قانون عشق p55
گفتم : سرپرست مین..به همه خدمتکارا بگو وسایل منو جمع کنن خودشونم هر چی دارن بردارن و صبر کنن تا بیام برای تسویه حساب
با صدای نارحتی گفت: چشم آقا
رفتم تو حیاط و به وکیلم زنگ زدم
بعد از توضیح ماجرا گفتم: خب حالا با این اوضاع میشه یجوری خونه و شرکت و بقیه چیزا رو پس بگیرم
گفت: متاسفم نمیشه ..چون همونطور که گفتی امضا و اثر انگشت خودت توی اون برگس .....و ما هیچ مدرکی نداریم ک نشون بده تو اون شب مست بودی و نمیفهمیدی داری چیکار میکنی
من: پس ینی الان همه چیزمو از دست دادم؟؟
وکیل: اره ولی توی اون حساب مخفیت که پیش من امانته هنوز ماله خودته چون تو اون برگه ذکر نشده بود ....هنوز یه مقدار پس انداز داری
من: که اونم باید بدم حقوق خدمتکارا و کارمندای شرکت ....امروز بعد از ظهر بیا دم شرکت تا بیشتر باهم حرف بزنیم
بعد از خدافظی با وکیلم رفتم شرکت تا کارمندا رو مرخص کنم و به بقیه ی کارا برسم
(میون سو)
باغبون : میون سو اون جعبه ی گل های قرمز رو میدی بهم
من: چشم
جعبه ی سنگینی نبود که کمرم درد بگیره بهش دادم و نگاهی به باغ انداختم ......اولین روز کاریم خدا رو شکر داره خوب پیش میره اینجا هم هواش خونه هن منظره ی قشنگی داره
از اول صبح که اومده بودم صاحب خونه رو هنوز ندیدم چون خونه نبود و به گفته ی باغبون عصر میاد خونه و من باید برم پیشش
وقت ناهار بود زنی که به نظر میومد توی خونه کار میکنه توی سینی برامون ناهار اورد
باغبون اینجا یه کلبه ی کوچیک ته باغ داره سینی رو گرفت و با هم رفتیم اونجا تا ناهار بخوریم
مرد خوب و مهربونی بود از ریش های سفیدش میشه فهمید تقریبن ۵۸ یا ۵۹ سالشه
داشتیم غذا میخوردیم که گفت: خب دخترم تو چند سالته
جواب دادم: ۲۳
باغبون: منم اگه ازدواج کرده بودم الان یه بچه هم سن و ساله تو داشتم
من : مگه ازدواج نکردین؟
باغبون: ن من سال هاست که توی این خونه زندگی میکنم ...پدر صاحب اینجا بهم کار داد و قبل از مرگش هم همه ثروتش رو به تنها پسرش داد که الان اون صاحب این خونس
من: عاها
با صدای نارحتی گفت: چشم آقا
رفتم تو حیاط و به وکیلم زنگ زدم
بعد از توضیح ماجرا گفتم: خب حالا با این اوضاع میشه یجوری خونه و شرکت و بقیه چیزا رو پس بگیرم
گفت: متاسفم نمیشه ..چون همونطور که گفتی امضا و اثر انگشت خودت توی اون برگس .....و ما هیچ مدرکی نداریم ک نشون بده تو اون شب مست بودی و نمیفهمیدی داری چیکار میکنی
من: پس ینی الان همه چیزمو از دست دادم؟؟
وکیل: اره ولی توی اون حساب مخفیت که پیش من امانته هنوز ماله خودته چون تو اون برگه ذکر نشده بود ....هنوز یه مقدار پس انداز داری
من: که اونم باید بدم حقوق خدمتکارا و کارمندای شرکت ....امروز بعد از ظهر بیا دم شرکت تا بیشتر باهم حرف بزنیم
بعد از خدافظی با وکیلم رفتم شرکت تا کارمندا رو مرخص کنم و به بقیه ی کارا برسم
(میون سو)
باغبون : میون سو اون جعبه ی گل های قرمز رو میدی بهم
من: چشم
جعبه ی سنگینی نبود که کمرم درد بگیره بهش دادم و نگاهی به باغ انداختم ......اولین روز کاریم خدا رو شکر داره خوب پیش میره اینجا هم هواش خونه هن منظره ی قشنگی داره
از اول صبح که اومده بودم صاحب خونه رو هنوز ندیدم چون خونه نبود و به گفته ی باغبون عصر میاد خونه و من باید برم پیشش
وقت ناهار بود زنی که به نظر میومد توی خونه کار میکنه توی سینی برامون ناهار اورد
باغبون اینجا یه کلبه ی کوچیک ته باغ داره سینی رو گرفت و با هم رفتیم اونجا تا ناهار بخوریم
مرد خوب و مهربونی بود از ریش های سفیدش میشه فهمید تقریبن ۵۸ یا ۵۹ سالشه
داشتیم غذا میخوردیم که گفت: خب دخترم تو چند سالته
جواب دادم: ۲۳
باغبون: منم اگه ازدواج کرده بودم الان یه بچه هم سن و ساله تو داشتم
من : مگه ازدواج نکردین؟
باغبون: ن من سال هاست که توی این خونه زندگی میکنم ...پدر صاحب اینجا بهم کار داد و قبل از مرگش هم همه ثروتش رو به تنها پسرش داد که الان اون صاحب این خونس
من: عاها
۴۸.۹k
۲۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.