ادامه پارت 20
ادامه پارت 20
ماهنقرهای
از زبان ا/ت
-خوبی؟
+ا..اهوم..
کنارم نشست...
از خجالت کلا سرم پایین بود. ولی خوب میتونستم نگاهای خیرشو روم حس کنم...
سرمو بلند کردم و بلافاصله گفتم..:
+بهتر نیس زودتر...
ولی تا گرمی لباشو حس کردم بقیه حرفم یادم رفت...
بعد از چند ثانیه ای قبل رفت و دستشو نوازشوار روی گونم گذاشت...
-هیچوقت حتی خوابه همچین روزی هم نمیدیدم...
لبخندی زدم...
+اما من از همون روز اول که دیدمت یه حسی بهم میگفت بالاخره یکروز مال من میشی...
-اوه... بهتره شیرین زبونی رو بزاری کنار... البته اگه نمیخوای مراسمو از دست بدیم...
خارشی به سرم دادم...
+منظورت چیه؟
-نکنه توقع داری باور کنم که نفمیدی؟
+عامممم.. خب... شاید....
اَبرو بالا داد که ضربه ی آرومی به بازوش زدم...(استغفرالله🤲)
+باشه اصن تو بردی.. بیا بریم دیگه...
بلند شدم ولی تو صدم ثانیه مچ دستمو گرفت...
-حالا که بردم نمیخوای بهم جایزشو بدی؟
کلافه به سمتش برگشتم..
+زود بگو داره دیر میشهه..
شیطون نگاهی بهم انداخت که با چشای گشاد شده گفتم:
+دیوونه شدییی...؟الاااننن؟ هرگزززز!
فوری بلند شد و بوسه ی کوتاهی رو لبام گذاشت..
-همین بود.. دیگه بریم..
همین جوری به سمت در میرفت که با صدای بلندی داد زدم..
+هییی تو به من تجاوز کردی.. بدون اینکه بفهمم بوسیدیممم(بله.. بدونید ک دوران چوسان هم تجاوز کردن بوده😂)
خیلی خونسرد جواب داد..
-نکه اصن دلت نمیخواست...
با دو خودمو بهش رسوندم و جلوش قرار گرفتم... با قیض لب زدم..
+تووو واقعااااا.....
سرمو پایین انداختم..
+هووففففففف
های
ببخشید نشد دیروز بزارم..
متاسفانه حالم خوب نبود دیگه نشد گوشی بگیرم..
خب این پارت تقدیم نگاهاتون
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
عا راستی..
شارژرم گم شده و ازون جایی که شارژر هیچ احد و ناسی😂 گوشیمو شارژ نمیکنه بدبخت شدم دیگه ممکنه نباشم فردارو...
(وای خیلی حسه بدیه هر یه درصد ک کم میشه انگار یه تیر به من میخوره😐👌)
ماهنقرهای
از زبان ا/ت
-خوبی؟
+ا..اهوم..
کنارم نشست...
از خجالت کلا سرم پایین بود. ولی خوب میتونستم نگاهای خیرشو روم حس کنم...
سرمو بلند کردم و بلافاصله گفتم..:
+بهتر نیس زودتر...
ولی تا گرمی لباشو حس کردم بقیه حرفم یادم رفت...
بعد از چند ثانیه ای قبل رفت و دستشو نوازشوار روی گونم گذاشت...
-هیچوقت حتی خوابه همچین روزی هم نمیدیدم...
لبخندی زدم...
+اما من از همون روز اول که دیدمت یه حسی بهم میگفت بالاخره یکروز مال من میشی...
-اوه... بهتره شیرین زبونی رو بزاری کنار... البته اگه نمیخوای مراسمو از دست بدیم...
خارشی به سرم دادم...
+منظورت چیه؟
-نکنه توقع داری باور کنم که نفمیدی؟
+عامممم.. خب... شاید....
اَبرو بالا داد که ضربه ی آرومی به بازوش زدم...(استغفرالله🤲)
+باشه اصن تو بردی.. بیا بریم دیگه...
بلند شدم ولی تو صدم ثانیه مچ دستمو گرفت...
-حالا که بردم نمیخوای بهم جایزشو بدی؟
کلافه به سمتش برگشتم..
+زود بگو داره دیر میشهه..
شیطون نگاهی بهم انداخت که با چشای گشاد شده گفتم:
+دیوونه شدییی...؟الاااننن؟ هرگزززز!
فوری بلند شد و بوسه ی کوتاهی رو لبام گذاشت..
-همین بود.. دیگه بریم..
همین جوری به سمت در میرفت که با صدای بلندی داد زدم..
+هییی تو به من تجاوز کردی.. بدون اینکه بفهمم بوسیدیممم(بله.. بدونید ک دوران چوسان هم تجاوز کردن بوده😂)
خیلی خونسرد جواب داد..
-نکه اصن دلت نمیخواست...
با دو خودمو بهش رسوندم و جلوش قرار گرفتم... با قیض لب زدم..
+تووو واقعااااا.....
سرمو پایین انداختم..
+هووففففففف
های
ببخشید نشد دیروز بزارم..
متاسفانه حالم خوب نبود دیگه نشد گوشی بگیرم..
خب این پارت تقدیم نگاهاتون
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
عا راستی..
شارژرم گم شده و ازون جایی که شارژر هیچ احد و ناسی😂 گوشیمو شارژ نمیکنه بدبخت شدم دیگه ممکنه نباشم فردارو...
(وای خیلی حسه بدیه هر یه درصد ک کم میشه انگار یه تیر به من میخوره😐👌)
۹.۴k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.