منشی کوک چشه پارت ۱
ا.ت:
دختری خوشگل و خیلی جذابه. ۲۶سالشه.
جونگ کوک:
پسری خیلی هات و جذاب که شرکت صادرات دارو داره. ۲۹ سالشه.
رمان:
ویو ا.ت
بیدار شدم کارای لازم رو انجام دادم. ارایش کردم. به لباس خوشگل پوشیدم. راستی من توی یه شرکت کار میکنم. من دستیار رئیس هستم. بعضی موقع منشی هم هستم.
تاکسی گرفتم رفتم شرکت.
در زدم و وارد اتاق شدم.
به رئیس سلام کردم و گفتم:
ا.ت: امروز ساعت دو و نیم جلسه دارین.
رئیس: باشه.
بعد بلند شد و هی میومد نزدیکم. منم هی مریفتم عقب. خوردم به دیوار. به میلی متر با صورتم فاصله داشت. گفت: میخوام باهاتون بیشتر اشنا شم. خودتون فهمیدین چی میگم دیگه. حالا یه اتاق تو هتل رزرو کن.
بلهههههههه. عوضی چشم سفید. کثافت. بعدش یکی خوابوندم تو گوشش خیلی مهکم زدم. صداش خیلی بلند بود. جای دستمم روی صورتش موند.به درک. بعد گفتم: عوضی.... تو چه فکری درباره ی من کردی ها؟ با داد
صدتا بهتر از تو بهم پیشنهاد دادن من قبول نکردم. با داد. کلن هر چی گفت با داد گفت.
خیلی پرو رویی. مرتیکه عوضی.امثال شما باید نابود شه. بعدش دفتر پرت کردم براش. استعفا دادم. پولم نگرفتم. نیازی به پول این کثافت ندارم.
رفتم خونه.
ا.ت: مامان....
م. ا: جان چیزی شده؟
ا.ت: استعفا دادم.
م.ا: باز کی چیکار کرد؟
ا.ت: خب چیزه...... رئیسم گفت که.....
م:ا: خودم فهمیدم نمیخواد ادامه بدی. همون بهتر استعفا دادی . مرتیکه چلغوز.
خوشگلیت اخر کار دستمون میده با خنده. 😂
ا.ت: دیگه... با 😂مامان شام چی داریم.
م.ا: جاجامیونگ
شام خوردیم من رفتم اتاقم. نگاهی به سایت های کار یابی زدم. دو جا بیشتر منشی نمیخواستن.
گرفتم خوابیدبم.
پرش زمانی به صبح:
بیدار شدم رفتم سرویس کارای مربوطه رو انجام دادم. یه کت و دامن خیلی خوشگل و شیک پوشیدم.لباس اسلاید2 یه ارایش جذاب کردم.یه نگاه به اینه کردم. گفتم: این خوشگله کیه. اعتماد بنفست تو حلقم.کلن باخودم درگیرم.😂 صبحانه خوردم. ماشین داداش خان رو قرض گرفتم. رفتم اولین شرکت. اصلا باز نبود. فکر کنم تعطیله. ریدم تو شانسم.
رفتم شرکت بعدی . باز بود. رفتم داخل. همه داشتن من رو نگاه میکردن. میدونم خیلی خوشگلم. دهنشون باز مونده. در زدم.
یکی گفت بیا داخل.
خدا یا به امید تو.
ا.ت: سلام. برای استخدام منشی اومدم.
کوک: خوش اومدین. بفرمایید بشینین. خب. میشه رزومه تون و ببینم .
ا.ت: حتماً
کوک : خب رزومتون عالیه فقط.... انگلیسی بلدین. چون میخوام بعضی وقت ها بجای دستیارم هم بیاین.
ا.ت: بله. بلدم.
چند تا جمله انگلیسی گفت. منم جوابشو دادم.
کوک: خانم لی میتونید از امروز شروع کنید.
