پارت9🌈✨still with me
پارت9
تهیونگ: وایی نیا باور کن اون خودشو به من چسبوند یه لحظه بیا کارت دارم
اون خودشو چسبوند به من باور کن
نیا: من با تو هیچ کاری ندارم بعدم از کجا مطمعن باشم از تو هرچیزی برمیاد
تهیونگ: زنگ خونه خورد میای خونه ی من؟
نیا: نخیر من میرم خونه ی خودمون خدافس
نیا: رفتم خونه و کل روز به اون کار تهیونگ فکر میکردم اره من دوستش دارم و این قبول کردنش یه کوچولو سخته ولی اون کاری که امروز....ینی باید حرفشو باور کنم؟
فردا صبح*
نیا:لارا اومد پیشم
لارا:سلام دوست قدیمی
نیا: حرفامو یادت نیست؟ گفتم برای همیشه
لارا: هه با خودت چی فکر کردی من نیومدم که با تو دوست شم اومدم یه لطفی در حقت بکنم و یه خبر بد رو که برای خودت بهتره بهت اطلاع بدم
نیا:هوم؟
لارا:تهیونگ با این دختره که دیروز بوسید لاس میزنه و وارد رابطس و فقط من میدونم اینم عکساش
نیا: عکس هارو گذاشت جلوم این...... این.... واقعا تهیونگ....... بود؟
مرسی لارا حالا میشه شرو کم کنی؟
لارا: لطف به تو نیومده 😒
نیا:داشتم اتیش میگرفتم اون دروغ گفت بسه همه چی تمومه من دیگه حتی باهاش دوست هم نیستم حتی یه دوست خیلی خیلی معمولی
تهیونگ اومد تو کلاس ما هنوزم جاهامون پیشه همه
ولی از امروز نه تا اومد سلام کرد جواب سلامشو خیلی سرد دادم و وسایلمو جمع کردم رفتم ته ته کلاس تنهای تنها نشستم تهیونگ کپ کرده بود ولی هیچکار نکرد هه چه انتظاری داشتم مگه
زنگ تفریح خورد و رفتم بیرون اره من الان رسما خیلی تنهام خیلی خیلی تنهام جز خودم هیشکیو ندارم
یه هو یکی دستمو کشید یه گوشه خلوت و گفت: میخواستم بهت بگم که خیلی دوست دارم نه به عنوان دوست به عنوان معشوقه
اره اون تهیونگ بود
نیا: ولی من ندارم تموم شد؟
تهیونگ: ببین به خاطر اتفاقات دیروز الکی احساساتتو قاطی نکن اینجوری که ناراحت شدی معلومه منو دوست داری
نیا: نه ندارم گفتم که یه اشتباه بود من حتی دیگه نمیخوام با هم دوست باشیم لطفا فقط برو
تهیونگ: و.... واقعا میگی نیا؟ مگه من چی گفتم مگه چیکار کردم
نیا: خیلی کارا اقای کیم تهیونگ از امروز من و تو هیچ نسبتی نداریم اقای کیم تهیونگ حالا هم برو کنار
ته: نمیشه نمیشه اینجوری تموم شه من عاشقتم
نیا: هه تموم شه؟ خیلی وقته تموم شده برو کناررر گفتم
تهیونگ لباشو چسبوند به لبامو بعد جدا شد و گفت : برای اخرین بار طعم خوشمزشو بچشم حالا میتونی بری ولی یادت بمونه همیشه عاشقت هستم و خواهم بود
نیا: هیچوقت نیا دنبالم حتی از جلوی خونمونم رد نشو اصلا هم نزدیکم نشو
نیا: رفتم از اون جای خلوت بیرون و زنگ ریاضی شد و بعد ادبیات کره ای و بعد زنگ خونه
ادامه دارد......
شرطا :
کامنت:20
لایک:16
تهیونگ: وایی نیا باور کن اون خودشو به من چسبوند یه لحظه بیا کارت دارم
اون خودشو چسبوند به من باور کن
نیا: من با تو هیچ کاری ندارم بعدم از کجا مطمعن باشم از تو هرچیزی برمیاد
تهیونگ: زنگ خونه خورد میای خونه ی من؟
نیا: نخیر من میرم خونه ی خودمون خدافس
نیا: رفتم خونه و کل روز به اون کار تهیونگ فکر میکردم اره من دوستش دارم و این قبول کردنش یه کوچولو سخته ولی اون کاری که امروز....ینی باید حرفشو باور کنم؟
فردا صبح*
نیا:لارا اومد پیشم
لارا:سلام دوست قدیمی
نیا: حرفامو یادت نیست؟ گفتم برای همیشه
لارا: هه با خودت چی فکر کردی من نیومدم که با تو دوست شم اومدم یه لطفی در حقت بکنم و یه خبر بد رو که برای خودت بهتره بهت اطلاع بدم
نیا:هوم؟
لارا:تهیونگ با این دختره که دیروز بوسید لاس میزنه و وارد رابطس و فقط من میدونم اینم عکساش
نیا: عکس هارو گذاشت جلوم این...... این.... واقعا تهیونگ....... بود؟
مرسی لارا حالا میشه شرو کم کنی؟
لارا: لطف به تو نیومده 😒
نیا:داشتم اتیش میگرفتم اون دروغ گفت بسه همه چی تمومه من دیگه حتی باهاش دوست هم نیستم حتی یه دوست خیلی خیلی معمولی
تهیونگ اومد تو کلاس ما هنوزم جاهامون پیشه همه
ولی از امروز نه تا اومد سلام کرد جواب سلامشو خیلی سرد دادم و وسایلمو جمع کردم رفتم ته ته کلاس تنهای تنها نشستم تهیونگ کپ کرده بود ولی هیچکار نکرد هه چه انتظاری داشتم مگه
زنگ تفریح خورد و رفتم بیرون اره من الان رسما خیلی تنهام خیلی خیلی تنهام جز خودم هیشکیو ندارم
یه هو یکی دستمو کشید یه گوشه خلوت و گفت: میخواستم بهت بگم که خیلی دوست دارم نه به عنوان دوست به عنوان معشوقه
اره اون تهیونگ بود
نیا: ولی من ندارم تموم شد؟
تهیونگ: ببین به خاطر اتفاقات دیروز الکی احساساتتو قاطی نکن اینجوری که ناراحت شدی معلومه منو دوست داری
نیا: نه ندارم گفتم که یه اشتباه بود من حتی دیگه نمیخوام با هم دوست باشیم لطفا فقط برو
تهیونگ: و.... واقعا میگی نیا؟ مگه من چی گفتم مگه چیکار کردم
نیا: خیلی کارا اقای کیم تهیونگ از امروز من و تو هیچ نسبتی نداریم اقای کیم تهیونگ حالا هم برو کنار
ته: نمیشه نمیشه اینجوری تموم شه من عاشقتم
نیا: هه تموم شه؟ خیلی وقته تموم شده برو کناررر گفتم
تهیونگ لباشو چسبوند به لبامو بعد جدا شد و گفت : برای اخرین بار طعم خوشمزشو بچشم حالا میتونی بری ولی یادت بمونه همیشه عاشقت هستم و خواهم بود
نیا: هیچوقت نیا دنبالم حتی از جلوی خونمونم رد نشو اصلا هم نزدیکم نشو
نیا: رفتم از اون جای خلوت بیرون و زنگ ریاضی شد و بعد ادبیات کره ای و بعد زنگ خونه
ادامه دارد......
شرطا :
کامنت:20
لایک:16
۵۷.۵k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.