عشقی در سئول
عشقی در سئول
#part41
جونگکوک:ا/ت پاشو...
دستشو گرفتم و پا شدم... ی قدم برداشتم و... س... سرم... سرم خیییلی درد میکنه...و گیج میره... هی... هیچ جایی رو نمیبینم...
دستمو گذاشتم رو پیشونیم و محکم فشار دادم.
شوگا:ا/ت بیا دیگه چرا ن... ا/ت؟
شوگا:( اومد سمتم و گفت) ا/ت خوبی؟؟
ا/ت:(میخواستم تا اخر کنسرت بمونممم!!)اره اره خوبم... بریم...
شوگا:🤨... اوکی!
اومدم ی قدم دیگه بردارم ک چشام سیاهی رفت و فقط ی دردی سمت چونه م حس کردم...
از زبان جیمین~
خب اومدیم شروع کنیم به خوندن که یهو...
جیمین: آآآآآآخ کمرم چی بو... ا/تتتتت؟؟!!یکی دکترو خبر کنههه...
گرفتمش تو بغلم و زدم به صورتش...
جیمین:ا/ت... ا/ت... ا/ت بیدار شوو!
بطری آب رو کنارم دیدم و بازش کردم و یکم اب ریختم رو صورتش.مثل دیشب بیدار میشد...
وای خدای من حتی یه تکونم نخورد!!!! این خطرناک بووود!!!
جیمین:ا/ت چرا بیدار نمیشیییی؟؟؟؟(زدم به صورتش) دکتر چی شد پسسسسس؟؟؟؟
از زبان جونگکوک~
اومدم شروع کنم به خوندن که یهو...
جیمین:آآآآآخ کمرم چی بو... ا/تتتتت؟؟؟ یکی دکترو خبر کنههه...
من سرجام خشکم زد... انگار دست و پام برای خودم نبود... فقط وایساده بودم و نگاه میکردم... نمیدونستم باید چیکار کنم... کااملا هول شده بودم..
جیمین:ا/ت چرا بیدار نمیشیییی؟؟؟؟ دکتر چی شد پسسسسس؟؟؟؟
با صدای جیمین ب خودم اومدم... دویدم پشت صحنه ی کنسرت...
جونگکوک:دکترر؟؟ دکتر؟؟؟ (با گریه) دکترررررر؟؟؟؟؟؟
دکتر:بلهه چه خبره؟
جونگکوک:ا/ت... ا/تتتتتتتت (باگریه)
دکتر:ا/ت چی؟؟؟...
جونگکوک:حالش بد شده دکتر بدووو!!
دکتر:اوه.. بریم!
با وسایلش تند تند اومدیم سمت ا/ت
حالم داشت بد میشد... ا/ت چشاشو باز نمیکرد...دیگه چشماشو نمیدیدم؟:)
نه اون خوب میشد!! مطمئنم ا/ت از این حرفا قوی تر بود!!
فوری بردنش بخش اورژانس پشت صحنه اجرا
نمیتونستم بهش نگاه کنم... نمیتونستم برم تو اتاقی که ا/ت توش بود... چون نمیتونستم حال بدیشو ببینم. برام عذاب آور بود:))
دکتر معاینه ش میکرد که من صداشونو میشنیدم
دکتر:الان یهو حالش بد شد یا قبلا هم حالش بد میشده؟
تهیونگ:دیروز سردرد داشت و همینطوری حالش بد شد امروزم تو هواپیما حالش بد شد و بالا اورد
دکتر:بهش شوک عصبی وارد شده... این چند روز فشار زیادی روش بوده؟ تمرین زیاد کرده؟
جیهوپ:نه اصلا... فقط دیروز سر تمرین بوده... اما ی هفته ای بود که عصبی و ناراحت بود
دکتر:بخاطر همونه... چیز مهمی نیست فقط باید استراحت کنه و نمیتونه این تور کنسرت رو بمونه باید برگرده خونه...
ب...بخاطر فشار عصبی؟...ا/ت...ا/ت من چیکار کردم؟ :))
بالای 20
#part41
جونگکوک:ا/ت پاشو...
