𝒑𝒂𝒓𝒕41
𝒑𝒂𝒓𝒕41
ته: ا/ت
((تهیونگ))
جواب نمیداد کاملا تو یه دنیای دیگه بود فقط به پنجره ماشین خیره شده بود و با ناخوناش به جون دستاش افتاده بود ....
رسیدیم ....
ته: تو که کلید نداری
+میگم قفل ساز بیاد
ته: نمیای بگی یهو چت شد ؟! من اشتباهی کردم ؟!
+نه نه .. فقط یکم حالم خوب نیست ... (انگار تازه متوجه نگرانیم شد) خانما تو ماه یه وقتایی اینجوری میشن .. بداخلاق و غرغرو .... (خندید)
ته: عا... اخه تو حتی غرم نمیزنی که دلم خوش باشه
+نترس چیزیم نیست
ته: باشه فردا نمیخواد بیای شرکت شینو هست بیخودی که دوتا منشی ندارم تو چند روز استراحت کن تا بهتر شی ... الانم درو برات باز میکنم ولی اگه پلیس اومد بگو دزد نیستم :)
((ا/ت))
و دستاشو رو دیوار گذاشت و یکم مکث کرد ...
خودشو بالا کشید و از دیوار پرید ...
اون خیلی قویه
با این فکر لبخند به لبم اومد ...
درو باز کرد...
ته: بفرماییددد
+اگه دزد میشدی دزد موفقی بودی
هر دو خندیدیم ...
+برو دیگه
ته: در خونه چی ؟!
+کلید اضافی دارم
ته: خوبه باشه ... ام تلفنتم که همراهته ... حالتم که ....
+تههه من خوبم بروووو
یه قدم جلو اومد ....
دستاشو قاب صورتم کرد ...
ته: نگرانتم ...
+لطفا ... باید یکم فکر کنم
ته: راجب شی ؟
+عایششش باز من سیمام اتصالی کرده توام گیر دادی برو دیگه حالت خوب نیست :/
ته: اها اوک اوک سر پا نمون
+(خندیدم) برو ته
ته: هفت روز دیگه میام میبرمت خونه هااا
+تههههههه
ته: رفتم بابا خدافظ (خندید و سوار ماشینش شد)
تنها بهونه ای که به ذهنم رسید همین بود ...
درو بستمو بعد برداشتن کلید از تو گلدون وارد خونه شدم
خونه سرد بود ....
مستقیم سمت اتاقم رفتمو زیر پتو مچاله شدم
ته: ا/ت
((تهیونگ))
جواب نمیداد کاملا تو یه دنیای دیگه بود فقط به پنجره ماشین خیره شده بود و با ناخوناش به جون دستاش افتاده بود ....
رسیدیم ....
ته: تو که کلید نداری
+میگم قفل ساز بیاد
ته: نمیای بگی یهو چت شد ؟! من اشتباهی کردم ؟!
+نه نه .. فقط یکم حالم خوب نیست ... (انگار تازه متوجه نگرانیم شد) خانما تو ماه یه وقتایی اینجوری میشن .. بداخلاق و غرغرو .... (خندید)
ته: عا... اخه تو حتی غرم نمیزنی که دلم خوش باشه
+نترس چیزیم نیست
ته: باشه فردا نمیخواد بیای شرکت شینو هست بیخودی که دوتا منشی ندارم تو چند روز استراحت کن تا بهتر شی ... الانم درو برات باز میکنم ولی اگه پلیس اومد بگو دزد نیستم :)
((ا/ت))
و دستاشو رو دیوار گذاشت و یکم مکث کرد ...
خودشو بالا کشید و از دیوار پرید ...
اون خیلی قویه
با این فکر لبخند به لبم اومد ...
درو باز کرد...
ته: بفرماییددد
+اگه دزد میشدی دزد موفقی بودی
هر دو خندیدیم ...
+برو دیگه
ته: در خونه چی ؟!
+کلید اضافی دارم
ته: خوبه باشه ... ام تلفنتم که همراهته ... حالتم که ....
+تههه من خوبم بروووو
یه قدم جلو اومد ....
دستاشو قاب صورتم کرد ...
ته: نگرانتم ...
+لطفا ... باید یکم فکر کنم
ته: راجب شی ؟
+عایششش باز من سیمام اتصالی کرده توام گیر دادی برو دیگه حالت خوب نیست :/
ته: اها اوک اوک سر پا نمون
+(خندیدم) برو ته
ته: هفت روز دیگه میام میبرمت خونه هااا
+تههههههه
ته: رفتم بابا خدافظ (خندید و سوار ماشینش شد)
تنها بهونه ای که به ذهنم رسید همین بود ...
درو بستمو بعد برداشتن کلید از تو گلدون وارد خونه شدم
خونه سرد بود ....
مستقیم سمت اتاقم رفتمو زیر پتو مچاله شدم
۳.۵k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.