P27
کوک:بخاطر همه کارام
یونجی: کارات قابل بخشش
کوک:میدونم اما عذر خواهی تنها کاریه ک میتونم بکنم پس منو میبخشی
یونجی:نه
کوک:باشه زیاد کشش نمیدم بحث رو عوض میکنم خب میدونی کی پدرتو کشته
یونجی:فعلا نه
یونجی:اما میخوام پیداشون کنم
کوک:میدونی ک تو یه دختری و
یونجی:میدونم
یونجی: خب ازدواج نکردی
کوک:چرا یه هفت هشت باری ازدواج کردم و همشونو با سم مسموم کردم(خنده)
یونجی:(خنده)
کوک:خب اخه کی با این احمق ازدواج میکنه
یونجی:من...یع..یعنی قبلا شاید ازدواج می کردم
کوک:اوهوم
کوک:خب تو چی
یونجی:من چی
کوک:ازدواج دوس پسر
یوجی:ب تو چ(شمرده شمرده)
کوک:اوکی
یونجی:(خمیازه)
کوک:انگار خوابت میار
یونجی:اره انگار
کوک:خب برو بخواب
یونجی :مگه من بچم بهم دستور میدی
کوک:اره خب دوسال ازم کوچیک تری
یونجی:برو باباااا
کوک:خو چیه بچه ای هنوز بزرگ نشدی
یونجی:کوک میام اونجا پارت میکنم
کوک:باشه باشه خب شب بخیر خانم لی
یونجی:شب بخیر آقای جئون
قط کرد
شرط نداریم
یونجی: کارات قابل بخشش
کوک:میدونم اما عذر خواهی تنها کاریه ک میتونم بکنم پس منو میبخشی
یونجی:نه
کوک:باشه زیاد کشش نمیدم بحث رو عوض میکنم خب میدونی کی پدرتو کشته
یونجی:فعلا نه
یونجی:اما میخوام پیداشون کنم
کوک:میدونی ک تو یه دختری و
یونجی:میدونم
یونجی: خب ازدواج نکردی
کوک:چرا یه هفت هشت باری ازدواج کردم و همشونو با سم مسموم کردم(خنده)
یونجی:(خنده)
کوک:خب اخه کی با این احمق ازدواج میکنه
یونجی:من...یع..یعنی قبلا شاید ازدواج می کردم
کوک:اوهوم
کوک:خب تو چی
یونجی:من چی
کوک:ازدواج دوس پسر
یوجی:ب تو چ(شمرده شمرده)
کوک:اوکی
یونجی:(خمیازه)
کوک:انگار خوابت میار
یونجی:اره انگار
کوک:خب برو بخواب
یونجی :مگه من بچم بهم دستور میدی
کوک:اره خب دوسال ازم کوچیک تری
یونجی:برو باباااا
کوک:خو چیه بچه ای هنوز بزرگ نشدی
یونجی:کوک میام اونجا پارت میکنم
کوک:باشه باشه خب شب بخیر خانم لی
یونجی:شب بخیر آقای جئون
قط کرد
شرط نداریم
۳.۸k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.