* چند پارتی از جیمین * 🌚
* چند پارتی درخواستی *
تا بتونم لحظات خوش را حفظ کنم.
نگران نباش فقط در کنارم بمان ، بله.
نمیدانم چه آینده ای در انتظارم هست.
خوب به نظر میرسد اما من کمی نگرانم.
فراموش نکن و همیشه تکرار کن.
میدونم که واضح و آشکاره.
برای اینکه سطجی و ساده نباشه.
اجازه بده تا درستشو بهت بگم...
...
این هزارمین باریه که دارم این آهنگ رو گوش میکنم و سعی میکنم جلوی گریه کردنم رو بگیرم.
امروز... امروز، بهترین روز زندگیم بود اما...
با صدای جی یو به خودم اومدم. درسته بیش از اندازه ای که اجازه داشتم تو اتاق موندم.
جی یو: هرزه! پاشو بیا ظرفارو بشور.
ا/ت: اومدم..
...
جی یو: امروز کجا بودی؟ ( با لحنی سرد )
ا/ت: بله؟...با دوستم بیرون رفته بودم.
جی یو: با کدمشون؟
ا/ت: یه دوست قدیمی...
جی یو: عوضی! کری؟ گفتم با کی؟
ا/ت: با...با جیمین.
جی یو سمت ا/ت حمله ور میشه و دستای گرم و مهربونش رو میکشه.
ا/ت: ببخشید..هق..هق ( گریه )
جی یو: حالا انقدر پرو شدی که با مردا میری بیرون؟؟ ( داد ) اونم با جیمین؟؟
ا/ت: ببخشید...( گریه )
جی یو: تو آدم بشو نیستی نه؟
شلاقی که مدت ها از کمد درنیومده بود رو دستش گرفت و شروع کرد به زدن بدن سفید ا/ت.
برای ا/ت مهم نبود که اون کتکش میزد یا در حد مرگ ازش کار میکشید..
وقتی به این فکر میکرد که جیمین از هیچ کدوم از این اتفاقا خبر نداره و هنوز ا/ت رو یه دختر خوشحال تو یه خانواده ی پولدار تصور میکنه، دیگه هیچ کدوم از اون ضربات رو حس نمیکرد و براش اهمیتی نداشت.
برای ا/ت فقط خوشحالی جیمین مهم بود.
ولی ا/ت به نظرت امروز باعث نشدی، قلب همون پسر خورد بشه؟؟
...
لایک
💋🥹
تا بتونم لحظات خوش را حفظ کنم.
نگران نباش فقط در کنارم بمان ، بله.
نمیدانم چه آینده ای در انتظارم هست.
خوب به نظر میرسد اما من کمی نگرانم.
فراموش نکن و همیشه تکرار کن.
میدونم که واضح و آشکاره.
برای اینکه سطجی و ساده نباشه.
اجازه بده تا درستشو بهت بگم...
...
این هزارمین باریه که دارم این آهنگ رو گوش میکنم و سعی میکنم جلوی گریه کردنم رو بگیرم.
امروز... امروز، بهترین روز زندگیم بود اما...
با صدای جی یو به خودم اومدم. درسته بیش از اندازه ای که اجازه داشتم تو اتاق موندم.
جی یو: هرزه! پاشو بیا ظرفارو بشور.
ا/ت: اومدم..
...
جی یو: امروز کجا بودی؟ ( با لحنی سرد )
ا/ت: بله؟...با دوستم بیرون رفته بودم.
جی یو: با کدمشون؟
ا/ت: یه دوست قدیمی...
جی یو: عوضی! کری؟ گفتم با کی؟
ا/ت: با...با جیمین.
جی یو سمت ا/ت حمله ور میشه و دستای گرم و مهربونش رو میکشه.
ا/ت: ببخشید..هق..هق ( گریه )
جی یو: حالا انقدر پرو شدی که با مردا میری بیرون؟؟ ( داد ) اونم با جیمین؟؟
ا/ت: ببخشید...( گریه )
جی یو: تو آدم بشو نیستی نه؟
شلاقی که مدت ها از کمد درنیومده بود رو دستش گرفت و شروع کرد به زدن بدن سفید ا/ت.
برای ا/ت مهم نبود که اون کتکش میزد یا در حد مرگ ازش کار میکشید..
وقتی به این فکر میکرد که جیمین از هیچ کدوم از این اتفاقا خبر نداره و هنوز ا/ت رو یه دختر خوشحال تو یه خانواده ی پولدار تصور میکنه، دیگه هیچ کدوم از اون ضربات رو حس نمیکرد و براش اهمیتی نداشت.
برای ا/ت فقط خوشحالی جیمین مهم بود.
ولی ا/ت به نظرت امروز باعث نشدی، قلب همون پسر خورد بشه؟؟
...
لایک
💋🥹
۴۵.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.