فیک (جرعت یا حقیقت؟) part 9
جرعت یا حقیقت ؟
پارت 9
سو وون مات و مبهوت به ته خیره شد ...
- بوراگووو ؟ ( چی گفتی ؟)
جیهوپ دهنش چار متر باز مونده بود
+ نه...ن صب کن ته چیزه !
ته : هوم چیه ؟
جیهوپ فقط دنبال یه راهی میگشت تا دم به این تله نده و اولین چیزی که به ذهنش رسید و بیان کرد
+ سو وون رو تو کراشه با من قرار بزاره ؟!
سو وون با چشمای اندازه نلبکی شده به سمت هوسوک چرخید...
- معلوم هس چی داری میگیییی ؟
+ دیگه منو سیا نکن ...
- چرا شر و ور تحویل ملت میدیی؟
+ راس میگممم من خودم دیدم شبا به نیمرخ ته خیره میشی !
جیهوپ اصلا خودشم نمیدونست درباره چی داره حرف میزنه :/
سو وون هم دیگه تحمل نکرد و دمپاییشو در اورد و به سمت جیهوپ حمله ور شد ( سو وون اروم دخترم )
+ یااا عاااخ نزنن
اما گوش سوون بدهکار نبود ...
- حالا دیگه کارت به جایی رسیده که ابروی منو میبری ؟!
ته : بخدا که زوج خوبی میشن !
کوک : موافقم !
جمعیت مات و مبهوت به هوسوک سو وون خیره بودن ...
نامجون وارد بحث شد و ارومشون کرد ( خو لیدره دیگ )
ته : ولی من همچنان سر شرطم هستم !
- یااااا توعم کتک میخای ؟
تهیونگ با لحن تهداد امیزی گفت : نکنه میخای اون عکسو پست کنم ؟!
+ نهههه تو رو خدااا باشه قبولهه من با سو وون قرار میزارم !
ته : حالا شد !
*****
چند روز بعد ...
جیهوپ دوباره برگشت لب ساحل تا چک کنه ببینه چیزی رو جا گذاشته یا نه ...
- همه وسایلو چک کردی ؟
+ عاره !.
- خوبه مس بیا سوار شو ...
جیهوپ سوار ماشین شد قرار بود برگردن سئول
سو وون کنار تر نشست تا جیهوپ بتونه کنارش بشینه
- نظرت چیه وقتی رسیدیم شهر بریم فروشگ...
کوک پرید وسط حرفش : عه راستی قرار شد بعد از اینکه رسیدیم شهر قرار گذاشتنو شروع کنیدااا
سو وون لعنتی به خودش فرستاد
تهیونگ چشمکی زد : فروشگاه به عنوان اولین مکان قرار خوبه ها !
سو وون حرصش گرفت
- برو گمشووو بیشعوور
ته : مث اینکه یکی میخاد اینجا عکسشو پست کنم ...نظر تو چیه هوسوک ؟!
اما هوسوک سرشو روی شونه سو وون گذاشته بود و به خواب عمیقی فرو رفته بود ...
- هیششش خوابه !
سو وون تمام راه رو به این فکر کرد که همیشه میخاست با هوسوک قرار بذاره پس چرا الان ناراضی بود ؟ یه حسی بهش میگفت همه چی قراره نابود شه ...!
چرا حس میکرد این قرار گذاشتن قراره دوستیشونو به هم بزنه ؟ چیزی که سو وون تمام عمر ازش میترسید...
جیهوپم اونو دوست داشت ؟ اونو میپذیرفت ؟ یا سو وون فقط به عنوان دوست و خواهرش بود ؟
سوالات میخاستن توی مغزش انقلاب بر پا کنن...
پارت 9
سو وون مات و مبهوت به ته خیره شد ...
- بوراگووو ؟ ( چی گفتی ؟)
جیهوپ دهنش چار متر باز مونده بود
+ نه...ن صب کن ته چیزه !
ته : هوم چیه ؟
جیهوپ فقط دنبال یه راهی میگشت تا دم به این تله نده و اولین چیزی که به ذهنش رسید و بیان کرد
+ سو وون رو تو کراشه با من قرار بزاره ؟!
سو وون با چشمای اندازه نلبکی شده به سمت هوسوک چرخید...
- معلوم هس چی داری میگیییی ؟
+ دیگه منو سیا نکن ...
- چرا شر و ور تحویل ملت میدیی؟
+ راس میگممم من خودم دیدم شبا به نیمرخ ته خیره میشی !
جیهوپ اصلا خودشم نمیدونست درباره چی داره حرف میزنه :/
سو وون هم دیگه تحمل نکرد و دمپاییشو در اورد و به سمت جیهوپ حمله ور شد ( سو وون اروم دخترم )
+ یااا عاااخ نزنن
اما گوش سوون بدهکار نبود ...
- حالا دیگه کارت به جایی رسیده که ابروی منو میبری ؟!
ته : بخدا که زوج خوبی میشن !
کوک : موافقم !
جمعیت مات و مبهوت به هوسوک سو وون خیره بودن ...
نامجون وارد بحث شد و ارومشون کرد ( خو لیدره دیگ )
ته : ولی من همچنان سر شرطم هستم !
- یااااا توعم کتک میخای ؟
تهیونگ با لحن تهداد امیزی گفت : نکنه میخای اون عکسو پست کنم ؟!
+ نهههه تو رو خدااا باشه قبولهه من با سو وون قرار میزارم !
ته : حالا شد !
*****
چند روز بعد ...
جیهوپ دوباره برگشت لب ساحل تا چک کنه ببینه چیزی رو جا گذاشته یا نه ...
- همه وسایلو چک کردی ؟
+ عاره !.
- خوبه مس بیا سوار شو ...
جیهوپ سوار ماشین شد قرار بود برگردن سئول
سو وون کنار تر نشست تا جیهوپ بتونه کنارش بشینه
- نظرت چیه وقتی رسیدیم شهر بریم فروشگ...
کوک پرید وسط حرفش : عه راستی قرار شد بعد از اینکه رسیدیم شهر قرار گذاشتنو شروع کنیدااا
سو وون لعنتی به خودش فرستاد
تهیونگ چشمکی زد : فروشگاه به عنوان اولین مکان قرار خوبه ها !
سو وون حرصش گرفت
- برو گمشووو بیشعوور
ته : مث اینکه یکی میخاد اینجا عکسشو پست کنم ...نظر تو چیه هوسوک ؟!
اما هوسوک سرشو روی شونه سو وون گذاشته بود و به خواب عمیقی فرو رفته بود ...
- هیششش خوابه !
سو وون تمام راه رو به این فکر کرد که همیشه میخاست با هوسوک قرار بذاره پس چرا الان ناراضی بود ؟ یه حسی بهش میگفت همه چی قراره نابود شه ...!
چرا حس میکرد این قرار گذاشتن قراره دوستیشونو به هم بزنه ؟ چیزی که سو وون تمام عمر ازش میترسید...
جیهوپم اونو دوست داشت ؟ اونو میپذیرفت ؟ یا سو وون فقط به عنوان دوست و خواهرش بود ؟
سوالات میخاستن توی مغزش انقلاب بر پا کنن...
۶۸.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.