درگیرِ مافیاها
پارت ۵۳
از زبان ا/ت:
سرمو عقب کشیدمو گفتم: تهیونگ میشه بشینیم سرپا خسته شدم اونم براید استایل بغلم کرد و منو برد رو تخت یه بار دیگه لبمو بوسید و گفت: خیلی دلم تنگ شده بود بخصوص برای لبای خوشمزت
گفتم: جانگ شین... که تهیونگ نذاشت ادامه بدم و انگشتشو گذاشت رو لبم و گفت: هیسسس چند دقیقه فقط چند دقیقه سکوت کنیم دلم میخواد فقط ببوسمتو عطرتو نفس بکشم بعدش حرف میزنیم باشه؟
ا/ت: باشه و بعدش سرشو برد توی موهامو منو بغل کرد و با دستاش نوازشم میکرد...چند دقیقه فقط منو نرم و عاشقانه میبوسید که بلاخره ازم جدا شد و دستشو رو شکمم کشید و گفت: کوچولومون چطوره؟
ا/ت: الان که باباشم اینجاس خیلی خوبه
تهیونگ موهامو کنار زد و گفت: ا/ت تونستی چیزی از جانگ شین گیر بیاری؟
ا/ت: هنوز نه توی اون خونه کلی آدم مراقب منن
تهیونگ: اشکالی نداره فعلا وقت داریم ولی ریسک نکن نباید بزاری کسی بفهمه
ا/ت: باشه. تو چی؟ با ایل سوک چیکار میکنی؟
تهیونگ: لعنتی انقد کاراشو تمیز و حرفه ای انجام میده که نمیتونیم ازش آتو بگیریم سریع سر نخ ها رو از بین میبره برای همینم مجبوریم صبر کنیم تا جانگ شین اون مدارکو بهمون تحویل البته اگه تو میتونستی یه چیزیم از خودش گیر بیاری جفتشونو با هم میدادیم دست پلیس
ا/ت: اون میخواد آخر ماه بره آمریکا اگه تا اون موقع کاری نکنیم بیچاره میشیم
تهیونگ: نگران نباش به اونجا نمیکشه دارم کاری میکنم زودتر مدارکو از جانگ شین بگیرم درستش میکنم
ا/ت: راستی جونگکوک چیکار میکنه؟
تهیونگ: خیلی با دختر ایل سوک میگرده میترسم از کاراش
با بردن اسم جونگکوک قیافه تهیونگ یکم تو هم رفت و ناراحت شد که برای عوض کردن جو گفتم: داری وقت شیرینتو الکی هدر میدی هااا مگه چند ساعت مونده تا صبح؟ تازه تو قبل روشنی هوا باید بری
تهیونگ خندید و گفت شیطنتات باعث میشه هوایی بشم دختر
دستمو بردم سمت دکمه های پیرهنش که انگار ترسید و سریع دستمو گرفت و گفت: اگه این کارو بکنی دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
سرمو بردم زیر گوشش و گفتم : بخوای هم کاری نمیتونی بکنی میدونی که؟ نهایتا بتونی بوسم کنی
اونم صداشو از همیشه بم تر کرد و گفت: خب میتونم انقد ببوسمت که کبود بشی میخوای ؟ ولی محکم نبوسید فقط پنجه های بلند و مردونشو توی موهام میکشید و تنمو میبوسید و لمسم میکرد ولی اون شب خیلی زود برام تموم شد آخرشم من خوابیدم و تهیونگ بدون خداحافظی رفته بود...
