𝐏¹¹
𝐏¹¹
𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐍𝐚𝐦𝐞:𝟕 𝐛𝐫𝐚𝐧𝐜𝐡𝐞𝐬 𝐫𝐞𝐝 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐟𝐚𝐝𝐞𝐝
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐬𝐨𝐨𝐡𝐲𝐮𝐧 𝐚𝐧𝐝 𝐣𝐢𝐰𝐨𝐧
𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 : 𝐏𝐚𝐫𝐤 𝐉𝐢𝐲𝐨𝐨𝐧
با یک نگاه می شود فهمید او برای من است و من برای او
پلک هایم را با آرامش از هم فاصله دادم
به یاددارم بعد ازمدت هابا نشاط خاصی ازخواب برخواستم
شب آنروزبا جونگکی قرارملاقات داشتم بااینکه سوهیون گفت حتی به مادرش هم نگویم امامن بایداین مسئله رابایکی درمیان میگذاشتم
قرار بر این شده بود که برویم تا مطمئن شوم هیچ راه درمانی وجود ندارد !
صبح که بیدار شدم او کنارم نبود ...
هرچندبرایمچنداناهمیتی نداشت اما سراغش را گرفتم.
پس از شستشوی صورتم از اتاق خارج شدم و چندبار نامش را صدا زدم ...
بالاخره او را در آشپزخانه در حال آشپزی یافتم !
جیوون :《سوهیونا داری چیکار میکنی!؟》
هنوز آن لبخند دردناکی که بر لب داشت را به یاد دارم و صدایی که دم از عشق میزد !
سوهیون:《دارم آشپزی میکنم...》
در دل به سخره اش گرفتم ...
گمان کردم گویا به سرش زده است...
اما هر آنچه در مغز میپروراندم را به زبان نیاوردم ...
جیوون :《چرا سوهیونا؟ 》
سوهیون:《میخواماز این به بعد از زندگیم لذت ببرم》
پس از مکث کوتاهی اضافه کرد:
"کنار تو"
آنروز ها که در خیال تنفرش بودم حالم از این ابراز علاقه های بدون چهار چوبش بهم میخورد اما حال متوجه شدم بیش از او از کردار و افکار بی ملاحظانه خودم نفرت داشتم!
به رویش لبخندی زدم و کنارش نشستم تا باهم غذایی که او با بیم و امید طبخ کرده بود را سرو کنیم...
#seven_branches_red_rose_faded
#Park_Jiyoon
𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐍𝐚𝐦𝐞:𝟕 𝐛𝐫𝐚𝐧𝐜𝐡𝐞𝐬 𝐫𝐞𝐝 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐟𝐚𝐝𝐞𝐝
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐬𝐨𝐨𝐡𝐲𝐮𝐧 𝐚𝐧𝐝 𝐣𝐢𝐰𝐨𝐧
𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 : 𝐏𝐚𝐫𝐤 𝐉𝐢𝐲𝐨𝐨𝐧
با یک نگاه می شود فهمید او برای من است و من برای او
پلک هایم را با آرامش از هم فاصله دادم
به یاددارم بعد ازمدت هابا نشاط خاصی ازخواب برخواستم
شب آنروزبا جونگکی قرارملاقات داشتم بااینکه سوهیون گفت حتی به مادرش هم نگویم امامن بایداین مسئله رابایکی درمیان میگذاشتم
قرار بر این شده بود که برویم تا مطمئن شوم هیچ راه درمانی وجود ندارد !
صبح که بیدار شدم او کنارم نبود ...
هرچندبرایمچنداناهمیتی نداشت اما سراغش را گرفتم.
پس از شستشوی صورتم از اتاق خارج شدم و چندبار نامش را صدا زدم ...
بالاخره او را در آشپزخانه در حال آشپزی یافتم !
جیوون :《سوهیونا داری چیکار میکنی!؟》
هنوز آن لبخند دردناکی که بر لب داشت را به یاد دارم و صدایی که دم از عشق میزد !
سوهیون:《دارم آشپزی میکنم...》
در دل به سخره اش گرفتم ...
گمان کردم گویا به سرش زده است...
اما هر آنچه در مغز میپروراندم را به زبان نیاوردم ...
جیوون :《چرا سوهیونا؟ 》
سوهیون:《میخواماز این به بعد از زندگیم لذت ببرم》
پس از مکث کوتاهی اضافه کرد:
"کنار تو"
آنروز ها که در خیال تنفرش بودم حالم از این ابراز علاقه های بدون چهار چوبش بهم میخورد اما حال متوجه شدم بیش از او از کردار و افکار بی ملاحظانه خودم نفرت داشتم!
به رویش لبخندی زدم و کنارش نشستم تا باهم غذایی که او با بیم و امید طبخ کرده بود را سرو کنیم...
#seven_branches_red_rose_faded
#Park_Jiyoon
۲.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.