پارت ۵ جون اون سرباز دختر به من چه
ات ویو
وقتی سرشو گذاشت رو س..ینم یکم خجالت کشیدم
ات:جیمین ببخشید میشه سرتو از رو سینم برداری دارم له میشم
جیمین:اخ ببخشید
ات:عیب نداره خوبی ؟
جیمین:بغلت کردم بهتر شدم
ات:ببخشید من باید برم
جیمین :باشه مرسی که حالمو خوب کردی
ات:ببین جیمین اگر منو لایق ببیینی هرموقع احتیاج داشتی باهام در دو دل کن
جیمین:مرس ات
ات ویو
از اتاقش اومدم بیرون عاییشش صدای قلبم انقدر زیاده فکر کنم همه شنیدن داشتم میرفتم که سوهو رو دیدم داشتم میافتادم که منو گرفت همون لحضه جیمین اومد
جیمین ویو
اومدم که برم گوشی ات رو بدم دیدم که بغلش کرده خون جلوی چشمام رو گرفت برگشتم توی اتاق اه اصلا به من چه
ات ویو
ات:مرسی
سوهو :خواهش میکنم
شب :
ات ویو اومدم با گوشیم یه زنگ بزنم به دوستم هرجا گشتم نبود یادم افتاد توی اتاق جیمین جاش گذاشته بودم برای اینکه به این بهونه میتونم ببینمش خیلی خوشحال بودم به سمت درش رفتم و در زدم
جیمین :بیا تو
ات:سلام جیمینی
جیمین :جیمینی ؟فکر نکنم منو تو صنمی باهم داشته باشیم (سرد)
ات:شوخیت گرفته (خنده)
جیمین :من با تو شوخی دارم بیا اینم گوشیت دفعه اخرت باشه منو به اسم کوچیک صدا میزنی
ات:وا جیمین
جیمین ویو
اروم اروم رفتم سمتش از جفت کمرش گرفتم گذاشتم رو میز کارم و تا جایی که بود بهش نزدیک شدم
جیمین:ببین دفعه اخرت باشه با پسرا حرف میزنیا(خمار)
ات:جیمین چی میگی (تعحب و ذوق نا معلوم)
جیمین:عاحح نمیدونم ولی الان یه چیز رو میدونم دوست دخترم میشی ؟
ات:جیمین تو اصلا منو دوست نداری
جیمین :کی همچین زری زده حالا هرکی قبول میکنی یا نه
ات:اممم ...اره قبول میکنم (خجالت)
جیمین ات رو بلند کرد رو هوا چرخوند
ات:دیوونه شدی
جیمین:۵ ساله که دیوونه شدم از وقتی دیدمت
ات:منظورت چیه
جیمین :هیچی ول کن حالا که دوست دختر شدی اجازه میدی ببینم طمع لبات چه مزه ایع
ات ویو
...
#سناریو#بی تی اس #جیمین
وقتی سرشو گذاشت رو س..ینم یکم خجالت کشیدم
ات:جیمین ببخشید میشه سرتو از رو سینم برداری دارم له میشم
جیمین:اخ ببخشید
ات:عیب نداره خوبی ؟
جیمین:بغلت کردم بهتر شدم
ات:ببخشید من باید برم
جیمین :باشه مرسی که حالمو خوب کردی
ات:ببین جیمین اگر منو لایق ببیینی هرموقع احتیاج داشتی باهام در دو دل کن
جیمین:مرس ات
ات ویو
از اتاقش اومدم بیرون عاییشش صدای قلبم انقدر زیاده فکر کنم همه شنیدن داشتم میرفتم که سوهو رو دیدم داشتم میافتادم که منو گرفت همون لحضه جیمین اومد
جیمین ویو
اومدم که برم گوشی ات رو بدم دیدم که بغلش کرده خون جلوی چشمام رو گرفت برگشتم توی اتاق اه اصلا به من چه
ات ویو
ات:مرسی
سوهو :خواهش میکنم
شب :
ات ویو اومدم با گوشیم یه زنگ بزنم به دوستم هرجا گشتم نبود یادم افتاد توی اتاق جیمین جاش گذاشته بودم برای اینکه به این بهونه میتونم ببینمش خیلی خوشحال بودم به سمت درش رفتم و در زدم
جیمین :بیا تو
ات:سلام جیمینی
جیمین :جیمینی ؟فکر نکنم منو تو صنمی باهم داشته باشیم (سرد)
ات:شوخیت گرفته (خنده)
جیمین :من با تو شوخی دارم بیا اینم گوشیت دفعه اخرت باشه منو به اسم کوچیک صدا میزنی
ات:وا جیمین
جیمین ویو
اروم اروم رفتم سمتش از جفت کمرش گرفتم گذاشتم رو میز کارم و تا جایی که بود بهش نزدیک شدم
جیمین:ببین دفعه اخرت باشه با پسرا حرف میزنیا(خمار)
ات:جیمین چی میگی (تعحب و ذوق نا معلوم)
جیمین:عاحح نمیدونم ولی الان یه چیز رو میدونم دوست دخترم میشی ؟
ات:جیمین تو اصلا منو دوست نداری
جیمین :کی همچین زری زده حالا هرکی قبول میکنی یا نه
ات:اممم ...اره قبول میکنم (خجالت)
جیمین ات رو بلند کرد رو هوا چرخوند
ات:دیوونه شدی
جیمین:۵ ساله که دیوونه شدم از وقتی دیدمت
ات:منظورت چیه
جیمین :هیچی ول کن حالا که دوست دختر شدی اجازه میدی ببینم طمع لبات چه مزه ایع
ات ویو
...
#سناریو#بی تی اس #جیمین
۱۲.۷k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.