از زبان تهیونگ:
حسابی دلتنگش بودم بلاخره یکم آروم شدم من هیچوقت همچین آرامشی رو از دست نمیدم... هنوز هوا روشن نشده بود که من حرکت کردم به سمت عمارت خارج شهر و وقتی رسیدم دیگه ساعت ۸ صبح بود دیدم جونگکوک و ایل سوک دارن میرن بیرون داشتن میرفتن سر قرار با جانگ شین که یه بار دیگه بهش تحویل بدن
شرط۵۰
از زبان ا/ت:
سرمو عقب کشیدمو گفتم: تهیونگ میشه بشینیم سرپا خسته شدم اونم براید استایل بغلم کرد و منو برد رو تخت یه بار دیگه لبمو بوسید و گفت: خیلی دلم تنگ شده بود بخصوص برای لبای خوشمزت
گفتم: جانگ شین... که تهیونگ نذاشت ادامه بدم و انگشتشو گذاشت رو لبم و گفت: هیسسس چند دقیقه فقط چند دقیقه سکوت کنیم دلم میخواد فقط ببوسمتو عطرتو نفس بکشم بعدش حرف میزنیم باشه؟
ا/ت: باشه و بعدش سرشو برد توی موهامو منو بغل کرد و با دستاش نوازشم میکرد...چند دقیقه فقط منو نرم و عاشقانه میبوسید که بلاخره ازم جدا شد و دستشو رو شکمم کشید و گفت: کوچولومون چطوره؟
ا/ت: الان که باباشم اینجاس خیلی خوبه
تهیونگ موهامو کنار زد و گفت: ا/ت تونستی چیزی از جانگ شین گیر بیاری؟
ا/ت: هنوز نه توی اون خونه کلی آدم مراقب منن
تهیونگ: اشکالی نداره فعلا وقت داریم ولی ریسک نکن نباید بزاری کسی بفهمه
ا/ت: باشه. تو چی؟ با ایل سوک چیکار میکنی؟
تهیونگ: لعنتی انقد کاراشو تمیز و حرفه ای انجام میده که نمیتونیم ازش آتو بگیریم سریع سر نخ ها رو از بین میبره برای همینم مجبوریم صبر کنیم تا جانگ شین اون مدارکو بهمون تحویل البته اگه تو میتونستی یه چیزیم از خودش گیر بیاری جفتشونو با هم میدادیم دست پلیس
ا/ت: اون میخواد آخر ماه بره آمریکا اگه تا اون موقع کاری نکنیم بیچاره میشیم
تهیونگ: نگران نباش به اونجا نمیکشه دارم کاری میکنم زودتر مدارکو از جانگ شین بگیرم درستش میکنم
ا/ت: راستی جونگکوک چیکار میکنه؟
تهیونگ: خیلی با دختر ایل سوک میگرده میترسم از کاراش
با بردن اسم جونگکوک قیافه تهیونگ یکم تو هم رفت و ناراحت شد که برای عوض کردن جو گفتم: داری وقت شیرینتو الکی هدر میدی هااا مگه چند ساعت مونده تا صبح؟ تازه تو قبل روشنی هوا باید بری
تهیونگ خندید و گفت شیطنتات باعث میشه هوایی بشم دختر
دستمو بردم سمت دکمه های پیرهنش که انگار ترسید و سریع دستمو گرفت و گفت: اگه این کارو بکنی دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
سرمو بردم زیر گوشش و گفتم : بخوای هم کاری نمیتونی بکنی میدونی که؟ نهایتا بتونی بوسم کنی
اونم صداشو از همیشه بم تر کرد و گفت: خب میتونم انقد ببوسمت که کبود بشی میخوای ؟ ولی محکم نبوسید فقط پنجه های بلند و مردونشو توی موهام میکشید و تنمو میبوسید و لمسم میکرد ولی اون شب خیلی زود برام تموم شد آخرشم من خوابیدم و تهیونگ بدون خداحافظی رفته بود...
از زبان تهیونگ:
حسابی دلتنگش بودم بلاخره یکم آروم شدم من هیچوقت همچین آرامشی رو از دست نمیدم... هنوز هوا روشن نشده بود که من حرکت کردم به سمت عمارت خارج شهر و وقتی رسیدم دیگه ساعت ۸ صبح بود دیدم جونگکوک و ایل سوک دارن میرن بیرون داشتن میرفتن سر قرار با جانگ شین که یه بار دیگه بهش تحویل بدن
شرط۵۰
۲۶.۷k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.