دستشو گرفتم و پا شدم... ی قدم برداشتم و... س... سرم... سرم خیییلی درد میکنه...و گیج میره... هی... هیچ جایی رو نمیبینم...
دستمو گذاشتم رو پیشونیم و محکم فشار دادم.
شوگا:ا/ت بیا دیگه چرا ن... ا/ت؟
شوگا:( اومد سمتم و گفت) ا/ت خوبی؟؟
ا/ت:(میخواستم تا اخر کنسرت بمونممم!!)اره اره خوبم... بریم...
شوگا:🤨... اوکی!
اومدم ی قدم دیگه بردارم ک چشام سیاهی رفت و فقط ی دردی سمت چونه م حس کردم...
از زبان جیمین~
خب اومدیم شروع کنیم به خوندن که یهو...
جیمین: آآآآآآخ کمرم چی بو... ا/تتتتت؟؟!!یکی دکترو خبر کنههه...
گرفتمش تو بغلم و زدم به صورتش...
جیمین:ا/ت... ا/ت... ا/ت بیدار شوو!
بطری آب رو کنارم دیدم و بازش کردم و یکم اب ریختم رو صورتش.مثل دیشب بیدار میشد...
وای خدای من حتی یه تکونم نخورد!!!! این خطرناک بووود!!!
جیمین:ا/ت چرا بیدار نمیشیییی؟؟؟؟(زدم به صورتش) دکتر چی شد پسسسسس؟؟؟؟
از زبان جونگکوک~
اومدم شروع کنم به خوندن که یهو...
جیمین:آآآآآخ کمرم چی بو... ا/تتتتت؟؟؟ یکی دکترو خبر کنههه...
من سرجام خشکم زد... انگار دست و پام برای خودم نبود... فقط وایساده بودم و نگاه میکردم... نمیدونستم باید چیکار کنم... کااملا هول شده بودم..
جیمین:ا/ت چرا بیدار نمیشیییی؟؟؟؟ دکتر چی شد پسسسسس؟؟؟؟
با صدای جیمین ب خودم اومدم... دویدم پشت صحنه ی کنسرت...
جونگکوک:دکترر؟؟ دکتر؟؟؟ (با گریه) دکترررررر؟؟؟؟؟؟
دکتر:بلهه چه خبره؟
جونگکوک:ا/ت... ا/تتتتتتتت (باگریه)
دکتر:ا/ت چی؟؟؟...
جونگکوک:حالش بد شده دکتر بدووو!!
دکتر:اوه.. بریم!
با وسایلش تند تند اومدیم سمت ا/ت
حالم داشت بد میشد... ا/ت چشاشو باز نمیکرد...دیگه چشماشو نمیدیدم؟:)
نه اون خوب میشد!! مطمئنم ا/ت از این حرفا قوی تر بود!!
فوری بردنش بخش اورژانس پشت صحنه اجرا
نمیتونستم بهش نگاه کنم... نمیتونستم برم تو اتاقی که ا/ت توش بود... چون نمیتونستم حال بدیشو ببینم. برام عذاب آور بود:))
دکتر معاینه ش میکرد که من صداشونو میشنیدم
دکتر:الان یهو حالش بد شد یا قبلا هم حالش بد میشده؟
تهیونگ:دیروز سردرد داشت و همینطوری حالش بد شد امروزم تو هواپیما حالش بد شد و بالا اورد
دکتر:بهش شوک عصبی وارد شده... این چند روز فشار زیادی روش بوده؟ تمرین زیاد کرده؟
جیهوپ:نه اصلا... فقط دیروز سر تمرین بوده... اما ی هفته ای بود که عصبی و ناراحت بود
دکتر:بخاطر همونه... چیز مهمی نیست فقط باید استراحت کنه و نمیتونه این تور کنسرت رو بمونه باید برگرده خونه...
ب...بخاطر فشار عصبی؟...ا/ت...ا/ت من چیکار کردم؟ :))
بالای 20
۷.۶k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.