....................................................................
دختری خوشگل و خیلی جذابه. ۲۶سالشه.
جونگ کوک:
پسری خیلی هات و جذاب که شرکت صادرات دارو داره. ۲۹ سالشه.
رمان:
ویو ا.ت
بیدار شدم کارای لازم رو انجام دادم. ارایش کردم. به لباس خوشگل پوشیدم. راستی من توی یه شرکت کار میکنم. من دستیار رئیس هستم. بعضی موقع منشی هم هستم.
تاکسی گرفتم رفتم شرکت.
در زدم و وارد اتاق شدم.
به رئیس سلام کردم و گفتم:
ا.ت: امروز ساعت دو و نیم جلسه دارین.
رئیس: باشه.
بعد بلند شد و هی میومد نزدیکم. منم هی مریفتم عقب. خوردم به دیوار. به میلی متر با صورتم فاصله داشت. گفت: میخوام باهاتون بیشتر اشنا شم. خودتون فهمیدین چی میگم دیگه. حالا یه اتاق تو هتل رزرو کن.
بلهههههههه. عوضی چشم سفید. کثافت. بعدش یکی خوابوندم تو گوشش خیلی مهکم زدم. صداش خیلی بلند بود. جای دستمم روی صورتش موند.به درک. بعد گفتم: عوضی.... تو چه فکری درباره ی من کردی ها؟ با داد
صدتا بهتر از تو بهم پیشنهاد دادن من قبول نکردم. با داد. کلن هر چی گفت با داد گفت.
خیلی پرو رویی. مرتیکه عوضی.امثال شما باید نابود شه. بعدش دفتر پرت کردم براش. استعفا دادم. پولم نگرفتم. نیازی به پول این کثافت ندارم.
رفتم خونه.
ا.ت: مامان....
م. ا: جان چیزی شده؟
ا.ت: استعفا دادم.
م.ا: باز کی چیکار کرد؟
ا.ت: خب چیزه...... رئیسم گفت که.....
م:ا: خودم فهمیدم نمیخواد ادامه بدی. همون بهتر استعفا دادی . مرتیکه چلغوز.
خوشگلیت اخر کار دستمون میده با خنده. 😂
ا.ت: دیگه... با 😂مامان شام چی داریم.
م.ا: جاجامیونگ
شام خوردیم من رفتم اتاقم. نگاهی به سایت های کار یابی زدم. دو جا بیشتر منشی نمیخواستن.
گرفتم خوابیدبم.
پرش زمانی به صبح:
بیدار شدم رفتم سرویس کارای مربوطه رو انجام دادم. یه کت و دامن خیلی خوشگل و شیک پوشیدم.لباس اسلاید2 یه ارایش جذاب کردم.یه نگاه به اینه کردم. گفتم: این خوشگله کیه. اعتماد بنفست تو حلقم.کلن باخودم درگیرم.😂 صبحانه خوردم. ماشین داداش خان رو قرض گرفتم. رفتم اولین شرکت. اصلا باز نبود. فکر کنم تعطیله. ریدم تو شانسم.
رفتم شرکت بعدی . باز بود. رفتم داخل. همه داشتن من رو نگاه میکردن. میدونم خیلی خوشگلم. دهنشون باز مونده. در زدم.
یکی گفت بیا داخل.
خدا یا به امید تو.
ا.ت: سلام. برای استخدام منشی اومدم.
کوک: خوش اومدین. بفرمایید بشینین. خب. میشه رزومه تون و ببینم .
ا.ت: حتماً
کوک : خب رزومتون عالیه فقط.... انگلیسی بلدین. چون میخوام بعضی وقت ها بجای دستیارم هم بیاین.
ا.ت: بله. بلدم.
چند تا جمله انگلیسی گفت. منم جوابشو دادم.
کوک: خانم لی میتونید از امروز شروع کنید.
....................................................................
۲.۹k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.