پارت ۶
پارت ۶
ات از اتاق بیرون اومد که جیمین بهش گفت
جیمین: ات بابت اون شکنجه چند روز پیش ببخشید
ات: اشکال نداره
جیمین: اوکی حالا بیا بریم پایین
ات: اوکی
رفتن پایین شامشون رو خوردن
جیمین: ات
ات: بله
جیمین: اون کتابی که گرفته بودی رو خوندی؟!
ات: ارع
جیمین: بازم کتاب میخوای
ات: اگه بدی ارع
جیمین: چرا ندم میدم
ات: باشه بعدا موقع خواب برمیدارم
جیمین: موقع خواب چرا؟! تو باید پیش من بخوابی ها
ات: میدونم تو بخواب من کتاب میخونم
جیمین: باش هرطور راحتی
ات: باش
(از زبان ات)
چند روزیه که رفتار جیمین باهام عوض شده همش میگه اگه چیزی خواستی از تو اتاقم بردار کنارم بخواب حتی بابت اون شکنجه عذر خواهی کرد نکنه عاشقمه؟!
نه ات این چه حرفیه اون عاشقم نیست
(پرش زمانی موقع خواب)
ات: جیمین
جیمین: بله
ات: میخوام کتاب بردارم
جیمین: برو بردار
ات: باشه
ات رفت برداشت و اومد رو تخت دراز کشید همینطور که داشت کتاب میخوند جیمین خوابید و ات رو بغل کرد
(از زبان ات)
چرا رفتار جیمین اینطوری شد؟!
قبلنا اصلن با من خوب نبود ولی الان منو بغل میکنه
ات که همینطور داشت کتاب میخوند خوابش برد
(پرش زمانی به صبح)
ات و جیمین هرد بیدار شدن و دیدن همو بغل کردن خجالت کشیدن
جیمین: ات
ات: بله
جیمین: من دوست دارم
ات: چ....چی
جیمین: باز هزار بار میگم یه حرف رو دوبار تکرار نمیکنم
ات: اوممم خب منم دوست دارم
بعد جیمین لب ات رو میبوسه (عررر ات بیشور منم میخواممم)
پارت ۷ رو فردا میزارم:)
این فیک قراره به جاهای باریکی کشیده بشه:)
پس آماده باشین:)
ات از اتاق بیرون اومد که جیمین بهش گفت
جیمین: ات بابت اون شکنجه چند روز پیش ببخشید
ات: اشکال نداره
جیمین: اوکی حالا بیا بریم پایین
ات: اوکی
رفتن پایین شامشون رو خوردن
جیمین: ات
ات: بله
جیمین: اون کتابی که گرفته بودی رو خوندی؟!
ات: ارع
جیمین: بازم کتاب میخوای
ات: اگه بدی ارع
جیمین: چرا ندم میدم
ات: باشه بعدا موقع خواب برمیدارم
جیمین: موقع خواب چرا؟! تو باید پیش من بخوابی ها
ات: میدونم تو بخواب من کتاب میخونم
جیمین: باش هرطور راحتی
ات: باش
(از زبان ات)
چند روزیه که رفتار جیمین باهام عوض شده همش میگه اگه چیزی خواستی از تو اتاقم بردار کنارم بخواب حتی بابت اون شکنجه عذر خواهی کرد نکنه عاشقمه؟!
نه ات این چه حرفیه اون عاشقم نیست
(پرش زمانی موقع خواب)
ات: جیمین
جیمین: بله
ات: میخوام کتاب بردارم
جیمین: برو بردار
ات: باشه
ات رفت برداشت و اومد رو تخت دراز کشید همینطور که داشت کتاب میخوند جیمین خوابید و ات رو بغل کرد
(از زبان ات)
چرا رفتار جیمین اینطوری شد؟!
قبلنا اصلن با من خوب نبود ولی الان منو بغل میکنه
ات که همینطور داشت کتاب میخوند خوابش برد
(پرش زمانی به صبح)
ات و جیمین هرد بیدار شدن و دیدن همو بغل کردن خجالت کشیدن
جیمین: ات
ات: بله
جیمین: من دوست دارم
ات: چ....چی
جیمین: باز هزار بار میگم یه حرف رو دوبار تکرار نمیکنم
ات: اوممم خب منم دوست دارم
بعد جیمین لب ات رو میبوسه (عررر ات بیشور منم میخواممم)
پارت ۷ رو فردا میزارم:)
این فیک قراره به جاهای باریکی کشیده بشه:)
پس آماده باشین:)
۸.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.