین
◇ ساتورو یکم آروم تر برو من بخدا قلبم ضعيفه
# ای خدا چرا نمی رسیم
# رسیدیم
◇ ساتورو نگاه کن این رد خون نیست
# چرا خونه
# رد خون رو دنبال کردیم تا حالا تو زندگیم اینقدر تپش قلب نگرفته بود
# رد خون جلوی دفتر من تموم میشه
◇ دور باز کن
# ساکوراااااا ... نه نه منو تنها نزار خواهش____
# یه دفعه برقا روشن شدن
# برف شادی رو کله من چی میگه
×.÷.=._.@.☆.~. تولدتتتتتتت مبارککککککککک
_ پریدم بغل بابا .... تولدت مبارک بابااااا جوننننن
# حالت خوبه ساکورا ؟جاییت اسیب ندیده؟
_ من خوبم بابا اینا همش رنگه
# آخ بچه منو خیلی ترسوندی
_ توی سالن اصلی جوجوتسو یه پارتی راه انداخته بودیم چراغ های قرمز هی روشن و خاموش میشدن .... همچی پارتی عالی بود
# ساکورا دوست داری با هم تانگو برقصیم؟
_ یسسسسسسس
# پس بلند شو
_ همه داشتن با صورتی خندون ما رو نگاه میکردن
= ساتورو همیشه دلش می خواست دخترش رقصیدن بلد باشه و باهاش تانگو برقصه
☆ منم یادمه .. یکی از بزرگترین آرزو هاش بود
~ اره
_ عمو سوگورو داشت با دوربین فیلم میگرفت
_ عمو مگومی هم داشت آبمیوه می خورد و ما رو نگاه میکرد
# خیلی خوشحالم دختری مثل تو دارم ساکورا
_ لبخند آرومی زدم
_ بابا رو بردم جلوی کیک و همه از ۱۰ تا ۱ شمردیم و بابا کیک رو برید
_ همه کادو هاشون رو دادن من برای بابا ساعت مچی گرفته بودم
_ همه سرشون گرم بود رفتم رو مبل نشستم
_ کاش میشد تو زندگی آدم همیشه اینطوری خوشحال باشه
_ من واقعا دلم نمی خواد دوباره درد بکشم .... از اینکه دوباره احساس درد کنم می ترسم
_ رفتم بیرون از پارتی و تو سالن تمرین نشستم و گریه کردم
_ چرا .... اینو میدونم دوباره درد میکشم.... می ترسم ... دلم نمی خواد دوباره درد بکشم
۱.۵k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.