تو کی هستی
تو کی هستی
پارت سوم
منو انداخت رو تخت و شروع به بو.سیدنم کرد بعد مدتی ولم کرد خواستم باهاش دعوا کنم که از اتاق رفت بیرون و در و بست و قفل کرد ما دوتا اتاق جدا داشتیم اما اون اومد تو اتاقم و بزور منو بو.سید و در اتاقمو قفل کرد خیلی ناراحت بودم فقط دلم میخواست برگردم به بار و راحت بشینم مثل قبلنا چون طبقه اول بودیم میتونستم از پنجره راحت فرار کنم یه لباس راحت پوشیدم و از پنجره سعی داشتم فرار کنم که دیدم با اینکه طبقه اولیم ارتفاع زیاده پس به دوستم پیام دادم که کمکم کنه و بیاد اینجا اومد با کمکش بیرون رفتم اما تا رفتم بیرون شنیدم یونگ داشت میومد تو اتاق
یونگ:من دارم میام تو
¥از زبون یونگ¥
بهش گفتم دارم میرم داخل وقتی کلید انداختم و رفتن داخل دیدم میونگ نیستش خیلی ترسیدم کلی به خودم فحش دادم که چرا در رو روش قفل کنم کجا رفته یعنی اتفاقی واسش افتاده؟همه جای اتاق رو چک کردم نبود حالا چکار کنم،میرم بیرون دنبالش میگردم اما امکان نداره بیرون رفته من کلید هارو بهش ندادم و ارتفاع ساختمون زیاده ،حالا هرچی
از زبون ا,ت
وقتی گفت میرم بیرون دنبالش میگردم فقط داشتم میمردم اومدم فرار کنم که یادم افتاد خوردم زمین دوستم با کمک دوستم بزور تونستم راه برم فقط فرار کردیم که نبینتم لباس های زیادی هم ندارم فقط یه هودی شلوار پام بود اما دیگه نتونستم دووم بیارم بعد سه روز اومدم سیگار بکشم که این عوضی نذاشت به دوستم گفتم رفتیم خونه دوستم بهم سیگارمو داد کشیدم چون خیلی خسته بودم رفتم تو رخت خواب اما رفتم تو فکر که چرا آدمی که نه سیگار میکشه نه مشروب میخوره تو بار باشه درباره اون بار تحقیق کردم و فهمیدم اون بار پاتوق خلاف کارا هست بیشتر تحقیق کردم داشتم ادامه میدادم به تحقیق کردنم که خوابم برد
™چند ساعت بعد™
صبح از خواب پاشدم صبحونه خوردیم فیلم دیدیم خیلی فیلم جالبی بود راجب دو نفر عاشق هم بودن اما مامان پسره خیلی پولدار بود و دختره رو نمیپسندید و پسره مامانشو تهدید و به خودکشی و کرد و بعد از اتفاقات فراوون دختره و پسره خودکشی کردن و تو زندگی بعدی همون دیدن
$یک ساعت بعد$
پاشدیم ناهار درست کردیم و کلی گندکاری کردیم بعدش بلاخره ناهار آماده شد نشستیم خوردیم داشتیم آماده میشدیم که یذره بخوابیم دوباره که زنگ خونه رو زدن وقتی درو باز کردم یه چیزی دیدم که خیلی شوکم کرد...
پارت سوم
منو انداخت رو تخت و شروع به بو.سیدنم کرد بعد مدتی ولم کرد خواستم باهاش دعوا کنم که از اتاق رفت بیرون و در و بست و قفل کرد ما دوتا اتاق جدا داشتیم اما اون اومد تو اتاقم و بزور منو بو.سید و در اتاقمو قفل کرد خیلی ناراحت بودم فقط دلم میخواست برگردم به بار و راحت بشینم مثل قبلنا چون طبقه اول بودیم میتونستم از پنجره راحت فرار کنم یه لباس راحت پوشیدم و از پنجره سعی داشتم فرار کنم که دیدم با اینکه طبقه اولیم ارتفاع زیاده پس به دوستم پیام دادم که کمکم کنه و بیاد اینجا اومد با کمکش بیرون رفتم اما تا رفتم بیرون شنیدم یونگ داشت میومد تو اتاق
یونگ:من دارم میام تو
¥از زبون یونگ¥
بهش گفتم دارم میرم داخل وقتی کلید انداختم و رفتن داخل دیدم میونگ نیستش خیلی ترسیدم کلی به خودم فحش دادم که چرا در رو روش قفل کنم کجا رفته یعنی اتفاقی واسش افتاده؟همه جای اتاق رو چک کردم نبود حالا چکار کنم،میرم بیرون دنبالش میگردم اما امکان نداره بیرون رفته من کلید هارو بهش ندادم و ارتفاع ساختمون زیاده ،حالا هرچی
از زبون ا,ت
وقتی گفت میرم بیرون دنبالش میگردم فقط داشتم میمردم اومدم فرار کنم که یادم افتاد خوردم زمین دوستم با کمک دوستم بزور تونستم راه برم فقط فرار کردیم که نبینتم لباس های زیادی هم ندارم فقط یه هودی شلوار پام بود اما دیگه نتونستم دووم بیارم بعد سه روز اومدم سیگار بکشم که این عوضی نذاشت به دوستم گفتم رفتیم خونه دوستم بهم سیگارمو داد کشیدم چون خیلی خسته بودم رفتم تو رخت خواب اما رفتم تو فکر که چرا آدمی که نه سیگار میکشه نه مشروب میخوره تو بار باشه درباره اون بار تحقیق کردم و فهمیدم اون بار پاتوق خلاف کارا هست بیشتر تحقیق کردم داشتم ادامه میدادم به تحقیق کردنم که خوابم برد
™چند ساعت بعد™
صبح از خواب پاشدم صبحونه خوردیم فیلم دیدیم خیلی فیلم جالبی بود راجب دو نفر عاشق هم بودن اما مامان پسره خیلی پولدار بود و دختره رو نمیپسندید و پسره مامانشو تهدید و به خودکشی و کرد و بعد از اتفاقات فراوون دختره و پسره خودکشی کردن و تو زندگی بعدی همون دیدن
$یک ساعت بعد$
پاشدیم ناهار درست کردیم و کلی گندکاری کردیم بعدش بلاخره ناهار آماده شد نشستیم خوردیم داشتیم آماده میشدیم که یذره بخوابیم دوباره که زنگ خونه رو زدن وقتی درو باز کردم یه چیزی دیدم که خیلی شوکم کرد...
۱.۱k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.