عشق غیر منتظره part ²
انچه گذشت
یونگ هی منو برد پیش بچه ها که همون دختره نفس نفس زنان اومد
part ²
تهیونگ ویو
یونگ هی من رو به اونا و اون ها رو به من معرفی کرد فهمیدم اسمش اته َ
ات ویو
خودشو معرفی کرد و بین این همه صندلی اومد کنار من نشست زنگ خورد ولی من یکم دیر تر از بقیه رفتم بیرون چون وسایلم زیاد بود طول کشید جمعشون کنم از کلاس اومدم بیرون بدو بدو رفتم پیش بچه ها که اون پسره اسمش چی بود اها تهیونگ اونم اونجا بود سلام کردم به همه شون که یونگ هی گفت
یونگ هی: بچه ها یادم رفته بود بهتون بگم داداشم داره میاد این دانشگاه این تهیونگ داداشمه بچه ها تهیونگ تهیونگ بچه ها
و بعد دونه بچه هارو به تهیونگ معرفی کرد و با همه دوست شد
چند هفته بعد
ویو ات
امروز دوباره پاشدم حاضر شدم و رفتم دانشگاه
توی این چند هفته کلا منو تهیونگ با هم دعوا داریم هر چی من میگم اون میگه نه و هر چی اون میگه من میگم نه کلا باهم نمی سازیم یکم دیگه کل کل کردنامون ادامه پیدا کنه احتمال ناقص شدن یکی از ما هست
رسیدم دانشگاه ماشینمو پارک کردم و رفتم داخل
امروز قرار بود یه دانش اموز انتقالی بیاد رفتم تو کلاس نشستم سر جام
استاد مین اومد و بعد سلام و احوال پرسی دانش اموز جدید رو صدا کرد اون پسره اومد تو و خودشو معرفی کرد اسمش بکهیون بود
رفت و یه جا رو انتخاب کرد و نشست
چند روز بعد
ات ویو
از وقتی بکهیون اومده کلا رفتار تهیونگ عوض شده معلوم نیست چش شده
هر وقت من با بکهیون یه جا هستم تهیونگ یه جوری نگاش میکنه انگار میخواد بکشه پسره رو هر وقت من دارم با بکهیون حرف میزنم یا با نگاهش بکهیون رو قورت میده یا به بهونه های مختلف منو میاره کنار معلوم نیست چی خورده تو سرش
دانشگاه تموم شد رفتم از بچه ها که میونگ گفت برای شب بریم بیرون همه قبول کردیم
بعد از خداحافظی از بچه ها رفتم خونه
همین که رسیدم رفتم تو اتاقم و خودمو رو تخت پهن کردم ساعتم رو زنگ گذاشتم و خوابیدم
وقتی بیدار شدم ساعت ۴ بود میونگ گفته بود ۷ اونجا باشیم پس سریع بلند شدم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم و سریع مو هام رو خشک کردم رفتم یه چند لقمه ای غذا خوردم دوباره رفتم تو اتاقم و یه لباس انتخاب کردم گذاشتم رو تخت و رفتم طرف میز ارایشم شروع کردم به ارایش کردن یه ارایش لایت کردم و ساعت رو نگاه کردم چی ساعت کی شد ۶:۳۰ سریع رفتم پایین که دیدم ایونگ و جیهوپ اماده بودن رفتیم سوار ماشین هامون شدیم و حرکت کرد کردیم
یونگ هی منو برد پیش بچه ها که همون دختره نفس نفس زنان اومد
part ²
تهیونگ ویو
یونگ هی من رو به اونا و اون ها رو به من معرفی کرد فهمیدم اسمش اته َ
ات ویو
خودشو معرفی کرد و بین این همه صندلی اومد کنار من نشست زنگ خورد ولی من یکم دیر تر از بقیه رفتم بیرون چون وسایلم زیاد بود طول کشید جمعشون کنم از کلاس اومدم بیرون بدو بدو رفتم پیش بچه ها که اون پسره اسمش چی بود اها تهیونگ اونم اونجا بود سلام کردم به همه شون که یونگ هی گفت
یونگ هی: بچه ها یادم رفته بود بهتون بگم داداشم داره میاد این دانشگاه این تهیونگ داداشمه بچه ها تهیونگ تهیونگ بچه ها
و بعد دونه بچه هارو به تهیونگ معرفی کرد و با همه دوست شد
چند هفته بعد
ویو ات
امروز دوباره پاشدم حاضر شدم و رفتم دانشگاه
توی این چند هفته کلا منو تهیونگ با هم دعوا داریم هر چی من میگم اون میگه نه و هر چی اون میگه من میگم نه کلا باهم نمی سازیم یکم دیگه کل کل کردنامون ادامه پیدا کنه احتمال ناقص شدن یکی از ما هست
رسیدم دانشگاه ماشینمو پارک کردم و رفتم داخل
امروز قرار بود یه دانش اموز انتقالی بیاد رفتم تو کلاس نشستم سر جام
استاد مین اومد و بعد سلام و احوال پرسی دانش اموز جدید رو صدا کرد اون پسره اومد تو و خودشو معرفی کرد اسمش بکهیون بود
رفت و یه جا رو انتخاب کرد و نشست
چند روز بعد
ات ویو
از وقتی بکهیون اومده کلا رفتار تهیونگ عوض شده معلوم نیست چش شده
هر وقت من با بکهیون یه جا هستم تهیونگ یه جوری نگاش میکنه انگار میخواد بکشه پسره رو هر وقت من دارم با بکهیون حرف میزنم یا با نگاهش بکهیون رو قورت میده یا به بهونه های مختلف منو میاره کنار معلوم نیست چی خورده تو سرش
دانشگاه تموم شد رفتم از بچه ها که میونگ گفت برای شب بریم بیرون همه قبول کردیم
بعد از خداحافظی از بچه ها رفتم خونه
همین که رسیدم رفتم تو اتاقم و خودمو رو تخت پهن کردم ساعتم رو زنگ گذاشتم و خوابیدم
وقتی بیدار شدم ساعت ۴ بود میونگ گفته بود ۷ اونجا باشیم پس سریع بلند شدم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم و سریع مو هام رو خشک کردم رفتم یه چند لقمه ای غذا خوردم دوباره رفتم تو اتاقم و یه لباس انتخاب کردم گذاشتم رو تخت و رفتم طرف میز ارایشم شروع کردم به ارایش کردن یه ارایش لایت کردم و ساعت رو نگاه کردم چی ساعت کی شد ۶:۳۰ سریع رفتم پایین که دیدم ایونگ و جیهوپ اماده بودن رفتیم سوار ماشین هامون شدیم و حرکت کرد کردیم
۶.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.